آشنايي با مفاهيم قرآن نام کتاب : آشنايي با مفاهيم قرآن

نام نويسنده : محمد تقي صرفي


درس اول : تحريف ناپذيري قرآن
همه دانشمندان مسلمان معتقدند كه قرآن تحريف نشده است واين قرآني كه در دست ما است،همان قرآني است كه به عنوان بزرگترين معجزه پيامبر اسلام(ص)آورده است.
ولي بعضي از محققان مسلمان ويا غير مسلمان گفته اند كه مثلا آيه اي يا يك جمله كوتاه ازقرآن ،كم يا زياد شده ويا تغييري در كلمات واعراب يك آيه بوجود آمده است.مثلا يكي از محققين غير مسلمان گفته آيه (انّك ميّت وانّهم ميّتون)را ابوبكر وعمر به قرآن اضافه كرده اند!به اين صورت كه وقتي پيامبر اسلام(ص)رحلت كرد،عمر چشمش به بدن پيامبر افتاد،بيرون امد وگفت:هركه بگويد پيامبر مرده است،با شمشير اورا مي كُشم!ابوبكر براي اينكه اورا آرام كند، اين جمله را گفت وعمر آرام شد واين جمله،جزء قرآن گرديد!
اما هزاران عالم ربّاني از جمله علامه طباطبائي معتقد هستند كه در قرآن هيچ تحريف وكم وزيادي صورت نگرفته است وهمان خصوصياتي كه قرآن خود را با آن توصيف نموده است، در اين قرآن در دست ما وجود دارد.دلائلي براي اين حقيقت آورده اند.از جمله:

الف - قرآن گفته است كه(افلا يتدبّرون القرآن ولو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا)نساء٨٢
يعني چرا در قرآن تفكّر نمي كنند در حاليكه اگر اين كتاب را غير خدا آورده بود در آن تناقض واختلاف زيادي بود.
اين يكي از معجزات قرآن است كه بااينكه در مدت ٢٣سال نازل شد كه پيامبر(ص)گاهي در جنگ وگاهي در صلح بود!گاهي در خلوت وگاهي در اجتماع بود!گاهي در سختي وگاهي در آسايش بود،ولي در هيچ آيه اي با ديگري اختلاف نيست!وقرآني كه در دست ما است نيز همين خصوصيت را دارد.

ب - قرآن گفته است(قل لئن اجتمعت الانس والجنّ علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا)بني اسرائيل ٧
يعني بگو اگر انس وجن جمع شوند وپشت بهم بدهند نمي توانند مثل اين قرآن را بياورند.

ج - درقرآن با صراحت يا اشاره ،پيشگوئي هائي نسبت به آينده آمده كه وقتي اينهارا با حوادث تاريخ مي سنجيم،مي بينيم كه اين اخبار غيبي ،بوقوع پيوسته اند واكنون در قرآن در دست ماهم موجودند وراستي ودرستي آنها مورد تصديق تاريخ قرار گرفته است.از جمله مسئله جنگ ايران وروم وشكست ابتدائي روم از ايران وپيروزي بعدي روم برايران!

د - جامعترين وصفي كه در قرآن براي قرآن آمده است ذكر است.ذكر يعني ياد ويادگار خدا.قرآن يادگار خداست زيرانشانه جاويدان بر وجود خداست.زيرا شامل اسمهاي حُسناي الهي است.زيراشيوه خدا در آفرينش وتدبير جهان را توضيح مي دهدو چگونگي قيامت را مي گويد.وهمه اينها ياد خداست.
حال، ما اين قرآني را كه در دست داريم بررسي مي كنيم ومي بينيم كه همه اين خصوصيات يادگار خدا بودن را دارد.واز طرفي چون قرآن ذكر است،عزيز است وباطل نمي تواند درآن راه يابد وهيچگاه دچار تحريف نمي شود نه در هنگام نزول ونه در زمان آينده.(انّ الذين كفروا بالذكر لما جائهم وانه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد)فصلت٤٠
يعني آنان كه به قرآن كافر شدند درحاليكه قرآن كتاب عزيزي است.باطل در قرآن راه نداردنه در هنگام نزول ونه در آينده زيرا از طرف خداوند حكيم وحميد نازل شده است.
همچنين در آيه (انا نحن نزلّنا الذكر وانّا له حافظون)حجر٩
يعني ما قرآن را نازل كرديم وخود از آن محافظت مي كنيم.
بما مي فهماند كه در پرتو حمايت خداوندي،قرآن از هر گونه افزايش وكاهش وهرگونه تغيير در الفاظ يا ترتيب آيات وسوره هايش كه ذكر بودن قرآن را از بين ببرد وباعث شود كه قرآن ديگر ذكر نباشد،مصون ومحفوظ است.

ه - در احاديث قرآن پناهگاه انسان در حوادث سخت معرفي شده است وهمچنين قرآن امانت الهي كه پيامبر آنرا در ميان امت به وديعه گذاشته معرفي شده است.چنانچه در قرآن امكان تحريف باشد اين خصوصيات بي معنا خواهد شد!

و - روايات زيادي است كه دلالت مي كند كه امامان(ع)همين قرآن را تلاوت مي كردند واز آن استفاده مي نمودند.

