10%

۴ - نحوه ی رفتار خلفا با امیرالمؤمنینعليه‌السلام

خلفا با حضرت علیعليه‌السلام چه رفتاری داشتند؟

این خود سر فصل مستقلی است که جای تأمل دارد. این سه خلیفه بنا به شخصیت و اخلاق شخصی خودشان با امیرالمؤمنینعليه‌السلام مواضع مختلفی داشتند. یکی از بهترین مدارکی که ما را با این برخوردها بیشتر آشنا می کند، همان عبارتی است که در خطبه ی شقشقیه می بینیم.

امیرالمؤمنین از ابوبکر حالت عوام فریبی ترسیم می کند و از عمر، آدمی که هر لحظه رفتاری متفاوت از خود بروز می دهد، نه می شود با او همراهی کرد و نه می شود جلویش را گرفت. او را همانند "شتر ناهموار عصبانی" یاد می کند که اگر دهانه اش را بگیریم، بینی و دهانش پاره می شود. و اگر رهایش کنیم، می گریزد.

به تعبیر ما، خدا قسمت کسی نکند چنین ماشینی را که اگر سوار شوی و پایت روی ترمز نباشد، سرعت می گیرد. اما اگر پایت روی ترمز برود، بد می ایستد. انسان معطل می ماند که با این ماشین چه کند. البته حضرت رفتار عثمان را در این خطبه نیاورده و در جاهای دیگر به آن می پردازد.

باید بدانیم که در استعارات و تشبیهات و کنایات، ممکن است در یک زمانی نکات لطیف فراوان باشد، ولی همان تشبیه و استعاره در زمان دیگری مفهوم نباشد. ترجمه ی الفاظ، همیشه نمی تواند گویای آن لطافت تشبیهی باشد که در قرآن و کلمات پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و سخنان امیرالمؤمنینعليه‌السلام می بینیم که اگر بخواهیم به عمق این ادبیات و تشبیهات پی ببریم، ابتدا باید کل افراد را به آن فضا ببریم. وقتی در آن فضا قرار گرفتند، بگوییم که این تشبیه آن مفهوم را می رساند.

۵ - اصل حفظ آرامش و ایجاد امنیت شهرها حتی در زمان جنگ

در همه ی تحولات اجتماعی، همیشه عده ای هستند که سوء استفاده می کنند؛ لذا در طول تاریخ می بینیم نه امیرالمؤمنین با شورش عمومی که بر ضدّ عثمان راه افتاد، همراهی می کند، با این که خودش در آن نظام، اول مظلوم بود؛ نه در بحران درگیری با معاویه، امام مجتبی چنین کاری کردند؛ و نه در جنگ های سه گانه، امیرالمؤمنین اجازه می داد که چنین کاری بشود. می کوشید جنگ را در بیرون شهر بکشد که درون شهر نروند و به غارتگری و تضییع حقّ ستمدیدگان نیفتند.

بر همین اساس، جنگ جمل بیرون شهر بصره، جنگ صفین در وسط بیابان، نهروان هم آنجاست. حتی در ماجرای کربلا، امام حسینعليه‌السلام دامنه اش را به کوفه نکشید. اگر می خواست ادامه ی حمله را به کوفه بکشاند، بعد از شهادت امام حسینعليه‌السلام شهر با یک هیاهو و بی نظمی و غوغای نامناسب مواجه می شد.

این سنت حسنه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جا مانده است، آنجا که حتی در فتح مکه، با یک دستور بسیار زیبا کاری کرد که قبلاً مکه تسلیم شود. با این وصف اگر مکیان خواستند طغیان کنند، پیامبر جمعیتی داشته باشد. بنابراین پیامبر فرمان دادند لشکرش به ده گروه و فرماندهی معین تقسیم شوند و از ده منطقه ی مکه، تکبیرگویان وارد شوند. بعد فرمودند: هر کس به خانه ی خود برود، خانه اش امن است و به هیچ مسلمانی دستور نداد به خانه ای هجوم برند. هر کس کنار خانه ی خدا آمد، در امان است. حتی هر کس در خانه ی ابوسفیان بود، در امان می ماند.

