60%

داستان تحصیل مرحوم حاج آخوند

مرحوم راشد می گوید: ولادت پدرم (مرحوم حاج شیخ عباس معروف به حاج آخوند) در سال ۱۲۸۸ قمری ۱۲۵۱ هجری شمسی بود و چون به سن شش یا هفت سال می رسد پدرش او را نخست به مکتب ده و سپس برای ادامه تحصیل به شهر تربت می فرستد در تربت مقدمات صرف و نحو را به دقت تمام فرا می گیرد. پس از طی دوره مقدمات و به تحصیل سطح فقه و اصول می پردازد در این زمان که بالغ و رشید گشته بود چون پدرش در کار زراعت احتیاج به کمک داشته و هم دلش می خواسته برای او زن بگیرد از او می خواهد که به ده برگردد و زن بگیرد به طوری که از گفته های پدرم مستفاد می گشت شوق تحصیل علم به حدی بروی غلبه داشته نه مخالف امر پدر و نه مخالفت امر الهی را روا می داشته و نه حاضر بوده که ازدواج کند و نه به ده باز گردد و دراین باره با یکی از علمای تربت مشورت بلکه اجازه ندهد اگر بدون اذن پدر ادامه تحصیل بدهد خلاف شرع کرده است ؟

آن آقا گفته اگر آن جوان شما باشید خلاف شرع نیست بلکه واجب است که این کار را بکند. همین که از جهت شرعی مسئله مطمئن می گردد تصمیم می گیرد که برای ادامه تحصیل به مشهد برود و از پدرش هیچگونه کمک نخواهد و با آنکه در آن زمان در مشهد علمائی بودند و مدرسه ها و موقوفه هائی برای طلاب علوم دینی بوده و اگر می خواست هر یک از علمای تربت حاضر بوده اند برایش به علمای مشهد توصیه کنند او ابداً این فکر را نکرده بود که نزد عالمی برود وتوصیه بگیرد یا کمک بخواهد بلکه تصمیم می گیرد و به مشهد می رود.

او شبها درس می خواند و روزها به کارگری می رفت تا آنکه می گفت : روزی در حرم مشغول زیارت بودم دیدم دستی از پشت به شانه ام خورد برگشتم دیدم پدرم می باشد که برای بردن من آمده است خیلی دقت کردم چون پیرمرد تنها بود و دستیاری نداشت و فرزند پسر تنها من بودم این بود که باهمه آن شوق تحصیل که داشتم همراه پدرم بازگشتم

اتفاقاً به هنگام بازگشتن در میان راه به همان آقای عالم که از او استفتاء کرده بودم برخوردیم که عازم مشهد بود چون ما را دید و مطلب را فهمید تاءسف زیاد خورد و به پدرم گفت : حیف است که این جوان را می برید زیرا او یکپارچه عشق و شوق تحصیل است

باری پدرم به محل خود باز می گردد و به کار زراعت مشغول می شود ودر هنگام فراغت به گفتن مسائل دینی و موعظه کردن مردم می پردازد. تا آنکه به راهنمائی آخوند حاج علی محمد مزگردی که از هم دوره های مدرسه اش بوده با مادرم ازدواج می کند.

پدرم پس از ازدواج با مادرم وآسوده گردانیدن خیال پدرش در کار زراعت ، برای آنکه بتواند به تحصیل خود ادامه بدهد تدبیر دیگری می اندیشد که اگر همه مقصود حاصل نشود اقلاً به بعضی از آن نائل گردد. او پنج روز از ایام هفته را به کار زراعت می پردازد و هر روز پنج شنبه که می رسد صبحگاهان مادرم خمیر می کند و چند گرده نان فطیر روغنی باروغن کره اعلائی که خودشان تهیه می کردند می پزد و پدرم آنها را در سفره ای می بندد و در توبره پشتی اش بدوش کشیده و کتابهایش را زیر بغل گرفته اول ظهر نماز ظهر و عصرش را می خواند و پیاده به راه می افتد به خانه آقای عالمی که متن کتابهای فقه و اصول را در نزد او می خوانده می رود و فطیرهای روغنی را که فرزندان آقا بسیار دوست می داشته اند وایام هفته روز شماری می کرده اند

