12%

(۵۶) مجلس بزم و شادمانی به هم خورد

متوکل (خلیفه خون ریز عباسی) از توجه مردم به امام هادیعليه‌السلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضی مفسده جویان نیز به متوکل گزارش داده بودند که در خانه امام هادیعليه‌السلام اسلحه، نوشته ها و اشیای دیگر جمع آوری شده تا او علیه خلیفه قیام کند.

متوکل بدون اطلاع گروهی از دژخیمان خود را به منزل آن حضرت فرستاد مأموران به خانه امام هادیعليه‌السلام هجوم آوردند. ولی هر چه گشتند چیزی نیافتند آن گاه به سراغ امام رفتند و حضرت را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و لباس پشمی بر تن دارد و روی شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را در آن حال دستگیر کرده نزد متوکل بردند و به او گفتند که ما در خانه اش چیزی نیافتیم و او را دیدیم رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.

متوکل عباسی در صدر مجلس عیش نشسته بود. جام شرابی در دست داشت و میگساری می کرد در این حال امامعليه‌السلام وارد شد. چون امامعليه‌السلام را دید عظمت و هیبت امام او را فراگرفت. بی اختیار حضرت را احترام نمود و ایشان را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد.

امامعليه‌السلام فرمود: به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده، مرا از این عمل معاف بدار.

متوکل دیگر اصرار نکرد سپس گفت:

پس شعری بخوانید و با خواندن اشعار محفل ما را رونق ببخشید امامعليه‌السلام فرمود:

من اهل شعر نیستم و شعر چندانی نمی دانم.

خلیفه گفت:

چاره ای نیست باید بخوانی.

امامعليه‌السلام اشعاری خواند که ترجمه آنها این گونه است:

(زمامداران قدرتمند و خون ریز بر قله کوهساران بلند، شب را به روز می آوردند در حالیکه مردان دلاور و نیرومند از آنان پاسداری می کردند. ولی قله های بلند نتوانست آنان را از خطر مرگ برهاند.

آنان پس از مدتها عزت و عظمت از قله آن کوههای بلند به زیر کشیده شدند و در گودالها (قبرها) جایشان دادند، چه منزل و آرامگاه ناپسندی و چه بد فرجامی!)

پس از آن که آنان در گورها قرار گرفتند، فریادگری بر آنان فریاد زد: چه شد آن دست بندهای زینتی و کجا رفت آن تاجهای سلطنتی و زیورهایی که بر خود می آویختند؟

کجاست آن چهره های نازپرورده که همواره در حجله های مزین پس پرده های الوان به سر می بردند؟

در این هنگام قبرها به جای آنان با زبان فصیح پاسخ دادند و گفتند: اکنون بر سر خوردن آن رخسارها کرمها می جنگند.

آنان مدت زمانی در این دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولی اکنون آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدند.(۶۳)

سخنان امامعليه‌السلام چنان بر دل سخت تر از سنگ متوکل اثر بخشید که بی اختیار گریست به طوری که اشک دیدگانش ریش وی را تر نمود!

حاضران مجلس نیز گریستند متوکل کاسه شراب را به زمین زد و مجلس عیش و نوش بهم خورد.

به دنبال آن چهار هزار دینار به امامعليه‌السلام تقدیم کرد و امامعليه‌السلام را با احترام به منزل خود بازگرداند.(۶۴)