روايت شده : عايشه و حفصه كسانى بودند كه شهادت دادند: پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرموده است : (ما پيامبران الهى ارثى از خود بر جاى نمى گذاريم ، و مالك بن اوس نضرى نيز همين شهادت را داد).(١٠٢٢)
ابن ابى الحديد نيز همين مطلب را از عايشة و مالك نقل مى كند،(١٠٢٣)
و چون خلافت به عثمان انتقال يافت ، عايشه به او گفت : مبلغى را كه پدرم و عمر به من دادند، به من عطا كن ، عثمان پاسخ داد: من در كتاب و سنت چيزى در اين باره نديده ام ، وليكن پدرت و عمر با رضاى خاطر خود، آن را به تو پرداخت مى كردند، و من چنين كارى نمى كنم ، عايشه گفت : پس ارث مرا از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به من واگذار؟ عثمان به او گفت : مگر نه اين بود كه تو و مالك آمديد و شهادت داديد، كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرموده است : ما پيامبران الهى ارثى از خود بر جاى نمى گذاريم ، و به اينگونه حق فاطمهعليهاالسلام را از بين برديد، و اكنون آمده اى مطالبه اى ارث دارى ؟ و من هرگز اين كار را نخواهم كرد.
و از آن به بعد هرگاه عثمان به طرف نماز مى رفت ، عايشه پيراهن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم را روى دست بلند مى كرد، و مى گفت : عثمان ، با صاحب اين پيراهن مخالفت نموده است ، و چون عثمان را اذيت نمود، عثمان به منبر رفته و از عايشه انتقاد مى كرد و...(١٠٢٤)
و عايشه گويد: زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم خواستند عثمان را نزد ابى بكر بفرستند، و از او ميراث خود را از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مطالبه كنند، و من به آنان گفتم : آيا نمى دانيد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم گفته است : ما پيامبران الهى چيزى از خود براى ارث بر جاى نمى گذاريم(١٠٢٥)
و در روايت ديگرى است از مالك بن اوس ، عايشه گفت : زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم عثمان بن عفان را نزد ابى بكر فرستادند تا ميراثشان را از او بخواهد، و عايشه به آنها گفت : مگر نمى دانيد كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: آنچه را ما از خود بر جاى بگذاريم صدقه است(١٠٢٦)
و عثمان و سعد و عبدالرحمن و زبير، و پس از آن علىعليهالسلام و عباس به نزد عمر آمده ، و عمر به آنان گفت : شما را به خدا سوگند مى دهم آيا نمى دانيد كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: آنچه را ما از خود بجاى مى گذاريم صدقه است و آنان گفتند: آرى ، چنين چيزى فرمود.(١٠٢٧)
و در روايتى ديگر است هنگامى كه فاطمهعليهاالسلام از ابوبكر فدك را مطالبه مى نمايد و مى فرمايد: پدرم آن را به من داده است ، ابوبكر پاسخ مى دهد: اين اموال متعلق به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نبوده است و اموال مسلمين است ، و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فقط واسطه اى در اين رابطه بوده است كه اموال ياد شده را به مسلمين برساند.(١٠٢٨)
چند سؤ ال ؟
١ – عايشه كه خود شهادت مى دهد كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم چيزى به ارث نمى گذارد، و به زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم اين مطلب را يادآورى مى كند، چرا خود مطالبه ارث دارد؟
٢ - عثمان كه خود مى داند پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم چنين چيزى فرموده است چرا به نزد عمر رفته و خواهان ارث زنان پيامبر است ، مگر اين كه گفته شود، تصديق نمودن عمر از باب پيروى از گفته ابوبكر است ، و نيز سعد و عبدالرحمن و زبير به همين دليل پاسخ مثبت مى دهند.