تا شب جمعه و روز جمعه تاظهر به اندازه یک هفته از کتابهائی مانند معالم و (قوانین ) در اصول و (شرح لمعه ) و (شرایع ) در فقه درس می گیرد وظهر جمعه پس از ادای نماز به سوی ده باز می گردد و از فردا به کار زراعت و در ضمن آن به حاضر کردن درسها تا پنجشنبه دیگر می پردازد.

مادرم می گفت : پدرت مرا با خودش به مزرعه می برد و کتاب را به دست من می داد که از روی آن آنچه را که از بر می خواند گوش بکنم و او متن بعضی از کتابها را همچنان که بیل می زد یا کار دیگری می کرد می خواند ومن از روی کتاب گوش می دادم گاهی مطلبی را چنانکه برای (هم مباحثه ) ای تقریر می کنند برایم تقدیر می کرد تا در یاد خودش بماند. از آن جمله می گفت : روزی یونجه درو می کرد واشعار (الفیه ابن مالک ) را یکبار از اول تا به آخر و بار دیگر از بیت آخر وارونه تا به اول خواند و من از روی کتاب گوش دادم و هیچ اشتباه نکرد. چنانکه قبلاً گفته شد تمام این ایام تهجد و نماز شبش و نمازهای دیگری که می خواند و روزه هائی که می گرفت ترک نمی شد.

کارهایش بدین نحو ادامه داشت تا زمانی که مرحوم (حاج شیخ علی اکبر تربتی ) که از شاگردان مجتهد حوزه درس (آخوند ملا محمد خراسانی ) بوده از نجف به بتربت باز می گردد و مرحوم آخوند خراسانی او را به عنوان

(مجتهد جامع الشرایط) معرفی می کند.

مرحوم حاج شیخ علی اکبر پس از آنکه به احوال پدرم آشنا می شود عقیده مفرطی درباره او پیدا می کند و به او اصرار می کند که زندگیش را به شهر تربت منتقل کند. اما پدرم برای رعایت حال پدرش عذر می آورد. پس از آنکه پدرش فوت می کند مرحوم حاج شیخ بر اصرار خود می افزاید تا آنکه بالاخره می گوید من به عنوان حاکم شرع حکم می کنم که بر شما واجب است که به تربت منتقل شوید و گرنه آدم با شتر می فرستم که اثاث شما را بار کنندو بیاورند و مطلب دیگری نیز می گوید و آن اینکه ترویج دین بر شما واجب است و این کار در شهر بیشتر مؤ ثر است و این حرف در پدرم بسیار مؤ ثر واقع می شود و دستور ایشان را قبول کرده به شهر تربت منتقل می شود.(۴۲)

شور وشوق دانش

عباس اقبال نویسنده و دانشمند معاصر در کودکی نجاری می کرد از این راه زندگی می کرد، شور و شوق دانش آموختن این کودک باهوش را به مکتب خانه کشانید، ساعتی از کار کم کرد و به مزد اندک قناعت نمود تا بتواند بیشتر به درس بپردازد کمی بعد از مکتب خانه به دبیرستان دارالفنون و سپس به دانشگاه راه یافت و بدین گونه جوانی گمنام و فقیر در اندک مدتی استاد دانشگاه گردید.(۴۳)

طالب علم

حضرت امام زین العابدینعليه‌السلام هر وقت جوان هایی را می دید که در طلب علم ودانشند به نزدیک آنان می رفت و به آنها مرحبا می گفت وتشویقشان می فرمود ومی گفت : (شما ودیعه های دانشید که امروز کوچکان قوم ودر آینده نزدیک از بزرگان قوم وگروه دیگر می باشید.)