يك داستان
سيد قطب مي گويد كه:ما با يك كشتي از مصر عازم نيويورك بوديم.مسافران كشتي ١٢٠زن ومرد بودند.كه شش نفر از آنها مسلمان بودند.روز جمعه بفكر افتاديم كه در داخل كشتي نماز جمعه را اقامه نمائيم تا علاوه بر اجراي فريضه اسلامي،بتوانيم در مقابل يك كشيش مسيحي كه سعي در جذب ما!به مسيحيت داشت،عملي انجام دهيم.من به عنوان امام جمعه مشغول ايراد دوخطبه شدم.ومسافران كشتي هم دور ما جمع شده وبرنامه مارا تماشا مي كردند.بعد از نماز،عده اي از مسافران نزد ما آمدند وانجام اين فريضه را بما تبريك گفتند.در ميان آنها خانمي كه بعدا فهميديم اهل يوگوسلاوي است واز جهنم تيتو وكمونيستها فرار كرده است،بود كه تحت تأثير نماز جمعه قرار گرفته بود بطوري كه اشك از چشمانش سرازير بود،وبا خضوع وخشوع فراواني سؤال كرد:امام جماعت با چه زباني سخن مي گفت؟به او گفتيم كه اين برنامه نماز نام دارد وهر مسلماني مي تواند آنرا انجام دهد وبزبان عربي مي باشد.او گفت:من يك كلمه از خطبه شمارا نفهميدم ولي لابلاي سخنان عربي شما جملاتي بود كه از بقيه ممتاز بود وداراي آهنگ مخصوصي بود وآنچنان در من تأثير مي گذاشت كه لرزه بر اندامم مي انداخت وحتي فكر مي كنم كه امام جماعت شما به هنگام اداي اين جمله ها وجودش از سر تا پا مملو از روح القدس شده بود!
كمي ما فكرديم ومتوجه شديم كه آيات قرآن را مي گويد كه در لابلاي خطبه تلاوت مي شد.اين مطلب مارا هم تكان داد ومتوجه شديم كه آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤثر است كه حتي خانمي را كه يك كلمه از معناي آنرا نمي فهمد،تحت تأثير شديد قرار داد.(تفسير نمونه ج٨ص٢٩٢)

درس دوم : توحيد در قرآن
توحيد يعني يگانگي خداوند متعال با الفاظ وعبارات مختلفي در ٌقرآن آمده است.(الهكم اله واحد فله اسلموا) حج٣٦
يعني خداي شما يگانه است پس تسليم او شويد. (قل هو اللّه احد)بگوخدا يكي است.

دلائل يگانگي خداوند در قرآن
١ - نظم در عالم هستي علامت ناظم واحد است واگر جز يك ناظم وجود داشت،نظام عالم بهم مي خورد.(لوكان فيهما آلهه الاّ اللّه لفسدتا)انبياء٢٢
يعني اگر در آسمان وزمين جز خداي يگانه،خدايان ديگري بود،وضع عالم بهم مي خورد.
٢ - اخبار همه پيامبراي بر يگانه بودن خداوند(وما ارسلنا من قبلك من رسول الاّ نوحي اليه انّه لا اله الاّانا فاعبدون)انبياء١٥
يعني ما هر پيامبري قبل از تو فرستاديم به او وحي كرديم كه خدايي جز من نيست پس مرا عبادت كنيد.
٣ - فطرت يا غريزه معنوي(فاقم وجهك للدين حنيفا فطره اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه ذلك الدين القيّم ولكن اكثر الناس لايعلمون)روم٣٠
يعني پذيرا باش دين حقّي كه خداوند،آفرينش انسانها را بر اساس آن قرار داده است وهيچ تبديل ودگرگوني در آفرينش خداوند نيست.اين است دين پابرجا.ولي اكثرمردم نمي دانند.
درروايت است كه پيامبر فرمود:هرنوزادي بر فطرت توحيد متولد مي شودوفطرت انسان ،يكي بودن خداوند را باور دارد.

مراتب توحيد در قرآن
١ - توحيد ذات:يعني خداوند از جميع جهات،يگانه وبي نظير است.(ولم يكن له كفوا احد)براي او شبي ومانندي نيست.
٢ - توحيد صفات يعني همه صفات او به يك چيز بر مي گردد وصفات خدا عين ذات اوست.(اللّه لا اله الاّ هو الحيّ القيّوم)بقره٢٥٤
يعني خداوند شريكي ندارد واو جاويدان وقيّم همه مخلوقات است.
٣ - توحيد افعال يعني همه كارها در دوجهان،فعل خداوند است وهر موجودي كه داراي خاصيتي است، از ذات خدا گرفته وخداوند در كارهايش يكتاست.(قل اللّه خالق كلّ شيء وهو واحد القهّار)رعد١٦
يعني بگو خداست خالق هر چيز واو يكتاي پيروز است.
٤ - توحيد در عبادت كه حسّاسترين بخش توحيد،اين توحيد است.يعني جز خداي يگانه،معبودي را نپرستيم ودربرار غير او تسليم نشويم.(ولقد بعثنا في كلّ امه رسولا ان اعبدوا اللّه واجتنبوالطاغوت)نحل٣٦
يعني ما در هر امتي پيامبري فرستاديم كه بگويد خداي يگانه را بپرستد واز طاغوت دوري كنيد.

يك داستان
عبداللّه بن مسعود كه جز كاتبان وحي بود وصداي زيبائي داشت،گفت:پيامبر بمن فرمود:برايم قرآن بخوان!عرض كردم:يارسول اللّه!من قرآن بخوانم در حاليكه قرآن بر شما نازل شده است!فرمود:دوست دارم قرآن را از ديگري بشنوم.من هم شروع به تلاوت آيات قرآن از ابتداي سوره نساء نمودم.وقتي به آيه ٤١ رسيدم،ديدم كه اشك از چشمان رسول خدا جاري است.(صحيح مسلم ج٢ص١٩٥)

درس سوم : دوري از شرك
نفي شرك نيم اولّ كلمه توحيد(لااله الاّاللّه) است.يعني نيست خداياني مگر اللّه.

