11%

عتاب‌ بن‌ اُسيد

پس‌ از فتح‌ مكّه‌ بدست‌ مسلمين‌، طولي‌ نكشيد كه‌ جنگ‌ حُنين‌ پيش‌آمد. ناچار بايد رسول‌ اكرم‌ و سربازانش‌ از مكّه‌ خارج‌ شوند و به‌ جبهه‌جنگ‌ بروند. از طرفي‌ لازم‌ بود براي‌ تنظيم‌ امور اداري‌ آن‌ شهر كه‌بتازگي‌ از دست‌ مشركين‌ خارج‌ شده‌، فرماندار لايق‌ و مدبّري‌ تعيين‌شود كه‌ در كمال‌ شايستگي‌ بكارهاي‌ مردم‌ رسيدگي‌ كند و بعلاوه‌ ازبي‌نظمي‌هائي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ دشمنان‌ بوجود آورند، جلوگيري‌نمايد.

پيشواي‌ اسلام‌ از بين‌ تمام‌ مسلمين‌، جوان‌ بيست‌ و يك‌ ساله‌اي‌ را بنام‌«عتاب‌ بن‌ اسيد» براي‌ آن‌ مقام‌ بزرگ‌ برگزيد و بنام‌ وي‌ فرمان‌ صادركرد. و به‌ او دستور داد كه‌ امامت‌ جماعت‌ مردم‌ را بعهده‌ بگيرد.حضرت‌ به‌ او فرمود: آيا ميداني‌ تو را به‌ چه‌ مقامي‌ برگزيده‌ام‌؟ تو راحاكم‌ و امير اهل‌ حرم‌ خدا و ساكنين‌ مكه‌ كرده‌ام‌. و اگر بين‌ مسلمين‌كسي‌ از تو براي‌ اين‌ مقام‌ شايسته‌تر بود، او را انتخاب‌ مي‌نمودم‌. اواولين‌ كسي‌ بود كه‌ بعد از فتح‌ مكه‌ در آن‌ شهر نماز جماعت‌ اقامه‌نمود.

انتصاب‌ يك‌ جوان‌ بيست‌ و يك‌ ساله‌ به‌ اين‌ مقام‌ باعث‌ رنجش‌خيلي‌ها شد! عده‌اي‌ زبان‌ به‌ شكايت‌ گشودند و گفتند: رسول‌اكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوست‌ دارد ما حقير و پست‌ باشيم‌! به‌ همين‌ جهت‌ جوان‌نورسي‌ را بر مشايخ‌ عرب‌ و بزرگان‌ حرم‌، امير و فرمانروا كرده‌ است‌!

وقتي‌ اين‌ سخنان‌ به‌ گوش‌ پيامبر كه‌ خارج‌ از مكه‌ بود رسيد، نامه‌اي‌ به‌اهل‌ مكه‌ نوشت‌ و در كمال‌ صراحت‌ به‌ لياقت‌ و كارداني‌ عتاب‌ بن‌اسيد اشاره‌ نمود و تأكيد كرد كه‌ همه‌ مردم‌ موظفند از اوامر وي‌اطاعت‌ كنند و دستورهاي‌ او را بكار بندند. در آخر نامه‌ اين‌ جمله‌بسيار زيبا را نوشت‌: «وَ لا' يَحْتَج‌ّ مُحَتَج‌ٌ مِنْكُم‌ في‌ مُخالَفَتِه‌ِ بِصِغَرِ سِنِّه‌ِ!فَلَيْس‌َ الاَْكْبَرُ هُوَ الاَفْضَل‌ بَل‌ِ الاَفْضَل‌ُ هُوَ الاَكْبَر!» يعني‌: كسي‌ كوچكي‌ سن‌او را دليل‌ ناكار آمد بودنش‌ نياورد كه‌ بزرگتر برتر نيست‌! بلكه‌ برتربزرگتر است‌!

عتاب‌ تا آخر عمر پيغمبر اكرم‌صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرماندار مكه‌ بود و خدمات‌درخشاني‌ را انجام‌ داد.