قرآن نقل ميكند كه قوم لوط، ازدواج با دختران را رد كردند و به او گفتند:
«تــو ميدانــي كه ما هيـــچ حقــي نسبــت به دختــران تو نداريــم،
و تـو خـوب مـيدانــي كــه مــا چــه مــيخــواهيــم!» (۷۹ / هود)
با اين بيان كه گفتند: "لوط ميداند كه آنها حقي ندارند،" لوط را متذكر سنت قومي خود كردند كه در ميان آنان جريان داشت و لوط هم آن را ميدانست و اين سنت همان بود كه ايشان از تعرض به زنها مخصوصا به صورت قهرآميز ممنوع بودند و يا اصـلاً بـه سـراغ زنهـا نمـيرفتنـد و در عــوض تعرض به پسران و كـامگيــري از آنـان را مبـاح كرده بودنـد.
لـوط پيوستــه آنــان را از ايــن سنــت منـــع مـيكـــرد و بـه آنــــان مـيگفــت:
شمـا با شهــوت بـه سـراغ مـردان ميرويـد نـه زنـان !
آيــــا بـــه ســـراغ مــــــردان عــــالـــــم مــيرويـــــد
و جفت هايتان را كه خدا برايتان آفريده ترك ميكنيد؟
شمــا بــه سـراغ مــردان ميرويـد و راهـزنـي ميكنيــد،
و در مجامع خـود كـارهـاي نـاپسنـد انجـام مـيدهيـد!؟
خلاصهاينكه قوم لوط پيشنهاداو رارد كردند و توجهاو رابهاين نكته جلبكردند كه خودش ميداندكهايشان برحسب سنت قومي خودحقي نسبتبه دختران او ندارند، چـون دختـران او زن هستند و نيز ميدانـد كه از هجـوم به خانــه او چه قصــدي دارند!