انواع شرك
١ - شرك ظاهر:
اين نوع شرك در ميان بت پرستان،مسيحيان معتقد به تثليث،يهوديان معتقد به پسر خدا بودن عُزيز و…وجود دارد.(واذ قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بُنيّ لاتشرك باللّه انّ الشرك لظلم عظيم)لقمان١٣
يعني لقمان پسرش را نصيحت كرد وگفت:شرك نورز كه شرك ،ظلمي بزرگ(بخود)است.
(واذان من اللّه ورسوله الي الناس يوم الحجّ الاكبر انّ اللّه بريء من المشركين ورسوله)توبه٣
يعني اعلام از طرف خدا ورسولش به مردم در روز حج عظيم است كه حقيقتا خدا ورسول از مشركين بيزارند.
(واعبدوا اللّه ولاتشركوا به شيئا)نساء٣٦
يعني خدا راعبادت كنيد وچيزي را شريك او نگيريد.
٢ - شرك خفي:
اين در افرادي است كه كلمه توحيد برزبان دارند ولي بعضي از اعمالشان شرك آميز است.از جمله اين افراد:الف-بخيل ورياكار كه اعمالشان چون براي هواي نفس است مثل اينكه اعمالش را براي ستايش مردم ويا مال دنياانجام مي دهد ،در حقيقت هواي نفس راپرستيده است وبراي خدا شريك قرار داده است.ب-كسانيكه رفع گرفتاري خود را در مخلوقات مي بينند.(ومايؤمن اكثرهم الاّ وهم مشركون)يوسف٢٣
يعني اكثرشان مؤمن نبوده ومشركند.
شخصي از امام ششم(ع)تفسير آيه فوق را پرسيد.امام فرمود:مراد كساني هستند كه مؤمن هستند ولي مي گويد:اگر فلاني نبوداز بين رفته بودم!ويا اگر فلاني نبود بدبخت شده بودم كه اين شرك خفي است.
راوي پرسيد كه پس اگر كسي مشكل انسان را حل كرد چه بگويد؟فرمود:بگويد كه اگر خدا فلاني را واسطه نمي كرد وبدست فلان شخص كار مرا حل نمي كرد مثلا بدبخت مي شدم!(خوبيها وبديها)
ج - وابستگي به طاغوتها:
كسانيكه طاغوتهارا اعمّ از قدرتهاي استكباري ويا شاهان وحاكمان را عبادت مي كنند يعني مطيع آنها هستند وپيرو انها مي باشند نيز اگر بزبان هم شهادتين بگويند دچار شرك خفي هستند.(والذين كفروا عبدوا الطاغوت)نساء
يعني كفار ،طاغوت را عبادت مي كنند.
د - اطاعت از راهبان وبدعتگزاراني كه حرام الهي را حلال وحلال الهي را حرام مي كنند(اتّخذوا احبارهم ورُهبانهم اربابا من دون اللّه)
يعني راهبهارا عبادت مي كنند. كه امام ششم(ع)فرمود: آنها راهبهارا عبادت نمي كردند حتي اگر خود راهبها از آنها تقاضا مي كردند كه آنها را عبادت نمايند ولي از راهبها در تبديل حرام وحلال الهي اطاعت مي نمودند.

سرانجام مشركين
١ - ازدواج با آنها حرام است(ولا تنكحوا المشركات حتّي يُؤمنّ ولامه مؤمنه خير من مشركه ولو اعجبتكم…)بقره٢٢١
يعني با زنهاي مشرك ازدواج نكنيد مگر ايمان بياورند وهرآينه كنيز مؤمني از يك زن آزاد مشرك بهتر است اگر چه آن زن مشرك باعث تعجب شما شود(بخاطر زيبائي يا ثروت)
٢ - مشركين انسانهارا به جهنم مي خوانند ولي خدا انسان را به بهشت مي خواند(اولئك يدعون الي النار واللّه يدعوا الي الجنه)بقره٢٢١
يعني مشركين شمارا به جهنم دعوت مي كنند ولي خدا شمارا به بهشت دعوت مي نمايد.
٣ - همه گناهان قابل بخشايش است مگر شرك(انّ الّه لايغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذلك لمن يشاء ومن يشرك باللّه فقد افتري اثما عظيما)نساء٤٨
يعني خدا شرك را نمي آمرزد ولي كمتر از شرك را مي بخشد اگر بخواهد وهركه مشرك باشد گناه بزرگي را نسبت داده است.

يك داستان
شيخ غلامرضا نيشابوري نقل مي كند كه درسال ١٣٢٩ به مكه مشرف شدم.در هنگام برگشت ،سوار كشتي بودم.جريان جالبي را ديدم كه نشان از احترام فوق العاده بعضي از اهل سنّت به قرآن كريم حكايت مي كرد.يكي از محترمين اهل سنت با عده اي از هم كيشانش در كشتي بودند.خودم مشاهده كردم كه هرزمان آن مرد محترم مي خواست قرآن تلاوت كند،قرآن را در دست مي گرفت وبه مردم دستور مي داد كه به جهت احترام قرآن،هيچ كس بالاتر از آن قرار نگيرد!دراين موقع كساني كه در مكان بالاتري قرار داشتند،پائين مي آمدند وبا خضوع در محلي كه هم سطح ويا پائين تر از قرآن بود مي نشستند وبه تلاوت آن فر د گوش مي دادند.وقتي تلاوت پايان مي يافت همه به جاي خود باز مي گشتند.(سرگذشتهاي تلخ وشيرين قرآن ج٤ ص٤٦)

درس چهارم : صفات خداوند
خداوند عزّ وجلّ داراي صفاتي است كه به آنها صفات ثبوتيه گويند.مانند:
عالم وقادر وحيّ است ومريد مدرك هم سميع است وبصير ومتكلم صادق
وخداوند از صفاتي منزّه ودور است كه به آنها صفات سلبيه گويند .مانند:
نه مركبّ بود وجسم مرئي نه محل بي شريك است وبي معاني توغني دان خالق بي معاني يعني صفات او عين ذاتش است وزايد بر ذاتش نيست.

صفات ثبوتيه:
اين صفات بر دو قسم هستند.صفات ذات وصفات فغل
صفات ذات از ازل تا ابد در خدا بوده وبه او نسبت داده مي شوند وعين خداوند مي باشند.از جمله آنها :

علم : يعني خداي يكتا از تمام اسرار وكُنه موجودات وعالم هستي با خبر است.حتيّ از نيّات ومقاصد وراز دلها نيز كاملا آگاه است.(واعلموا انّ اللّه بكلّ شيء عليم)بقره٢٣١
يعني بدانيد خداوند بر هر چيزي آگاه است.
همچنين مي فرمايد(وعنده مفاتح الغيب لايعلمها الاّ اللّه ويعلم مافي البرّوالبحروما تسقط من ورقه الاّ يعلمها ولا حبّه في ظلمات الارض ولا رطب ولا يابس الاّ في كتاب مبين)انعام٥٩
يعني كليدهاي غيب نزد خداست وجزاو كسي نمي داند.واو مي داند آنچه را كه در خشكي است ودر درياست وآنچه را كه از برگها مي افتند مي داند ودانه اي كه در دل زمين است وهمه خشك وترها در كتاب علم الهي است.

