آيا آداب معاشرت ، و عرف و اجتماع چنين اجازه اى مى دهد؟ آنهم در حضور يك بيمار در بستر مرگ و در حال احتضار، در حضور اقارب و خويشان ، و يك مشت زن و بچه ، آن هم نسبت به شخصى چون پيامبر عظيم الشاءنصلىاللهعليهوآلهوسلم ، كه آنان را از آن همه بدبختى نجات بخشيد، و به چنين شخصى چنان جمله اى نسبت دهند؟ و آيا اين حركت به معناى انكار همه چيز نمى باشد؟ و آيا با وجود همه آنچه گذشت ، هنوز هم ما حق نداريم همه چيز را بر ملا سازيم ،؟ و استدلال علمى و منطقى خود را بازگو نمائيم ؟ مى توان از همه آنچه گفته شد چشم پوشى نمود، اما يك محذر باقى مى ماند، و آن اين كه تصديق اين گروه به معناى تكذيب پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم است ، و در نتيجه تكذيب اسلام
و آيا ما نبايد از ساحت قدس نبوى و اصل اسلام دفاع كنيم ؟ و با ذكر شواهد تاريخى محكم ، و با استدلال علمى و منطقى ، لااقل نگذاريم دشمن هر چه مى خواهد بگويد؟ و هر آن چه مى تواند به اسلام و پيامبر آن نسبت ناروا دهد؟.
واث مونت كمرى ، نويسنده كتاب محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم پيامبر و سياستمدار، گويد: نقادان غربى محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم را به بيمارى صرع متهم نموده اند،(٤٣٧)، گرچه او خود اين اتهام را وارد ندانسته و از وحى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم دفاع مى كند، اما چرا چنين نسبتى به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم داده اند؟ چون ما خود چنين گفته ايم ، و گفته ايم كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم (نعوذ بالله) هذيان مى گفت ؟
و اينك چند سؤ ال ؟
١ - آيا مى توان باور كرد: پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم سخن ناصواب گويد؟
٢ - انگيزه و هدف از اين اقدام جسورانه چه بوده است ؟
٣ - چرا پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم پيشنهاد خود را پى گيرى ننمود، و آن گاه كه خواستند اجراء كنند سكوت كرد؟
٤ - آيا اين گناه پوزش پذير است ؟
٥ - سومين وصيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، كه راوى حديث فراموش كرد، و يا پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم عمدا آن را ترك نموده چه بوده است ؟ و اينها سئوالاتى است كه اين رخ داد به طور طبيعى به دنبال دارد.