7%

راهزن

ثقه الاسلام کلینی، در اصول کافی به نقل از امام سجادعليه‌السلام روایت می کند: «مردی با خانواده اش به سفر دریایی رفتند. در راه، کشتی آنها شکست و جز زن آن خانواده، بقیه در دریا غرق شدند. آن زن بر تخته پاره ای نشست و خود را به جزیره ای رسانید. در آن جزیره، راهزنی زندگی می کرد که از هیچ گناهی باک نداشت. ناگاه چشم مرد راهزن به آن زن افتاد که بالای سرش ایستاده بود. سرش را به سوی آن زن بلند کرد و گفت: انسان هستی یا جنی؟ زن گفت: انسان هستم. راهزن سخنی نگفت و برخاست و آماده انجام کاری منافی عفت شد. ناگاه دید زن پریشان شده است و می لرزد. راهزن گفت: چرا پریشان و مضطربی؟ زن در حالی که با دست خود به سوی آسمان اشاره می کرد، گفت: از او می ترسم. راهزن پرسید: آیا تا به حال چنین کاری کرده ای؟ زن گفت: به عزت خدا سوگند، نه. وقتی راهزن او را در آن حال دید، گفت: تو تا کنون چنین کاری نکرده ای و این گونه می ترسی در صورتی که من تو را به زور به این کار وادار کرده ام. به خدا سوگند، من از تو بر چنین ترس و واهمه ای سزاوارترم. راهزن این سخن را گفت، زن را رها کرد

___

۱- [۱] نک: فضائل السادات، صص ۲۴۰ و ۲۴۱.