2%

و:

چگونه است هنگامى كه براء بن عازب در جستجوى چهره هاى سرشناس قريش در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ابوبكر و عمر را نمى بيند، به فكر فرو مى رود.(٧١٦) هماهنگى اين سه تن در همايش ياد شده ، و پاس دادن خلافت به يكديگر، نشان هماهنگى قبلى است ، هنگامى كه مغيره به او مى گويد: چه چيزى مانع شد كه خلافت را نپذيرى ، در حالى كه ابوبكر آن را به تو عرضه نمود، و تو امروز به ابى بكر خرده گرفته و از اين موضوع تاءسف مى خورى ؟

عمر در پاسخ گفت : مادرت به عزايت بنشيند، من تو را از هوشمندان عرب مى دانستم ، مثل اينكه تو در آنجا حضور نداشتى ، ابوبكر مرا فريب داد، و من نيز او را فريب دادم(٧١٧)

ز:

توزيع مناصب كليدى حكومت در ميان اين سه تن از مهاجرين به ترتيب نقشى كه داشته اند، ابوبكر رياست كل و منصب خلافت و زعامت را عهده دار مى شود، ابوعبيده عهده دار امور اقتصادى ، و عمر نيز مسئول امور قضائى كشور مى شود.(٧١٨)

واگذارى اين مناصب را نمى شود به حساب تصادف گذارد.

ح :

ابوبكر در مناسبتهاى مختلف ، با بيانات خود زمينه خلافت عمر و ابوعبيده را فراهم مى كند، در حديث معروفى كه ابوبكر آرزوهاى سه گانه را مطرح مى كند: دوست داشتم در همايش سقيفه بنى ساعده خلافت را به يكى از دو نفر، عمر و يا ابوعبيده واگذار مى كردم و او امير مى شد و من وزير او مى شدم(٧١٩)

ط:

زهراعليها‌السلام صريحا از وجود چنين هماهنگى خبر مى دهد: « تتربصون بنا الدوائر و تتركضون الاخبار:» در انتظار حوادث ناگوار براى ما بوديد، و مواظب دريافت اخبار بوديد.(٧٢٠)

ى :

اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام از وجود چنين هماهنگى خبر مى دهد: « احلب يا عمر حلبا لك شطره ، اشدد له اليوم اءزره ليرده عليك غدا:» اى عمر نيك بدوش كه بهره اى از آن به تو مى رسد، امروز كار را براى او محكم نما، تا فردا به تو باز گردد(٧٢١) و عمر خود به اين موضوع در گفتگويى كه با ابوموسى اشعرى و مغيرة بن شعبه دارد، به اين موضوع تصريح مى كند، گفتگو بسيار طولانى است كه فقط جملات مورد نظر را در اينجا ذكر مى كنيم ، عمر گويد به خدا سوگند اگر از يزيد بن خطاب اطاعت مى كردم ، (ابوبكر) هرگز شيرينى خلافت را نمى چشيد، وليكن من جلو آمدم و عقب نشينى كردم ، و صعود دادم ، و تصويب كردم ، شكافتم و محكم كارى نمودم ، چاره اى نديدم جز اينكه چشم پوشى كنم از آنچه او به تور انداخته ، و خود افسوس بخورم ، و در انتظار بازگشت خلافت به خود باشم(٧٢٢)

ك :

در نامه اى كه معاويه به محمد بن ابى بكر مى نويسد رسما از هماهنگى در اين موضوع خبر مى دهد.(٧٢٣)