قدرت : جهان هستي با پديده هاي عظيم وشگرفش،كرات عظيم آسمانها،كهكشانها،منظومه ها،اقيانوسها ودرياها وموجوداتش،نشانه هايي از قدرت خداست.خدا بر هر چيزي قادر است وقدرت او نسبت به تمام اشياء يكسان مي باشد.
(اذا اراد اللّه بشيء فيقول له كُن فيكون)يس
يعني هرگاه خدا اراده كند چيزي را فقط مي گويد باش! وآن وجود پيدا مي كند.
قدرت خدا هيچ حدّ مرزي ندارد.هر زمان اراده محو ونابودي چيزي راكند آن چيز از ميان مي رود وبطور كلّي هيچ ضعف وناتواني در او متصوّر نيست.

حيّ وقيّوم : خداوند داراي حيات جاويدان وثابت است.خدا موجود است امّاموجودي كه وجودش از خودش است وبقيه موجودات قائم به او هستند.فرق حيات خدا با حيات ديگر موجودات در اين است كه حيات خدا عين ذاتش است نه عارضي وموقّتي!حيات خدا بمعناي علم وقدرت اوست. حيات خداوند،ذاتي وازلي وابدي وتغييرناپذير است.او قيّوم است يعني امور مختلف موجودات بدست اوست.رزق،عمر،حيات ومرگ مخلوقات به تدبير اوست.(وعنت الوجوه للحيّ القيّوم)طه١١١
يعني همه چهره ها در برابر خداوند حيّ قيّوم،خاضع مي شوند.
(يا حيّ ويا قيّوم )از كاملترين ذكرهاست.زيرا حيّ اشاره به عمده ترين صفات ذات يعني علم وقدرت دارد وقيّوم مجموعه صفات فعل است.
علي(ع)مي گويد:درجنگ بدر چندبار به چادر پيامبر آمدم وهربار ديدم كه در سجده است ومي فرمايد:ياحيّ وياقيّوم!تا اينكه خدا پيروزي را نصيب مسلمين كرد.(تفسير روح البيان)

قديم وابدي : يعني او هميشه بوده وخواهد بود.راي او آغاز وپياني تصور نمي شود(هو الاولّ والاخر والظاهر والباطن وهو بكلّ شيء عليم)حديد٣
يعني او اول واو آخر واو ظاهر واو باطن است واز هر چيزي آگاه است.

مدرك : او صاحب اراده است ودر كارهايش مجبور نيستوهركاري انجام دهد از روي هدف وحكمت است.او همه چيز را درك مي كند وهمه را مي بيند وهمه صداهارا مي شنود.

متكلم : خداوند مي تواند امواج صدا را در هوا ايجاد كند وبا پيامبرانش سخن بگويد نه اينكه تكلم از زبان وحنجره باشد.

صادق : هرچه خداوند بگويد راست وعين حقيقت است زيرا دروغ از جهل وناداني واز ضعف است كه خدا از اينها منزّه مي باشد.

يك داستان
نقل شده روزي يك قاري بر سر قبري نشسته بود وقرآن مي خواند.جهانگردي از آن طرف عبور مي كرد.ديد يكنفر بر سر قبري نشسته وكتابي در دست دارد واز آن مي خواند.از مترجم خودپرسيد:اين شخص چه مي كند؟گفت:قرآن مي خواند.پرسيد:قرآن چيست؟جواب داد:قرآن كتاب مسلمين وكتاب قانون مسلمانان است.جهانگرد تعجب كرد وپرسيد:الان چه مي خواند؟مترجم گفت:مي گويد:ويل للمطففين….واي بركم فروشان.آنهائي كه وقتي چيزي مي خرند زياد مي گيرند وموقعي كه مي خواهند به مردم بفروشند،كمتر مي دهند.جهانگرد پرسيد:مگر در محل شما،مرده ها در زير خاك خريد وفروش مي كنند كه برايشان مي خوانيد:واي بر كم فروشان!!

صفات سلبيه
مراد از صفات سلبيه اين است كه خداوند از هرگونه عيب ونقص وعوارض،پاك ومنزّه است.از جمله صفات سلبيه:
١ - خداوند جسم نيست وديده نمي شود(لاتدركه الابصار وهو يدرك الابصار وهو اللطيف الخبير)انعام ١٠٣
يعني چشمها اورا درك نمي كند ولي او همه چشمهارا درك مي كند واو لطيف وآگاه است.

سئوال : چرا خدا ديده نمي شود؟زيرا لازمه ديده شدن،داشتن خصوصيتي است كه در خدا نيست!موجودي قابل رؤيت است كه جسم باشد،مكان داشته باشد،جهت داشته باشد،داراي اجزاء باشد،دائما در حال تغيير ودگرگوني باشد!ولي خداوند از اين خصوصيات منزهّ است.
امام رضا(ع):از مانيست كسيكه خيال كند خداوند متعال،جسم است.مادر دنيا وآخرت از اين فرد بيزار هستيم.(توحيدصدوق باب٦حديث٢٠)

٢ - بي محل است ودرهمه جا هست:تا خدارا بي مكان وبي محل ندانيم،اورا بدرستي نشناخته ايم.
(وللّه المشرق والمغرب فاينما تولّوا فثمّ وجه اللّه ان! اللّه واسع عليم)بقره١١٥
مشرق ومغرب از آن خداست وبه هر سو رو كنيد،خدا انجاست.خداوند بي نياز ودانا است.
شخصي از علي(ع)پرسيد:پروردگار ما قبل از اينكه آسمان وزمين را بيافريند كجابود؟فرمود:كجا،سؤال از مكان است در حاليكه خداوند وجود داشت وهيچ مكاني وجود نداشت(توحيد صدوق باب ٢٨ حديث١٢)

