16%

شيعه بخش پنجم : معاد يا حضور انسان‌ در دادگاه‌ الهي

علماء كلام‌ واصول‌ اعتقادات‌،دلايل‌ وجود جهان‌ پس‌ از مرگ‌ را چنددليل‌ مي‌ دانند.اگر از آنها پرسيده‌ شود:به‌ چه‌ دليل‌،روز قيامت‌ بايد باشدوبه‌ چه‌ دليل‌،بهشت‌ وجهنم‌ وجودداردمي‌ گويند:

١ - عدالت‌ خداوند:

ما معتقديم‌ كه‌ خداعادل‌ است‌.از طرفي‌انسانها ،يا مؤمنند ويا كافر هستند ! عدالت‌ خدا،اقتضا مي‌ كند كه‌ مؤمن‌را پاداش‌ دهند وكافر را عقاب‌ نمايند ! ودر عالم‌ دنيا ، مجالي‌ نيست‌كه‌اين‌ عدالت‌،اجرا شود پس‌ بايد،جهاني‌ ديگر باشد، تا نيكوكار ر اپاداش‌ و معصيتكارراعقاب‌ نمايند !

٢- حكمت‌ پروردگار:

آيا خداوند،اين‌ جهان‌ و مخلوقاتش‌ راعبث‌ وبيهوده‌،خلق‌ نموده‌ است‌آيا خداوندانس‌ وجن‌ را آفريد تا گروهي‌از آنان‌ اطاعت‌ اورا بكنند وگرو هي‌ ديگر،اورا نافرماني‌ كنندولي‌ با مردن‌ آنان‌،همه‌ چيز تمام‌ شودآيا هدف‌ از خلقت‌،آن‌ است‌ كه‌ ما انسانها،مدتي‌ را دراين‌ دنيا عمر سپري‌ كنيم‌ وبعد بامردن‌ فاني‌ شويم‌ ؟وآيا اين‌ آسمانها وزمين‌ ها ومخلوقات‌ ديگر،بدون‌ هدف‌ وحكمت‌،خلق‌شده‌ اند؟ اين‌ از خداوند حكيم‌ ومدبر ، قابل‌ قبول‌ نيست‌.

٣ - هشدار پيامبران‌ وكتب‌ آسماني‌:

از ابتداي‌ خلقت‌ تاكنون‌ ،هزاران‌ پيامبر و وصي‌ پيامبر،اعلام‌ كرده‌ اند كه‌ روز قيامت‌ وجود دارد !دادگاه‌ الهي‌ و محاسبه‌ اعمال‌ اجرا مي‌ گردد!انس‌ وجن‌ ، دوباره‌ زنده‌گشته‌ ومشمول‌ بهشت‌ ونعمتهايش‌ويا جهنم‌ وعذابهايش‌،مي‌ گردنداگربا اين‌ اخبار،به‌ يقين‌ نرسيم‌،لااقل‌ عقل‌ ما احتمال‌ صحت‌ اين‌ هشدارهارا ميدهدوبايد ضرر محتمل‌ را كه‌ مشمول‌ عذاب‌ شدن‌ است‌ را بدهيم‌!

مرگ‌ چيست‌؟

آل‌ عمران‌ ١٨٥:( كُل‌ُّ نَفْس‌ٍ ذائِقَة‌ُ الْمَوت‌ِ ) يعني‌:هر نفْسي‌ چشندة‌مرگ‌ است‌.

نساء٧٨:اينما تكونوا يدرككم‌ الْمَوت‌َ ولوكنتم‌ في‌ بروج‌مشيدة‌ٌيعني‌:هركجا باشيد،مرگ‌،سراغ‌ شما مي‌ آيد اگر چه‌ درپادگانهاي‌ مستحكم‌ باشيد!

الرحمن‌ ٢٦:( كُل‌ُّ مَن‌ْ عَلَيْها فان‌ ويبقي‌ وَجْه‌ُ ربك‌ ذُوالْجَلال‌ِوالاكرام ) يعني‌:هر موجودي‌ كه‌ بر روي‌ زمين‌ است‌،فاني‌ مي‌ شودوذات‌ پروردگارصاحب‌ جلال‌ واكرام‌،باقي‌ مي‌ ماند.