لذا پیامبر در مکه درگیری نداشت و این یک اصل است.

۶ - آیا علامت که در روز عاشورا بر می دارند، اقتباس از مسیحی هاست؟

در عزاداری برای امام حسینعليه‌السلام که دسته ها برای سینه زنی بیرون می آیند، از روز اول بیرون نمی آیند.

ابتدا چند روزی در هیئت شعارشان را تمرین می کنند. بعد برای اینکه جمعیت تند راه نرود، جلوی دسته نشانه ای نگه داریم که به نشان او حرکت کنند. اصل و فلسفه ی علامت بلند کردن، از اینجا پیدا شد که جلوی جمعیت شیء سنگینی را حرکت دهیم که سرعت راهپیمایان را کنترل کند و هیچ کس از عَلَم جلوتر نرود و بدین ترتیب، پیرزن و پیرمرد، جوان و بچه کنترل شود. ضمناً با زیباییِ هر چه تمام تر، از یک گوشه ی خیابان می رویم و مزاحمت ایجاد نمی کنیم، اصلاً به مردم هم کاری نداریم، رو به خودمان هستیم. زنجیر زدن را هم که اختیار داریم، به پشت خودمان می زنیم.

مذهب تشیع میلیون ها آدم را می آورد در تظاهرات ایام محرم، اما یک مغازه ویران نمی شود، آن هم در بلاد اهل سنت حتی در کربلا.

بعضی دسته ها از مناطق مختلف مثل دسته ی "طویریجی ها" به سر و سینه زنان از چند فرسنگی رو به کربلا می آیند. و اگر گروهی با بمب گذاری و مجروح کردنشان مانع ایجاد می کنند، این ها همان فرزندان فکری شمر هستند. اما برنامه ی عزاداران حسینی این است که به یک سنی متعرض نشوند. وقتی هم که پذیرایی می کنند، غذا و نذری را به همه می دهند، حتی کسی که در مسجد کنار عزاداران بنشیند.

به علاوه یک ساختمان می سازد به نام حسینیه که برای ورود همگان آزاد است، یهودی ها، مسیحی ها، بی دین ها، بی نمازها، بیایند جایی که قید و بند مسجد را نداشته باشد. گویی به همگان می گویند: اگر می خواهی بدانی که ما چرا خودمان را می زنیم، بیا حسینیه، تا واعظ ما به تو بگوید. اما وارد خیابان که می شویم، می گوییم: مظلوم حسین، شهید حسین، غریب کربلا حسین.

عده ای جوّ سازی می کنند که علت این عَلَم برداشتن ها این است که زمان قاجاریه به اروپا رفتند، این علائم را دیدند و اینجا مشابه آن را ساختند و در دسته ی عزاداری بر می دارند.

گفتم: به فرض که از آنجا گرفته باشند، مگر بنزی که زیر پای تو است، از آلمان نیامده است؟ مگر پژو فرانسوی نیست؟ مگر تمام وسائل زندگی ات فرنگی نیست؟

حال فرض می کنیم که قبل از فرنگی شدن در زمان قاجار دیده باشند که مسیحی ها چنین علامتی دارند، و آن را هم آورده باشند، اما عین صلیب را که نیاورده اند تا جلوی دسته راه بیندازند.

می گویی که آن ها صلیب را به علامت تغییر شکل دادند، چطور تو مونتاژ کنی عیبی ندارد؟ حالا می آیند روی این علم، مونتاژ می کنند ۱۴ پره به نام ۱۴ معصوم، و روی همه ی آن ها آیه و حدیث و شعائر دینی می نویسند. این چه عیبی دارد، ای بی انصاف!