سؤال : چرا هنگام دعا دست بسوي آسمان بالا مي بريم؟زيرا معدن رزق وروزي (باران،خورشيد و…)در آسمان است.
يكي از دانشمندان يهود،نزد يكي از خلفا(ابوبكر يا عمر)آمد وگفت:تو جانشين پيامبري؟گفت:آري!پرسيد:سؤالي دارم بگو ببينم خداوند كجاست؟در آسمان است يا در زمين؟خليفه گفت:در آسمان بر عرش قرار دارد!يهودي گفت:پس زمين از او خالي است؟!خليفه گفت:از من دور شو والاّتورا به قتل مي رسانم!يهودي تعجب گرد وبرگشت در حاليكه اسلام را مسخره مي كرد.خبر به علي(ع)رسيد.يهودي را پيدا كرد وگفت:من از سؤال تو جواب خليفه با خبر شدم.ما عقيده داريم كه خداوند متعال مكان را آفريد بنابراين ممكن نيست خودش مكاني داشته باشد!وبرتر از آن است كه مكاني اورا در خود جاي دهد….آيا در فلان كتاب خودتان نخوانده اي كه روزي فرشته اي از شرق نزد موسي(ع)آمد.حضرت فرمود:از كجا آمده اي؟گفت:از نزد پروردگار!سپس فرشته اي از غرب آمد.موسي(ع)گفت:از كجا آمده اي؟گفت: از نزد پرودگار!باز فرشته ديگري آمد.موسي(ع)گفت: از كجا آمده اي؟گفت: از آسمان هفتم از نزد پروردگار!باز فرشته ديگري آمد.موسي(ع)فرمود:تو از كجا آمده اي؟گفت: از زمين هفتم از نزد پروردگار!موسي(ع)فرمود:منزّه است خدايي كه هيچ مكاني از او خالي نيست وهيچ مكاني به او نزديكتر از مكان ديگر نمي باشد!
يهودي گفت:شهادت مي دهم كه حقّ مبين همين است وتو از همه شايسته تر به مقام پيامبرت هستي!(پيام قرآن جلد٤ص٢٧٤

درس پنجم : عدل خداوند
يكي از صفات خداوند متعال ،عدل است.
دليل بر عدل خداوند دوچيز است.

١- دليل عقلي:
يعني عقل مي گويد ظلم بد است وخداوند حكيم هرگز كار قبيح وبد انجام نمي دهد زيرا عوامل ظلم چند چيز است كه آنها در خدا وجود ندارد .از جمله اين عوامل:١-نياز:كسي ظلم مي كند كه براي رسيدن به اموري،نياز مند باشد واز راه ظلم بتواند كه به آنها برسد.٢-جهل وناداني:كسي ظلم مي كند كه گاهي از زشتي وقباحت ظلم بي خبر است.٣-رذائل اخلاقي:كسي ظلم مي كند كه در وجودش،كينه وعداوت،حسادت،خودخواهي وهواپرستي باشد.٤-عجز وناتواني:كسي ظلم مي كند كه از دفع خطر از خودش عاجز است وبراي رسيدن به مرادش جز ظلم راهي ندارد.
هر ظلمي كه در عالم واقع ميشود در اثر عوامل فوق است واين عوامل در ساحت قدس الهي راه ندارند زيرا خداوند١-غني وبي نياز است.٢-علمش نامحدود است.٣-تمام صفات كمال را داراست واز صفات نقص منزّه است.٤-داراي قدرت نامتناهي وبي حدّ است.پس او عادل است.

٢ - دليل نقلي:
آيات وروايات همه بر عدل خداوند دلالت دارند از جمله:
(انّ اللّه لايظلم مثقال ذرهّ)نساء٤٠
يعني خداوند سر سوزني ظلم نمي كند.
(انّ اللّه ليس بظلاّم للعبيد)آل عمران ١٨٢
يعني حقيقتا خداوند به بندگانش ظلم نمي كند.
(لايظلم ربّك احدا)كهف٤٩
يعني خدايت هيچ ظلمي به احدي نمي كند.
(انّ اللّه يأمر بالعدل والاحسان…)نحل٩٠خدا امر به عدالت ونيكوكاري مي نمايد
(اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل)نساء٥٨هركاه حكمي صادر مي كنيد از روي عدل باشد.و…

عدل يك معناي ظاهري دارد يعني ظلم نكردن !امّا معاني وسيعي براي عدل گفته شده است كه به آن اشاره مي شود:
١ - عدل خداوند يعني خداوند از انجام هر عملي كه بر خلاف مصلحت وحكمت است،دوري مي كند.
٢ - عدالت خداوند يعني همه انسانها در پيشگاه او از هر جهت يكسان وبرابرند.وهيچ انساني نزد او بر ديگري برتري ندارد مگر بواسطه تقوا واعمال نيك.(انّ اكرمكم عنداللّه اتقيكم)حجرات١٤
يعني گراميترين شما نزد خدا،باتقواترين شماست.
٣ - عدالت خداوند يعني خداوند هيچ عملي را هرچند خيلي ناچيز وكوچك باشد، از هيچ كس ضايع نكرده وبي اجر وپاداش نمي گذارد.وبدون تبعيض به هركس،جزاي عملش را خواهد داد.(فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ومن يعمل مثقال ذره شرّا يره)زلزال٧
هركه كوچكترين عمل خوب داشته باشد آنرا خواهد ديد وهركه كوچكترين عمل بد داشته باشد،نيز آنرا مي بيند.
٤ - عدالت خداوند يعني قرار دادن هر چيز در جاي خودش.يعني خالق متعال هر پديده ومخلوقي را در جاي خود وباندازه آفريده ومواد تركيبي هر موجودي را باندازه قرار داده است.ودر همه موجودات تناسب وتعادل قرار داده است.(وانبتنا فيها من كلّ شيء موزون)حجر١٩
يعني در روي زمين هر چيزي را به اندازه رويانديم.
(الّذي خلق فسويّ)اعلي٢
يعني آنكه خلق كرد وبه ميزان وتساوي خلق نمود.

گاهي اشكالاتي در باره عدل خداوند مي نمايند.از جمله:اگر خدا عادل است پس چرا فلان جوان را در جواني ميراند!چرا فلاني مرد؟چرا سيل عده اي را نابود كرد؟چرا گروهي محرومند؟
براي جواب به اين سؤالات بايد دنيا وهدف از آفرينش را بشناسيم.همچنين علت وقايع ومصيبتهارا درك كنيم.
عده اي خيال مي كنند كه مرگ نابودي است لذا مي گويند چرا فلان جوان ناكام شد؟يا خيال مي كنند كه دنيا جاي ماندن ابدي است ومي گويند چرا سيل وزلزله عده اي را نابود كرد!يا فكر مي كنند كه دنيا جاي آسايش است ومي گوئيم چرا گروهي محرومند!
در كتاب قصه هاي قرآن صفحه٢٧٣ آمده است كه عده اي نزد ذي الكفل كه يكي از پيامبران بود ، آمدند ودرخواست كردند كه او از خدا بخواهد تا مرگ را از آنها بردارد؟پيامبر دعا كرد ومرگ از ميان آنها رفت.آنها مدتي خوشحال بودند وعمرهاي طولاني داشتند .ولي كم كم متوجه شدند كه مشكلات زيادي متوجه آنها شده است از حمله هر مردي بايد از مادرش وپدر ومادر مادرش وپدر ومادر مادر مادرش وهمچنين از پدر وپدر ومادر پدرش و…مواظبت بكند.كم كم خانه هايشان را براي اين تعداد نفرات ،بزرگتر كردند وزمينهاي بيشتري را براي خوراك اين همه عائله به زير كشت بردند.
عاقبت آنها پشيمان شدند ونزد ذي الكفل آمده ودرخواست كردند تا مرگ دوباره به ميانشان بياد!