٣ - و آيا درست است كه بگوئيم علىعليهالسلام نيز عمر را تصديق كرده ، در حالى كه خود در ادعاى فاطمهعليهاالسلام گواه اوست ، و آيا ممكن است بگوئيم زهراى مرضيه بدون اجازه همسرش چنين ادعائى را مطرح مى كند؟ اگر نگوئيم زهراى مرضيه طبق آيه تطهير معصوم است
٤ - و آيا اگر اين حديث از پيامبر است ، به كدام مجوزى بعضى از اموال رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم را در اختيار علىعليهالسلام مى گذارد، و ابوبكر خود به اين موضوع تصريح مى نمايد كه من ابراز جنگى و اسب و كفش پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم را در اختيار علىعليهالسلام قرار دادم ، و بجز اين موارد را، من خود از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم شنيدم كه فرمود: ما پيامبران الهى چيزى از خود به ارث نمى گذاريم(١٠٢٩)
٥ - و هنگامى كه فاطمهعليهاالسلام به ابوبكر گفت : فدك را پدرم به من داده است ، ابوبكر مى گويد: (اين اموال از آن رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نبوده است)، چه معنائى دارد؟ مگر نه اين است كه طبق صريح قرآن ، مواردى چون فدك ، خاصه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم است ؟ و آيا پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نمى تواند ملك ديگرى را به هر عنوان در اختيار دخترش و يا غير او قرار دهد؟ به هر دليلى كه باشد به دليل وحى ، و يا اجتهاد شخصى خود؟ معناى اين پاسخ اين است كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نمى تواند مال خدا را به ديگرى واگذارد. كه اين مطلب را نه عقل مى پذيرد و نه هيچ فرد مسلمانى
٦ - و آيا خانه عايشه كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در آن مدفون است ، متعلق به عايشه بود؟ و چگونه ؟ آيا به ارث از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم برد، و يا پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در زمان حيات خود آن را به او واگذار نموده بود؟ و چگونه است كه عايشه از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ارث مى برد كه بيش از يك سهم از يك هشتم كه متعلق به همه زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم است بهره اى ندارد، و زهراعليهاالسلام ارث نمى برد، و چگونه است كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مى تواند به عايشه ببخشد، ولى به فرزندنش نمى تواند، چيزى را ببخشيد؟.
و اگر به او تعلق نداشته است چگونه مانع دفن امام حسن مجتبىعليهالسلام فرزند رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم در خانه اى كه طبق فرض متعلق به همه مسلمين است ، و مانع دفن پدرش ابوبكر، و عمر نمى شود؟
توضيح اين كه محل دفن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم آيا همچنان در مالكيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم باقى ماند تا اين كه از دنيا رفت ؟ و يا اينكه در دوران حيات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، به عايشه انتقال يافت ، چنانچه ادعا مى شود؟
در صورت اول كه باقى به ملكيت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بوده است ، پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، به عنوان ارث از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به جاى مانده ، و يا به عنوان صدقه ، اگر به عنوان ارث بر جاى مانده براى ابوبكر و عمر جايز نيست كه از عايشه رخصت بگيرند، و بلكه بايستى همه ورثه كه در نظر ما همه زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم است و فاطمهعليهاالسلام و ديگر ورثه درجه اول او، و طبق نظر اهل سنت ، همه اين گروه به ضميمه عباس عموى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، رضايت دهند، و اگر به عنوان صدقه از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به جاى مانده ، اموال بيت المال است بايستى همه مسلمين رضايت دهند، و از آنان خريدارى شود، در صورتى كه فروش چنين مكانى را جايز بدانيم ، و اگر در زمان حيات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم انتقال يافته ، بايد دليل ، و حجت اقامه شود، چرا كه از فاطمهعليهاالسلام نپذيرفتند و گواه او را نيز رد كردند.
برخى خواستند اين آيه قرآن را:( وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ ) (١٠٣٠): و در خانه هاى خود قرار گيريد)، دليل بر آن بدانند كه خانه هاى زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم متعلق به خود آنان بوده است ، به دليل اضافه (بيوت) به زنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، پاسخ اين كه اين اضافه تنها كاربرد آن ، اختصاص است نه ملكيت ، يعنى خانه هائى كه به زنان براى سكونت اختصاص يافته است ، و نظير آن در قرآن به كار برده شده است :«( لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ ) (١٠٣١): » آنان را از خانه هاى خود خارج مكنيد در حالى كه روشن است خانه تعلق به مرد دارد، وليكن به دليل مصلحتى كه وجود دارد به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم خطاب مى كند كه هرگاه زنان را طلاق داديد، آنها را از منزل بيرون مرانيد، زيرا اين مسئله ثابت است كه هنگامى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم از (قبا) خارج شد و به مدينه آمد اطاقهائى براى زنان و دختران خود ساخت ، اما اين كه آيا اين خانه ها را به آنان بخشيد دليلى بر آن وجود ندارد، پس همچنان در ملك پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم باقى بوده است اما در مورد فدك بيان شد كه آن را به فاطمهعليهاالسلام بخشيده و در اين مورد شخصى همانند على اءم ايمن گواهى دادند.
و نيز نمى توانيم ادعا كنيم كه فدك مال بسيارى است پس تعلق به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نداشته و يا به ارث برده نمى شود، اما مانند اسب و زره پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم و خانه هاى زنان ، مال اندك است ، هم به ارث برده مى شود، و هم پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم مى تواند آن را ببخشد و هبه كند، اما در مثل فدك وضع فرق مى كند، اين تفاوتى است كه هيچ گونه دليلى ندارد.