وهرگاه طالب علمی به نزد او می آمد او را ترحیب تکریم می کرد ومی فرمود: (تو وصی پیامبر خدا هستی وطالب علم قدم به خشک وتری از زمین نمی گذارد جز این که زمین تا هفت طبقه برای او تسبیح می گویند.)(۴۴)

ابن انبازی

ابوبکر محمد بن قاسم نحوی (معروف به ابن انبازی ) سیصد هزار بیت شاهد برای قرآن در حفظ داشته و به او گفتند مردم در باب حافظه تو بسیار سخن گفتند، بگو چقدر در حفظ داری ؟ می گفت : سیزده صندوق حفظ دارم وگفته شده که صدوبیست تفسیر قرآن را حفظ داشت وبه جهت حفظ قوه حافظه ، بسیاری از غذاهای لذیذه را که ضرر به قوه حافظه داشت ترک کرد، رطب را می گرفت ومی گفت : تو طیبی لیکن اطیب از تو حفظ کردن آن چیزی است که خدا بخشیده به من از علم گویند: روزی در بازار می گذشت جاریه خوشرویی را دید طالب او شد این خبر به (راضی باللّه ) خلیفه عباسی رسید، امر کرد او را خریدند وبرای ابن انباری بردند ابن انبازی جاریه را امر به صبر برای استبراء نمود.می گویند: من در طلب حل یک مساءله علمی بودم در این وقت ناگهان قلبم متوجه جاریه شد واز فکر در آن مساءله علمی افتادم گفتم جاریه را ببر من نمی خواهم ونمی ارزد به خاطر این جاریه از طلب علم بازمانم غلام خواست او را ببرد جاریه گفت : تو مردی عالم وعاقل وصاحب مقامی ، باید بدانی که اگر مرا بیرون کنی وگناه مرا معین نکنی مردم گمان بد در حق من می برند، گفتم که : از برای تو هیچ تقصیری نیست جز این که دیدم با وجود تو از علمم می مانم گفت : این سهل است ؛ چون خبر به (راضی ) رسید گفت : سزاوار نیست که علم در قلب احدی شیرین تر باشد از علمی که در قلب این مرد است.(۴۵)

اهمیت به درس

آقازاده آیت الله العظمی حاج سید عبداللّه شیرازیرحمه‌الله اظهار می دارد: یکی از شبها به هنگام بازگشت از نماز مغرب وعشاء ضعف زیادی عارض آقا شده بود و وضع پاهایشان به حدی رسید که دیگر یارای راه رفتن نداشتند واز در اتومبیل با کمک چند نفر ایشان را به اتاق رساندیم ، این وضع موجب نگرانی افراد داخل بیت گردید، من که وضع آقا را چنین دیدم مطمئن شدم که امشب درس نخواهد بود از این رو گفتم : به آقایان طلاب اعلام نمائید که امشب درس تعطیل است ، لحظاتی بعد که وارد اتاق آقا شدم دیدم ایشان طبق معمول آماده وضو گرفتن برای درس هستند، باتعجب سؤ ال نمودم :

آقا برای چه وضو می گیرید؟

فرمودند: برای درس ، عرض کردم شما با این وضع می خواهید درس بگوئید ما به آقایان اعلام کردیم که امشب درس تعطیل است

آقا با کمال تاءثر وتندی فرمود: شما بی خود کردید که گفتید درس نیست غلط کردید، پای من از کار افتاده فکر من زبان من که از کار نیفتاده ، من تا لحظه آخر عمرم درس را می گویم ولو به مقدار یک کلمه ، این وظیفه من است که آنچه را یاد گرفته ام به دیگران بیاموزم ولو یک فرع فقهی یا یک مبنای اصولی ، من باید با درس دادنم با این حال ضعف وبیماری وکسالت به طلاب عملاً بفهمانم که درس خواندن اهمیت بسیار دارد پیری وجوانی وضعیف وقوت ندارد.