درس ششم : نبوّت
آيات زيادي در قرآن كريم بر اين مطلب دلالت دارد كه خداوند،انسانهايي را به عنوان پيغمبر ورسول برگزيده وآنهارا براي هدايت انس وجنّ فرستاد.(وان من امّه الاّ خلا فيها نذير)فاطر٢٥
يعني در هر امّتي نصيحت كننده اي بوده است.

هدف از بعثت پيامبران را ميتوان بشرح زير نام برد:
١ - تربيت وتعليم (هوالّذي بعث في الامييّن رسولا منهم يتلوا عليهم آياته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمه وان كانوا من قبل لفي ضلال مبين)جمعه٢
يعني خداوند در ميان بيسوادان رسولي برگزيد كه آيات الهي را برمردم بخواند وآنها را تربيت وتعليم كند اگرچه قبلا در گمراهي آشكار بودند.
٢ - دستور به عبادت خداوند ومبارزه با طاغوتها(ولقد بعثنا في كلّ امّه رسولا ان اعبدوااللّه واجتنبوا الطاغوت)نحل٣٩
يعني ما در هر ملتي ،پيامبري مبعوث كرديم كه خدا را عبادت كنيد واز طاغوت دوري نمائيد.
٣ - تأمين عدالت وآزادي:لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط)حديد٢١
يعني ما پيامبران را با نشانه ها فرستاديم وبا آنها كتاب الهي وميزان نازل كرديم تا مردم گرايش به عدل پيدا كنند.

راه شناخت پيامبران
پيامبران براي اثبات پيامبري خود نشانه هايي داشته اند.از جمله:
معجزه :
معجزه كار خارق العاده اي است كه مدعّي پيامبري آنرا براي اثبات حقّانيت خود انجام مي دهدوهمه را دعوت مي كند كه اگر ميتوانيد مانند اين را بياوريد!ونمي توانند
پس معجزه داراي سه ويژگي است : كاري است كه از توانائي نوع بشر حتّي نوابغ خارج است،آورنده معجزه ادعاي پيامبري مي كند،جهانيان از مقابله ومعارضه با اين معجزه،عاجزند.

فرق معجزه با كارهاي عجيب مرتاضان وساحران وتردستان
١ - كار مرتاضان وامثال آنها از روي تمرين است واستاد مخصوص به خود دارند وكارشان محدود به همان اموري است كه آموزش ديده اند وقادر به انجام هركار نيستند.ولي پيامبران معلّم واستادي در رابطه با آموزش معجزه!نداشته اند وقادر به انجام هركاري بودند.مثلا قوم ثمود،ازصالح خواستند كه شتري مادّه از دل كوه بيرون بياورد. واو اين كار را بلا درنگ انجام داد.يا كودك مريم،براي مردم صحبت كرد وگفت:من بنده خدا هستم كه خدا بمن كتاب داده ومرا پيامبر قرار داده است …مريم٣٢
٢ - كار مرتاضان ومانند آنها محدود به زمان ومكان وشرائط خاصي است ولي معجزه پيامبران اينگونه نمي باشد.
٣ - كار مرتاضان وامثال آن با اهداف مادّي مثل شهرت،پول وغيره است ولي هدف پيامبران توجه انسانها به خداوند قدرتمند بوده است.
٤ - كار مرتاضان وغيرهم را ميتوانند ديگران هم انجام دهند ولي كار پيامبران قابل تقليد نيست.

يک داستان
يكي از دستهاي هشام بن عدي در جنگ صفين قطع شد.او دست بريده اش را نزد علي(ع)آورد.حضرت آن دست را بجاي خود گذاشت وجملاتي را زير لب زمزمه كرد.سپس مقداري از عباي خود را بريد وبر رويدست بريده پيچيد ناگاه دست سالم شد.
بعد از مدتي هشام نزد حضرت آمد وگفت:ياعلي!آن روز چه كلماتي بر دستم خواندي كه فورا سالم شد؟فرمود:سوره مباركه حمد را قرائت كردم.هشام با حالتي توهين آميز گفت:سوره حمد را خواندي؟تا اين جمله را گفت،ناگاه دست او جدا شد !علي(ع)اورا رها كرد ورفت وهشام تا آخر عمرش با يك دست زندگي كرد!

درس هفتم : نشانه هاي پيامبري
خوانديم كه نشانه اول پيامبري،معجزه است.
امّا نشانه دوم : آن است كه پيامبر قبلي ،آمدن اورا بشارت داده باشد.(واذ قال عيسي بن مريم يابني اسرائيل انّي رسول اللّه اليكم مصدّقا لما بين يدي من التوراه ومبشّرا برسول يأتي من بعدي اسمه احمد..)
يعني وهنگاميكه عيسي(ع)گفت:اي بني اسرائيل!من رسول خدا بسوي شماهستم وتوراه را تصديق مي كنم وبشارت مي دهم كه پيامبري بعد از من بيايد كه اسمش احمد(ص)است.و…

