پيش از اين گفتيم ، علىعليهالسلام در زمينه فدك نيز در كنار فاطمهعليهاالسلام قرار داشت ، و گواهى مى داد كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فدك را به فاطمهعليهاالسلام واگذار نموده است ، و نيز مى بينيم هنگامى كه فاطمهعليهاالسلام به تعدادى از آيات قرآن ، استشهاد مى كند كه پيامبران نيز مانند ديگران از خود ارث مى گذارند، و فرزندانشان نيز از آنان ارث مى برند، علىعليهالسلام ادعاى فاطمهعليهاالسلام را تكذيب نمى كند، در حالى كه اگر ادعاى فاطمهعليهاالسلام جز آن بود كه خداى گفته است ، لازم بود كه حضرت آن را اصلاح كند، بنابراين اگر حضرت در هنگام خلافت خود، فدك را تصرف ننموده ، و يا نخواسته است در اين مورد با گذشتگان مخالفت كند، به دلايلى بوده است كه به آن اشاره مى شود، و ما قبلا سخنى را از علىعليهالسلام در اين رابط بيان مى داريم كه خالى از صراحت در مورد ملكيت فدك نمى باشد:
« بلى كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء. فشحت عليها نفوس قوم ، و سخت عنها نفوس آخرين ، و نعم الحكم الله ، و ما اءصنع بفدك و غير فدك ، و النفس مظانها فى غد جدث نتقطع فى ظلمته آثارها، و تغيب اءخبارها...(١٠٥٥ )»
آرى تنها از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده ، فدك را در اختيار داشتيم (در دست ما بود)، پس گروهى در مورد آن بخل ورزيدند، (آن را از دست ما ربودند - م -)، و گروهى آن را سخاوتمندانه رها كردند، و بهترين داور خداوند است
مرا با فدك و غير از فدك چه كار، در حالى كه جايگاه فرداى انسان قبر است كه در تاريكى آن همه آثارش از بين مى رود، و اخبارش ناپديد مى گردد.
ظاهر عبارت مى رساند كه يد مزبور، يد ملكيت بوده است ، و نه يد ولائى و نظارت سرپرستى ، زيرا حضرت مى فرمايد: من با فدك و غير از فدك ، يعنى با اموال ديگر چه مى خواهيم بكنم ، در حالى كه سرنوشت انسان عالم قبر است ديگر اين كه سرپرستى و نظارت بر چگونگى مصرف ، مورد بخل و حسادت نيست كه حضرت بفرمايد: از روى بخل و حسادت ، نظارت بر چگونگى مصرف بيت المال را از ما گرفتند. و نيز هيچ كس چنين مطلبى را نگفته است ، جز اين كه قاضى عبدالجبار معتزلى گويد:
عمر آن را در اختيار علىعليهالسلام قرار داد تا غلات آن را به مصرف صدقات برساند، و او مدتى اين كار را انجام داد، و سال آخر زندگى عمر، آن را به او بازگرداند،(١٠٥٦) نه اين كه فدك را از او گرفتند، خلاصه اين جريان چنين است : عباس و علىعليهالسلام نزد عمر آمده ، و در مورد فدك گفتگوئى داشتند، عمر به آنان گفت : رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم محصولات فدك را صدقه مى داد، و مازاد آن را تقسيم مى نمود، سپس پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم وفات يافت و ابوبكر متصدى آن گرديد، و به همان گونه در مورد آن عمل مى كرد، و اكنون شما مى گوئيد، ابوبكر خطا كرد و ظلم نمود، در حالى كه او راه صواب پيمود، و پس از آن من متولى فدك شدم ، و به شما گفتم : اگر مى خواهيد شما را قبول دارم كه به همان گونه عمل كنيد و شما پذيرفتيد، و اكنون نزد من آمده و مى گوئيد: من ارث فرزند برادرم را مى خواهم ، و آن ديگرى گويد: من سهم همسرم را مى خواهم(١٠٥٧) ابن ابى الحديد گويد: اين حديث تصريح است به اين كه عباس و علىعليهالسلام ، جهت مطالبه ارث آمده اند، و نه اين كه خواستار سرپرستى بر فدك هستند.(١٠٥٨)
و گويد: اين حديث در صحاح ذكر شده است ، و ترديدى در آن وجود ندارد، و اگر چنين نبود از مضمون آن در شگفت نمى بودم ، و شگفتى خود را، ادامه نمى دادم(١٠٥٩)
زيرا ابن ابى الحديد خود اعتقاد دارد كه گفتگوى عباس و علىعليهالسلام ، نزد عمر در مورد سرپرستى آن بوده است ، و نه ميراث خواهى
با توجه به گفتگوى ياد شده بين عمر، از يك طرف و علىعليهالسلام و عباس از سوى ديگر، كه تصريح به ادعاى ارث دارد، چگونه و به چه دليلى ابن ابى الحديد، اين گفتگوى را مربوط به سرپرستى فدك و صدقات ديگر مى داند.(١٠٦٠)
در هر صورت ، كسى ولايت و سرپرستى فدك را از علىعليهالسلام نگرفت بود كه حضرت ، در نامه خود به عثمان بن حنيف بنويسد: فدك را از من گرفتند، يعنى (يد) ولائى آنرا، پس مقصود (يد) ملكيت بوده است
اما سكوت چرا؟:
چرا علىعليهالسلام در دوران خلافت خود، فدك را باز نگرداند؟ سئوالى است كه گه گاه مطرح مى شود، گر چه حضرت ، در نامه خود به عثمان بن حنيف بى اعتنائى خود را نسبت به مسائل مادى مطرح مى كند، كه آن نيز مى تواند دليل قانع كننده اى باشد، اما دلائل ديگرى نيز داشته است كه به آن اشاره مى شود:
محمد بن اسحاق گويد: از ابوجعفر محمد بن علىعليهالسلام ، سؤ ال نمودم : هنگامى كه علىعليهالسلام حكومت عراق را در دست داشت ، و خلافت را عهده دار گرديد، در مورد سهم ذوى القربى (سهمى كه ابوبكر و...عترت را از آن منع نمودم -) چگونه عمل كرد؟
فرمود: همان روشى را كه ابوبكر و عمر طى كردند، پيمود: گفتم : چگونه ؟ و چرا؟ در حالى كه شما اظهار مى داريد آن مسائلى را كه مى گويند؛ فرمود: آگاه باشيد، افرادش جز طبق نظر او عمل نمى كردند؛ گفتم : پس چه چيز مانع او گرديد؟ فرمود: او دوست نداشت مردم بگويند بر خلاف ابوبكر و عمر عمل نمود.(١٠٦١)
سيد مرتضى در پاسخ اين اعتراض كه اگر فدك و ديگر اموال صدقه و يا ميراث بود، چون خلافت به علىعليهالسلام انتقال يافت آن را تغيير مى داد،(١٠٦٢) گفته است : اين كه اميرالمؤ منينعليهالسلام آن را تغيير نداد به همان دليلى است كه احكام ديگر آن گروه را تغيير نداد، و به همان گونه عمل كرد، زيرا اگر چه حكومت به او انتقال يافت ، اما وضعيت تقيه هنوز به قوت خود باقى بود، و اين مطلب را ما قبلا بيان داشتيم(١٠٦٣) و ما نيز قبلا در فصل پيشين به وجود تقيه اشاره اى داشتيم