که آیا به وسیله ی دار بوده و یا به وسیله ی دیگری، اختلاف کردند. شاید در این جا که خدا، اول ادعای قتل مسیح را نفی می کند و آن گاه در مقام رد، قتل و صلب را با هم ذکر می کند، برای بیان نفی تام است به طوری که هیچ شکی در آن راه نیابد؛ زیرا صلب و به دار کشیدن که نوع خاصی از عذاب کردن مجرمین است، همیشه ملازم با قتل نیست و زمانی که قتل اطلاق می شود، صلب به ذهن متبادر نمی شود و از طرفی، مردم هم در کیفیت قتل مسیحعليهالسلام اختلاف دارند. پس مجرد نفی قتل، ممکن است این تأویل در آن راه یابد که حضرت را به طور عادی نکشتند و منافات ندارد با این که او را به وسیله ی صلب کشته باشند. لذا خدا بعد از جمله ی «ما قتلوه»، جمله ی «و ما صلبوه» را ذکر کرده برای این که حق صراحت کلام را ادا کند و تصریح نماید که ویعليهالسلام به دست آنان، نه به صورت صلب و نه به صورت دیگری وفات نیافته، بلکه کار او بر آنان مشتبه شد و کسی غیر از مسیحعليهالسلام را به جای او گرفتند و کشتند و یا به دار زدند و چنین جریانی غیر عادی نیست؛ زیرا در امثال چنین اجتماعات در هم ریخته و پرشور و غوغا ممکن است به جای مجرم حقیقی، کس دیگری را بکشند. عیسیعليهالسلام را سپاهیان رومی می خواستند بکشند و به طور کامل، او را نمی شناختند. از این رو، امکان دارد که به جای او، دیگری را گرفته باشند و در عین حال، روایاتی هم هست که خدا شباهتی از عیسی به دیگری انداخت و او را گرفتند و به جای عیسیعليهالسلام کشتند».(۱)
_____________________________________
۱- تفسیر المیزان، ج ۹، ص ۲۰۶.