امّا نشانه سوم : قرائن وشواهدي است كه بطور يقين پيامبري را ثابت مي كند.از قبيل :
١ - بررسي خصوصيات روحي واخلاقي پيامبر كه همه مردم اورا به پاكي وراستگوئي مي ستايند وداراي فضائل اخلاقي است.(ولقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤف رحيم)توبه١٢٨
يعني همانا رسولي از جنس خودتان براي هدايتتان آمد كه از فرط محبّت به شما،فقر وپريشاني شما برايش سخت است وبر آسايش شما بسيار حريص است ونسبت به مؤمنان رؤف وبا رحمت است.
٢ - آئين او با عقل وفطرت منطبق است.(ولكلّ امّه رسول فاذا جاء رسولهم قضي بينهم بالقسط وهم لايظلمون)يونس٤
يعني براي هر ملّتي ،پيامبري بود وهر رسولي مي آمد بين آنها با عدل حكم مي كرد وبه ايشان ظلم نمي شد.
٣ - در دين ثبات واستقامت دارد وقولش با عملش يكي است.(حضرت نوح(ع)بعد از نبوت بمدت نهصدسال تبليغ كرد وفقط باندازه انگشتان دست به او ايمان آوردند.)
٤ - پيروانش نيز داراي فضائل اخلاقي ودشمنانش ستمكاران وگناهكارانند.(اشدّاء علي الكفّاررحماء بينهم)نسبت به دشمن محكم واستوار ونسبت به هم مهربانند.
(التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف والناهون عن المنكر وبشرّ المؤمنين)
يعني توبه كننده،عابد،شاكر،مهاجر الي اللّه،ركوع وسجود كننده وامركننده به نيكي ها ونهي كننده از بديها هستند.وبه مؤمنين بشارت بده.
و….

يک داستان
يك نفر كشيش كه مسلمان شد واسمش را عبدالوهاب گذاشت مي گويد:
من شاگرد پاپ بودم ودرميان شاگردان از همه به او نزديكتر بودم.روزي براي درس رفتم وديدم كه درس تعطيل است وشاگردان مشغول بحث مي باشند.علت را پرسيدم.گفتند استاد مريض است ومن بعيادت او رفتم.پاپ سؤال كرد شاگردان چه مي كنند؟گفتم با هم بحث مي كردند.گفت در چه موردي؟گفتم راجع به اين كه حضرت عيسي(ع)گفت من مي روم وبعد از من فارقليط مي آيد!بعضي مي گفتند مراد اين است كه من مي روم وبعد از من تسليت دهنده مي آيد!پاپ گفت:هيهات كه كسي معناي اين جمله را نمي داند ولي من مي دانم.
من مشتاق شدم واز پاپ خواهش زيادي كردم تا معناي اين جمله رابمن بياموزد.پاپ دستور داد تا كتاب انجيل كهنه اي را از صندوقي در آوردم ونزدش بردم.گفت در حاشيه كلمه فارقليط ببين چه نوشته است؟ديدم نوشته مراد از فارقليط،حضرت محمّد(ص)است!من گفتم اين شخص كيست؟گفت پيامبر مسلمانها!گفتم برحق است؟گفت آري! گفتم پس ما چه مي گوئيم؟شما چرا حقيقت را اعلام نمي كنيد؟گفت از جانم مي ترسم ولي بتو نصيحت مي كنم كه برو ودر اين رابطه تحقيق كن!
منهم خداحافظي كردم وبار سفر بستم وبه سوريه آمدم ودر آنجا بعد از تحقيقاتي مسلمان شدم.

درس هشتم : عصمت انبياء
يكي از مهمترين خصوصيات پيامبران،معصوم بون آنها از گناه وخطا است.يعني پيامبران وامامان(ع)نه گناه مي كنند ونه فكر گناه.وهيچگاه اشتباه وخطا نمي نمايند.

سؤال : چرا بايد پيامبران معصوم باشند؟ زيرا
١ - چون پيامبران مربّي انسانها هستند،چنانچه خود آلودگي داشته باشند نمي توانند ديگران را از آلودگي نجات دهند.
٢ - مردم اگر از پيامبري عمل ناشايست ببينند،ديگر گوش بحرف او نمي دهند ونمي توانند به او اعتماد نمايند.

سؤال : آيا عصمت پيامبران اجباري است؟
خير.بلكه چون دانش پيامبران نسبت به آثار بد گناهان مثل دانش ما نسبت به سوزندگي آتش است لذا از گناه دوري مي كنند..وما هم اگر به درجه يقين آنها مي رسيديم ،گناه نمي كرديم.البته بعضي از اولياء خدا گناه نمي كرده اند ولي عصمت از اشتباه نداشته اند.
پس پيامبران توانائي انجام گناه را دارند ولي علم آنها نسبت به عواقب گناه آنها را باز مي دارد.وهميشه خود را در محضر خدا مي بينند.

سؤال : پس چرا در بعضي آيات نسبت انجام گناه به بعضي پيامبران داده شده است.مثلا(ربّ انّي ظلمت‘ نفسي فاغفرلي)قصص١٥ يعني موسي گفت:خدايا من بخودم ظلم كردم پس مرابيامرز!
و(وعصي آدم‘ربّه فغوي)طه١٢١ يعني:آدم معصيت كرد وگمراه شد.
و(انّا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك اللّه ماتقدمّ من ذنبك وماتأخّر)فتح١ يعني ما بتو پيروزي درخشاني داريم تا خدا گناه گذشته وآينده ات را بيامرزد.
جواب :
مفسريّن آيات فوق را اينگونه تفسير كرده اند:١-مراد از معصيت آدم(ع)ترك اولي بوده نه گناه!لذا امام رضا(ع)به مأمون فرمود:آنچه آدم(ع)انجام داد،گناهي نبوده كه مستحق جهنم باشد.بلكه از لغزشهاي كوچكي بوده كه انبياء قبل از نزول وحي ممكن است مرتكب شود.٢-كلمه ظلم يعني قرار دادن چيزي در غير محلش پس هر ظلمي حرام نيست وظلم در سخن موسي(ع) يعني عملي را در غير محلش بجا آوردم.امام رضا(ع)فرمود:موسي(ع)به خدا گفت:من با داخل شدن در اين شهر وقتل يك فرعوني،عملي را كه در وقتش نبود،انجام دادم پس مرا بيامرز يعني از دشمنان دورم كن تا بر من دست نيابند.٣-كلمه ذنب در لغت بمعناي عكس العمل است وبه گناه ذنب گويند زيرا گناه دنباله عمل نادرست است.لذا امام رضا(ع) فرمود:ذنب كه به پيامبر اسلام(ص)نسبت داده شده يعني مشركين اورا بخاطر اينكه آنهارا از عبادت ٣٦٠بت نهي مي كرد وبه يك خدا دعوت مي نمود،گناهكار مي دانستند.پس خدا اين آيه را در فتح مكه نازل كرد كه:ما تورا پيروز كرديم تا بپوشانيم آنه گناهي را كه نزد مشركين داشتي!