ایشان مکرر می فرمود: (این نانی را که طلاب استفاده می نمایند نان امام زمانعليه‌السلام است وبرای آن است که طلاب درس بخوانند ودر خواندنشان نیز اهتمام وجدیت داشته باشند وصرف الحضور هم نباشد وحقیقتاً برای استفاده باشد، زیرا کسانی که در جلسات درس شرکت می کنند ولی جدیت در تحصیل ندارند ویا درس را حاضر می شوند که می دانند نمی فهمند، کارشان دو اشکال دارد: یکی استفاده نمودن از سهم امامعليه‌السلام بدون مجوز شرعی ، دیگری تلف کردن وقت خودشان

ونیز می فرمود: مهمترین امتیاز روحانیت شیعه قوّت واستحکام زیربنای علمی آنان است وبا قوّت علمی توانسته اند از اسلام ومذهب تشیع پاسداری نمایند.(۴۶)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الرَّحیْمِ

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ ابْنِ الْحَسَنْ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِه فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ السَّاعَه وَلِیَّاً وَحافِظاً وقاعِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتی تُسْکِنَهُ ارْضَکَ طَوْعاً. وتُمَتِعَهُ فیها طَویلا.بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحمین

پی نوشتها

۱. مردان علم در میدان عمل ص ۸۰، ج ۶.

۲. شخصیت وزندگانی خواجه نصیر الدین نوشته سید کاظم روان بخش ص ۱۴.

۳. زندگانی

شیخ مرتضی انصاری

۴. حکایتها و هدایتها گردآوری صاحبی

۵. فقهای نامدار شیعه نوشته عقیقی بخشایشی ص ۲۱۹.

۶. قصص العلماء. ص ۲۶۶.

۷. قصص العلماء. ص ۲۶۶.

۸. اعیان الشیعه ، ج ۹، ص ۲۵۷.

۹. سید عبدالرحیم که از مریدان شهید بود و منصب ، مستوفی الممالکی داشت وقتی شهادت شهید را شنید قلمدانش را برد در نزد سلطان به زمین انداخت و گفت مرا از خدمت معاف دارید. سلطان گفت چرا؟ عرض کرد شما ماءمور فرستادید که شیخ را زنده بیاورند و با او درباره مذهب مباحثه کنند ماءمورین تو رفته سر او را آورده اند شاید روزی هم بدنبال من فرستادی ماءمور سر مرا برای تو آورد پس در این دولت خدمت صلاح نیست شاه را این حرف خوش آمد دستور داد ماءمورها را که هفت نفر بودند کشتند. قصص العلماء ص ۲۶۲.

۱۰. روضات الجنات ، جلد سوّم ، ص ۳۵۷).

۱۱. مردان علم در میدان عمل ج ۲ / ۲۴۳

۱۲. بیدار گران اقالیم قبله ص ۲۰۴.

۱۳. تاریخ روابط اجتماعی ایران و عراق ص ۳۲۱.

۱۴. مجله نور علم ، دوره چهارم ، شماره پنجم ۴۱، ص ۶۳ ۶۴.

۱۵. فیلسوف ری ، ص ۸.

۱۶. داستانهایی از زندگانی امیرکبیر، حکیمی ، ص ۳۶.

۱۷. فوائد الرضویه ، ص ۸۸.

۱۸. ترجمه نجوم السماء، ص ۱۰۹.

۱۹. مجله نور علم ، دوره چهارم شماره چهارم

۲۰. مجله نور علم یادنامه بیستمین سال درگذشت علامه شعرانی شماره ۵۰ ۵۱. ص ۹۳.

۲۱ خاتمه کتاب العشرات تاءلیف حاج شیخ محمد تقی بروجردی

۲۲. مردان علم ۴/۱۰۵

۲۳. مجله حوزه شماره ۲۴ ص ۱۵۰.

۲۴. بزرگان را مسر نوشته محمد سمامی حائری ص ۱۷۰ ۱۷۱.

۲۵. روزنامه جمهوری اسلامی ،

به مناسبت اولین سالروز رحلت آن بزرگوار.

۲۶. رمز پیروزی مردان بزرگ نوشته استاد جعفر سبحانی ص ۲۱.

۲۷. آدرس فوق ص ۱۹.