ق ‌:وجاءت‌ سكرة‌ الْمَوْت‌ِ بالحق‌،ذلك‌ ماكنت‌ تحيد "يعني‌:همانطور كه‌ از مردن‌،فرار مي‌ كردي‌ ، عاقبت‌ مستي‌ مرگ‌ فرارسيد

علي‌عليه‌السلام چگونگي‌ حالت‌ احتضارراشرح‌ ميدهد:

ناگاه‌ سكرات‌ مرگ‌ وحسرت‌ از دست‌ دادن‌ آنچه‌ داشتند،بر آنهاهجوم‌ آورددراين‌ حالت‌، اعضاء بدنشان‌ سست‌ گرديد ودربرابرآن‌ ،رنگ‌ خود را باختند.سپس‌ كم‌ كم‌ مرگ‌ در آنها نفوذ كرده‌ وبين‌ آنها وزبانشان‌،جدائي‌ افكند!

اوهمچنان‌ در ميان‌ خانواده‌ خود باچشم‌،نگاه‌ مي‌ كند وباگوشش‌،مي‌ شنود!در حاليكه‌ عقلش‌،سالم‌ است‌ وفكرش‌ باقي‌ است‌!مي‌ انديشد كه‌ عمر را در چه‌ راهي‌ فاني‌ كرده‌ وروزگارش‌ را در چه‌راهي‌،سپري‌ نموده‌ است‌!به‌ ياد ثروتهائي‌ كه‌ جمع‌ كرده‌ است‌،مي‌ افتد !همان‌ ثروتي‌ كه‌ در جمع‌ آوري‌ آن‌،چشمها را بهم‌ گذارده‌ بود واز حرام‌وحلال‌ ومشكوك‌ گرفته‌، گناه‌ جمع‌ آوري‌ آنها به‌ گردن‌ اوست‌!حال‌ هنگام‌جدائي‌ از آن‌ اموال‌،فرارسيده‌،در حاليكه‌ اين‌ ثروت‌ براي‌ وراث‌ مي‌ ماندواز آن‌ استفاده‌ كرده‌ وبهره‌ مي‌ برند!راحتي‌ آن‌ براي‌ ديگران‌ وسنگيني‌گناهش‌،بر دوش‌ اوست‌ واودر گرو اين‌ اموال‌ است‌!دست‌ خودرا ازپشيماني‌ به‌ دندان‌ مي‌ گزد واين‌ به‌ خاطر صحنه‌ هائي‌ است‌ كه‌در هنگام‌مرگ‌،برايش‌ مشخص‌ مي‌ گردد.دراين‌ حالت‌،به‌ آنچه‌ در زندگي‌ به‌ آن‌علاقه‌ داشت‌ بي‌ اعتناست‌!وآرزو مي‌ كند،اي‌ كاش‌ آن‌ شخصي‌ كه‌ درگذشته‌ بر ثروت‌ او ،غبطه‌ مي‌ خوردم‌ وبر او حسد مي‌ بردم‌،اين‌ اموال‌ راجمع‌ كرده‌ بود!

مرگ‌ همچنان‌ بر اعضايش‌،چيره‌ مي‌ شود!تا آنجا كه‌ گوشش‌همچون‌ زبانش‌،از كار مي‌ افتد!بطوريكه‌ در ميان‌ خانواده‌ اش‌ ،نمي‌ تواندبا زبانش‌ سخن‌ بگويد!وبا گوشش‌ بشنود،پيوسته‌ به‌ صورت‌ آنان‌ مي‌نگرد وحركات‌ زبانشان‌ را مي‌ بيند،اما صداي‌ آنان‌ را نمي‌ شنود!سپس‌چنگال‌ مرگ‌،همه‌ وجودش‌ را فرا مي‌ گيرد!چشم‌ او نيز همچون‌ گوشش‌ ،از كار مي‌ افتد وروح‌ از بدنش‌،خارج‌ مي‌ گردد!وهمچون‌ مرداري‌،بين‌خانواده‌ اش‌ مي‌ افتد!آنچنانكه‌ از نشستن‌ نزدش‌ ،وحشت‌ مي‌ كنند وازاودور مي‌ شوند!او نه‌ سوگواران‌ خود را ياري‌ مي‌ كند ونه‌ به‌ آن‌ شخصي‌ كه‌اورا صدا مي‌ زند،پاسخ‌ مي‌ گويد!سپس‌ اورا به‌ منزلگاهش‌ در درون‌زمين‌،حمل‌ مي‌ كند وبه‌ دست‌ اعمالش‌ مي‌ سپارند واز ديدارش‌،براي‌هميشه‌،چشم‌ مي‌ پوشند!١