يك روايت
شخصي از امام صادق(ع)پرسيد كه چرا خدا يك عده را شريف ودسته ديگري را پست قرار داده است؟فرمود:شريف كسي است كه اطاعت خدا كند وپست كسي است كه نافرماني او نمايد!پرسيد:آيا در ميان مردم ذاتا عده اي خوبتر از عده ديگر نيستند؟فرمود:نه!تنها ملاك برتري تقواست.البته خداوند عزّ وجلّ گروهي از فرزندان آدم(ع)را انتخاب نمود وآنها را پاكيزه ساخت ودر صلب پدران ومادران از آلودگي دور نمود واز ميان آنها پيامبران را انتخاب نمود كه آنها پاكيزه ترين فرزندان آدم(ع)هستند.
وعلت اين امتياز آن بود كه خداوند هنگام آفرينش آنها مي دانست كه آنها مطيع او خواهند بود وهمتايي برايش نمي گيرند.پس سبب اين امتيازومقام بلند،اطاعت وعمل آنهاست.(بحار ج١٠ص١٧٠)

يك داستان
يكي از دستهاي هشام بن عدي در جنگ صفين قطع شد!دست بريده اش را بنزد علي(ع)آورد.امام دست بريده او رارا بجاي خود گذاشت وآهسته كلماتي فرمود.سپس تكه اي از عبايش جدا كرد وبر محل بريدگي گذاشت.ناگاه دست هشام سالم شد.
بعد از چندي هشام نزد علي(ع)آمد وگفت:آنروز چه جمله اي گفتي تا دستم خوب شد؟فرمود:سوره مباركه حمد را خواندم.هشام با حالتي اهانت آميز ومسخره آور گفت:حمد را خواندي؟تا اين جمله را گفت:ناگاه دستش جدا شد!علي(ع)اورا بحال خود گذاشت ورفت.هشام هم تا آخر عمر بايك دست زندگي نمود!(سفينه البحار ج٢ص٤١٧)

درس نهم : پيامبر اسلام(ص)
خداوند حضرت محمّد(ص)را در چهل سالگي مبعوث نمود وورا خاتم پيامبران قرار داد وسلسله نبوّت را به او ختم كرد.لذا تا قيامت پيامبري بعد از او نخواهد آمد.

دلايل خاتميّت
١ - ضروري بودن خاتميت ( وقتي انسان ،اسلام را پذيرفت بايد خاتميت را هم بپذيرد .)
٢ - آيه (و ماكان محمّد ابا احد من رجالكم ولكن رسول اللّه وخاتم النبييّن)احزاب٤٠
يعني محمد(ص)پدر هيچكدام از شما نيست ولي رسول خدا وخاتم پيامبران است.
٣ - آيه(وما ارسلناك الاّكافه للناس)سبأ٢٨ يعني ما تورا براي همه مردم فرستاديم.
٤ - روايت:پيامبر(ص)به علي(ع)فرمود:يا علي!انت منّي بمنزله هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي.اي علي!تو نسبت بمن مانند هارون نسبت به موسي هستي مگر اينكه بعد از من پيامبري نيست.
٥ - (امام ششم(ع):انّ اللّه ختم نبيّكم النبييّن فلا نبيّ بعده ابدا)حقيقتا خداوند پيامبر شمارا آخرين پيامبر قرار داد.پس بعد از هرگز پيامبري نخواهد بود.
٦ - پيامبر اسلام(ص):انا خاتم النبييّن والمرسلين والحجه علي جميع المخلوقين اهل السموات والارضين)من آخرين پيامبر وآخرين رسولم وحجت خدا بر همه اهل آسمانها وزمينم.

فلسفه خاتميت
سؤال : با توجه به اينكه جامعه بشري دائما در حال تحول ودگرگوني است،چگونه مي شود با قوانين ثابت وبدون تغيير قديمي،جوابگوي نيازهاي جامعه بود؟وچگونه مي شود پيامبر اسلام،خاتم پيامبران باشد وديگر براي عصر جديد نياز به پيامبر ديگري نباشد؟
جواب : دين اسلام چون يك دين فطري است ودر فطريات هيچگونه تغييري ايجاد نمي شود.پس نيازهايي وجود دارد كه در همان بشر اوليه وجود داشته است والان هم دارد ودر آينده هم خواهد بود.نيازهايي مانند غذا خوردن وزيستن وازدواج نمودن،معامله كردن،مسافرت نمودن،معاشرت كردن وغيره وبراي نيازهاي جديد وحوادث جديد هم احكام ثانوي پيش بيني شده است.

يك داستان
آقاي نعمت اللّه صالحي حاجي آبادي مي گويد:در ايام جواني در هواي گرم تابستان با ساك وسائل وكتابها رهسپار تبليغ ايام محرم در روستاهاي اطراف اصفهان شدم.وقتي به روستاي آب بونه رسيدم ،مردان روستا براي كار وفعاليت از ده خارج شده بودند ومن متحير بودم كه چه كنم؟در اين موقع زني را ديدم كه كودكش را در بغل گرفته بود وبا اضطراب به اين ور وآن ور مي رفت.گويا كودك بر اثر گرمازدگي بيهوش شده ودر شرف مرگ بود!وقتي چشمش بمن افتاد ،جلو آمد وبا التماس گفت:اي آقا!دستم به دامنت!بحال اين كودك بينوا فكري بكن.فرزندم دارد از دستم مي رود.من كاري از دستم ساخته نبود ولي توكل بر خدا كردم وگفتم:بچه را بخانه ات ببر تا من علاجي كنم وخدا اورا شفا دهد.زن بچه را به خانه برد ومنهم به آنها ملحق شدم وگفتم:يك ليوان آب يا چاي بياوريد!وقتي آوردند،من آنرا گرفتم وسوره مباركه حمد را با چند آيه ديگر خواندم وبر ليوان دميدم.بعد آنرا به مادر كودك دادم وگفتم:اين را به داخل دهانش بريز!او هم مقداري از آنرا به دهان كودكش ريخت!ناگاه كودك تكاني خورد وچشمان خود را باز كرد!گويا اصلا مريض نبوده است.(تأثير قرآن در جسم وروح ص١٨٦)