۲۸. روحانیت شیعه بقلم علی اسماعیلی پور ص ۴۹.

۲۹. تاریخ روابط ایران و عراق بنقل روحانیت شیعه ص ۵۰.

۳۰. روحانیت شیعه ص ۴۶.

۳۱. سلطنت علم و دولت فقر نوشته علی ابوالحسنی (منذر) دفتر اول ص ۴۸ ۴۵.

۳۲. سلطنت علم ۶۴۵

۳۳. وفیات الاعیان ج ۳ ص ۱۱.

۳۴. حاج ملا هادی سبزواری

۳۵. زندگانی شیخ مرتضی انصاری

۳۶. (مصاحبه با آیه الله اراکی در مجلّه (حوزه) شماره ۱۲).

۳۷. فوائد الرضویه ص ۵۴۵.

۳۸. نجوم السماء فی تراجم العلماء، محمد علی کشمیری ص ۳۵.

۳۹. جزوه مصاحبه ، ص ۹.

۴۰. مجله نور علم دوره چهارم شماره هفتم و هشتم ۴۴ ۴۳.

۴۱. مجله نور علم دوره چهارم شماره هفتم و هشتم ۴۴ ۴۳.

۴۲. فضیلتهای فراموش شده ، ص ۱۶۰ ۱۶۴.

۴۳. از کتاب احلی من العسل

۴۴ الشیعه والتشیع ، محمد جواد مغنیه ، ص ۲۴۴

۴۵ مردان علم : ج ۲، ص ۲۷۹

۴۶ یادواره آیت الله العظمی شیرازی ، تهیه شده دفتر علمیه امام امیرالمؤ منین ص ۲۷۷. مردان علم ج ۳ ص ۱۰۶.

فهرست مطالب

مقدمه ۲

شدّت علاقه به علم ۴

دنبال علم ۶

این چنین شیفته علم بودند ۸

سی سال سفر در جستجوی علم ۹

آقا جمال خوانساری وتحصیل علم ۱۱

شهید اول ۱۲

شیخ محمد حسین بن شیخ هاشم العاملی ۱۳

شهید ثانی ، زین الدین ابن اسماعیل جزائری ۱۵

خواجه عبداللّه انصاری ۱۹

محمد جواد بلاغی ۲۰

زکریای رازی در راه تحصیل علم ۲۲

کوشش امیر کبیر در تحصیل علم ۲۳

میرزا جهانگیر خان ۲۵

شیخ سلمان بن صالح در ضمن تحصیل تجارت می کرد ۲۷

شیخ محمد حسین اصفهانی ۲۹

محمد تقی بروجردی ۳۱

با بستر بیماری به درس مرحوم حائری ۳۵

کوشش استاد سید جعفر شهیدی در تحصیل ۳۶

روح اللّه واقعاً روح اللّه است ۳۷

آیت اللّه گلپایگانی از مکتب تا مرجعیت ۳۸

آیت اللّه بروجردی غرق در مطالعه ۴۱

پدر فخر المحققین ۴۲

تاءلیف کتاب عبقات واجب تر است ۴۳

تاءلیف کتاب در کنار نعش جوان خود ۴۳

حجت الاسلام آخوند ملا قربانعلی زنجانی ۴۴

آیت اللّه حاج شیخ یحیی طارمی ۴۷

عالم باید ادیبانه سخن گوید ۴۸

حاج ملا هادی سبزواری ۴۹

شیخ اعظم انصاری ، در جستجوی علم ۵۰

نوشتن تفسیر قرآن در میدان جنگ ۵۲

کوشش ملا صالح مازندرانی در تحصیل علم ۵۳

سید هاشم بحرانی و تفاءل او به دیوان امیر عليه‌السلام ۵۴

علاقه شدید میرزای شیرازی به علم ۵۶

داستان تحصیل مرحوم حاج آخوند ۵۷

شور وشوق دانش ۶۱

طالب علم ۶۲

ابن انبازی ۶۳

اهمیت به درس ۶۴

پی نوشتها ۶۷

فهرست مطالب ۷۱