ما در سیر مطالعات تاریخی لازم می دانیم که حوادث صدر اسلام، شخصیت ها و موقعیت ها به دقت بررسی شود تا قضاوت صحیح در این زمینه داشته باشیم. این که بخواهیم بر آن وقایع سرپوش بگذاریم، جز فرار از حق و یا مقابله با حق کار دیگری نکرده ایم.
صحابه هم انسان هایی بودند مثل بقیه انسان های طول تاریخ. آنچه یک انسان را از دیگران شاخص می کند، تبعیت از حق و سرسپردن به فرامین الهی و با جان و دل عمل کردن به دستورات پیامبرصلىاللهعليهوآله است.
چنین شخصی چه در زمان پیامبر باشد و چه در زمان های بعد، در جایگاه ویژه قرار دارد.
صِرف این که فردی پیامبر را دیده و یا در یک شهر با پیامبر زندگی کرده باشد، ملاک درستی برای زدن مهر تأیید بر روی تمام اعمال و رفتار او نمی شود؛ و این دیدگاه، در نظر عقل و خرد و وجدان پذیر فتنی نیست.
ج. اهمیت شخصیت شناسی در تاریخ
در کتب تاریخی وقتی می خواهند یک رویداد را بررسی کنند، فقط به خود موضوع می پردازند و کاری با شخصیت های آن رویداد ندارند که این آدم کیست، چه کمالات و چه نواقص و رذایلی دارد، ویژگی های اخلاقی او چیست؟
در کتب تاریخی به این گونه مباحث کمتر پرداخته می شود. اما به عقیده ما، اگر بخواهیم تاریخ را درست و دقیق بدانیم، شناخت شخصیت افراد رابطه مستقیمی با موضوع تاریخ پیدا می کند.
ویژگی های شخصیتی افراد در پدید آوردن حوادث و رویدادها نقش کلیدی و اساسی دارد.
البته در کتب حدیثی و روایی به این مطلب پرداخته شده است. اما در کتب تاریخی محض، حداکثر در یکی از بخش ها آن هم خیلی مختصر و کوتاه اشاره می شود. این مطلب از آنجا ناشی می شود که در سال های بعد از رنسانس، به حوادث تاریخی تنها از منظر خود واقعه توجه شده است. آن ها می گویند: ما به این کاری نداریم که چه کسی در این واقعه دخیل بوده و یا اینکه چه شخصیتی داشته است، ما تاریخ نگاریم، نه عالم به علم کلام و نه محدّث.
از جلسات آغازین که تاریخ را شروع کردیم، یادآور شدیم که تاریخ اسلام فقط تاریخ شخصیت های اسلامی و رویدادهای جنگی نیست، بلکه تاریخ قرآن، حدیث، کلام، فلسفه، فقه، شخصیت ها و اعتقادات، مجموع این ها تاریخ اسلام است.
هر کسی بخواهد تاریخ اسلام را بداند، باید آگاه به این مجموعه باشد تا بتواند به درستی تاریخ را تحلیل کند. تحلیل گرِ تاریخ اسلام بایستی در ابتدا دیدگاه خود را مشخص کند تا معلوم شود دیدگاهش در بررسی های تاریخی تا چه اندازه مؤثر بوده است.
عموم کتاب های تاریخ اسلام این گونه است که پیامبر در فلان سال جنگیدند، چه قدر غنیمت به دست آوردند، چند تا اسیر گرفتند، با کدام زن ازدواج کرد و غیره تا برسد به حوادث سال بعدی.
مورخ، تاریخ جنگ را می گوید، اما این که چه شخصیتی دست به شمشیر برده، و ویژگی های او را نمی گوید.
این شخصیتی که کشته شده کیست؟ جناب جعفر طیار، حضرت حمزه سیدالشهداء کیست؟ آیا آن ها هم در ردیف بقیه ی کشته شده ها هستند؟! مورّخان معمولاً در این موارد سکوت می کنند.
پس بحث اینجاست که تاریخ هنگامی کامل است که شخصیت های تاریخی هم در کنار حوادث و رویدادها به دقت شناسایی شوند. رجوع به کتب حدیث در کنار تاریخ، هم برای شخصیت شناسی و هم برای اعتقاد پروری مفید است.
وضع کتاب های تاریخی محض به گونه ای دیگر است. به طور مثال، طبری در وقایع سال ۳۰ هجری می گوید: در این سال بین ابوذر و عثمان، وقایعی اتفاق افتاد که دوست ندارم بنویسم.(۱) او ماجرای ابوذر و ظلم به او از جانب عثمان را کنار می گذارد. این در حالی است که حوادث مربوط به ابوذر در آن سال ها را مرحوم علامه امینی در بیش از ۲۵۰صفحه آورده است.(۲) چگونه طبری این همه مطلب تاریخی را حذف کرده است؟ حدود ۷۰۰ صفحه شرح حال سلمان است که در کتب تاریخی مختصراً بیان شده، به گونه ای که در کتاب های تاریخ اهل سنت، از کل زندگی سلمان مطلب مهمی وجود ندارد.
علامه عسکری یادآوری می کند که گاهی اوقات در کتب تاریخی اهل سنت، در شجاعت یک قهرمان دروغین مطلب می نویسند، اما حادثه مهم بین ابوذر و عثمان را نادیده می گیرند. این نکته سؤال برانگیز است، که چرا
_______________________________________
۱- تاریخ طبری ج ۴ ص ۲۸۳ و ۲۸۶
۲- ترجمه ی این بخش تحت عنوان «ابوذر به دور از پیرایه ها» منتشر شده است (سید حسین حسینی، تهران: بدر، ۱۳۵۸)