تو حرف روشنفکریِ تازه گیر آورده ای؟ که چون زمان قاجاریه به فرنگ رفتند از آنجا آوردند، پس ما تابع مسیحیت هستیم؟

تمام وسائل زندگیت، آمریکایی، روسی، چینی و دیگر وسائل فرنگی است. حدود ۲۰۰-۱۵۰ سال است که داری حتی در ساختمان سازی و سبک زندگی تقلید آنجا را می کنی، اما یاد اروپا نمی افتی؛ کجای این عَلَم شبیه صلیب است؟ این که چهل چراغ و نام چهارده معصوم را دارد. خوب! حالا به فرض که از آنجا آورده باشند، فعلاً تمامش را اینجا می سازند.

بعضی می گویند: تمام کسانی که زیر بار علامت رفته اند، دیسک کمر گرفته اند؛ بسیار خوب، تو چه کار داری؟ مگر او را به زور می برند؟ آیا کسی که در ورزش وزنه برداری شرکت می کند، همه تشویقش می کنند و برایش هورا می کشند، دیسک کمر نمی گیرد؟

چرا بعضی از روشنفکران خود را متولّی مردم و علاقه ها و گرایش هایشان می دانند؟ چرا عدّه ای معدود به محض این که چهار ورق کاغذ خوانده اند، فهمیده یا نفهمیده اند خود را تافته ی جدا بافته و برتر از مردم عادّی می دانند؟ این گونه سخن گفتن از موضع بالا نسبت به مردم و با تحقیر آن ها بر مبنای کدام اصل انسانی صورت می گیرد؟ چه کسی گفته که آن چهار ورق کاغذ، به آن درس خوانده ها معرفتی می دهد که بیشتر از عموم مردم است؟ کیست که درس خوانده ها را از خواب خرگوشی که دارند، بیدار کند و از خرافات شبه علمی که اسیر آن شده اند، نجات دهد؟

بهترین و زیباترین تظاهرات مکتبی حساب شده در تشیع است. ده ها هزار نفر را روز تاسوعا و عاشورا بدون مداخله ی هیچ دولت و حزب و گروهی، به طور کاملاً خود جوش و مردمی بیرون کشیده و در سطح جهانی، هیچ جا مشکلی ایجاد نکرده است. با کمال ادب و وقار رفته و به اوج هم رسانده است.

در یزد صحنه ای دیدم که جگرم را سوزاند. روز تاسوعا و عاشورا، برادران سنی بلوچ که در یزد کار می کردند، آن روز تصمیم گرفته بودند که حنا بفروشند. حالا فلسفه ی حنا چیست؟! آیا به دلیل نا آگاهی بود یا بر می گردد به جمله ی زیارت عاشورا که فرمود: "اللهم هذا یوم تبرکت به بنوامیه........."

همان خضاب و حنایی که بنی امیه به نشان شادی قتل امام حسینعليه‌السلام بستند، ناخودآگاه به فرزندان فکری آن ها رسیده است. کار به آنجا بکشد که بیایند و روبه روی هیئت سینه زنی و دسته، حناهایشان را پهن کنند.

به قدری از این منظره در یزد ناراحت شدم که خدا بداند. کسی نیست از او بپرسد: اصل عمل کاسبی در روز عاشورا غلط است و به واسطه ی آن همه اطعام، نیازی به آن نیست. این مطلب پیشکش. حال که می خواهی خرید و فروش کنی، آخر هیچی نداشتی روز عاشورا بفروشی که حنا می فروشی؟!!

حنا را می فروخت، اما سر ظهر می آمد در هیئت غذایش را می خورد و می رفت. حتی عزاداران امام حسینعليه‌السلام چنین برخورد هایی از بعضی ورثه ی فکری "خولی" و"شمر"می بینند، اما معترض نمی شوند و باز به آن ها غذا می دهند و با کمال احترام و ادب پذیرایی می کنند.

دوستان روشنفکر ما کجایند که چنین صحنه هایی را ببینند و کمی فکر کنند که با کدام تئوری و برنامه می توان چنین تحول مردمی ایجاد کرد؟! آیا رواست در جهت تضعیف چنین تحولی عمل شود؟!