اعتقاد ما نام کتاب : اعتقاد ما
شرح فشردهاي از عقايد شيعه اماميه
نام نويسنده : آيت الله ناصر مکارم شيرازي
هدف از تاليف اين كتاب و رسالت آن
بسم الله الرحمن الرحيم
١ - ما در عصر خود شاهد تحول عظيمى هستيم، تحولى كه از يكى از بزرگترين اديان آسمانى يعنى " اسلام " سرچشمه مىگيرد.
اسلام در عصر ما تولد نوينى يافته، مسلمين جهان بيدار شده و به اصل خويش باز مىگردند، و حل مشكلات خود را كه در جاى ديگر نيافتهاند، در تعليمات اسلام و اصول و فروع آن جستجو مىكنند.
دليل اين تحول چيست؟ موضوع بحث جداگانهاى است، مهم اين است كه بدانيم آثار اين تحول عظيم در همه كشورهاى اسلامى، و حتى در بيرون جهان اسلام آشكار شده است، و به همين دليل بسيارى از مردم دنيا مىخواهند بدانند كه اسلام چه مىگويد؟ و چه پيام تازهاى براى مردم جهان دارد؟
در چنين شرايط حساسى وظيفه ماست كه اسلام را آن چنان كه هستبدون هر گونه پيرايه و با تعبيراتى روشن و قابل درك براى عموم شرح دهيم و عطش مردمى را كه مىخواهند نسبتبه اسلام و مذاهب اسلامى آگاهى بيشترى پيدا كنند با بيان حقيقت فرو نشانيم و اجازه ندهيم كه ديگران به جاى ما سخن بگويند و به جاى ما تصميم بگيرند.
٢ - قابل انكار نيست كه در اسلام مانند ساير اديان، مذاهب مختلفى وجود دارد كه هر يك داراى ويژگيهايى در مسائل عقيدتى يا عملى مىباشند، ولى اين تفاوتها هرگز در آن حد نيست كه مانع از همكارى نزديك ميان پيروان اين آيين گردد. بلكه آنها مىتوانند در سايه همكارى و همگامى موجوديتخود را در برابر طوفانهايى كه از شرق و غرب مىوزد حفظ كنند و به مخالفان مشترك اجازه ندهند نقشههاى خود را عملى سازند.
به يقين ايجاد اين تفاهم و تحكيم و تعميق آن، نياز به رعايت اصول و ضوابطى دارد كه از همه مهمتر اين است كه فرق اسلامى يكديگر را به خوبى بشناسند و ويژگيهاى هر يك براى ديگرى روشن گردد، چرا كه تنها با شناختيكديگر مىتوانند جلو سوء تفاهمها را بگيرند و راه همكارى را هموار سازند.
بهترين راه براى شناختيكديگر اين است كه عقايد هر مذهبى را در فروع و اصول اسلام، از دانشمندان معروف و شناخته شده آن مذهب بگيرند چون اگر به سراغ ناآگاهان برويم، يا احيانا عقايد پيروان يك مذهب را از دشمنانشان بشنويم. حب و بغضها راه وصول به مقصد را مىبندد و تفاهم مبدل به دلسردى و جدايى مىشود.
٣ - با توجه به دو نكته بالا بر اين شديم كه عقايد اسلامى را در اصول و فروع به ضميمه ويژگيهاى مذهب شيعه، در اين كتابچه مختصر گرد آورى كنيم و نوشتارى تهيه شود كه داراى خصوصيات زير باشد :
الف - فشرده و عصاره همه مطالب لازم در آن منعكس باشد و زحمت مطالعه كتابهاى متعدد را از دوش خوانندگان جستجوگر بردارد.
ب - بحثها روشن و خالى از هر گونه ابهام باشد و حتى از به كارگيرى اصطلاحاتى كه تنها به درد محيطهاى علمى و حوزوى مىخورد پرهيز شود، در عين حال اين كار چيزى از تعميق بحثها نكاهد.
ج - با اين كه هدف ذكر عقايد است نه بيان دلايل آن، ولى در موارد حساس تا آن جا كه طبيعت چنين نوشتار فشردهاى اجازه مىدهد، بحثها آميخته با دلايلى از كتاب و سنت و دليل عقل باشد.
د - از هر گونه پرده پوشى و مجامله و پيشداورى خالى باشد، تا بتواند واقعيتها را آن چنان كه هست، منعكس نمايد.
ه - موازين ادب و عفت قلم نسبتبه همه مذاهب در تمام بحثها مراعات گردد.
كتابچه موجود با رعايت نكات بالا در سفر بيت الله الحرام كه روح و جان صفاى بهتر و بيشترى دارد تهيه شد، سپس در جلسات متعددى با حضور جمعى از دانشمندان مورد بحث و بررسى دقيق قرار گرفت و تكميل شد. اميدواريم با اين كار موفق به رسيدن به اهدافى كه در بالا اشاره كرديم شده باشيم و ذخيرهاى براى يوم المعاد گردد. در اين جا دستبه درگاه قادر متعال برداشته عرضه مىداريم :
" ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان آمنوا بربكم فآمنا ربنافاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار " (١)
محرم الحرام ١٤١٧ قم - مدرسة الامام امير المؤمنين (ع) ناصر مكارم شيرازى
آثار عظمت و قدرت خداوند
خدا در قرآن
خداوند متعال پديد آورنده تمام جهان هستى است، و آثار عظمت و علم و قدرت او در جبين تمامى موجودات جهان، آشكار و هويداست، در درون وجود ما، در عالم جانداران و گياهان، در ستارگان آسمان، و عوالم بالا و در همه جا نمايان است.
ما معتقديم : هر چه در اسرار موجودات اين جهان بيشتر انديشه كنيم به عظمت ذات پاك او و وسعت علم و قدرتش آگاهتر مىشويم و با پيشرفت علم و دانش بشرى هر روز درهاى تازهاى از علم و حكمت او به روى ما گشوده مىشود، و ابعاد انديشه ما را گسترش بيشترى مىدهد و اين تفكر سرچشمه عشق روز افزون ما نسبتبه او خواهد شد و هر لحظه ما را به آن ذات مقدس نزديك و نزديكتر مىسازد و در نور جلال و جمال او فرو مىبرد.
قرآن مجيد مىگويد :
" و فى الارض آيات للموقنين * و فى انفسكم افلا تبصرون " ، و در زمين آياتى براى جويندگان يقين است و در وجود خود شما (نيز آياتى است) آيا نمىبينيد؟ " . (٢)
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولى الالباب * الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا ، مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفتشب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است - همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خوابيدهاند ياد مىكنند، و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند (و مىگويند : ) بار الها! هرگز اينها را بيهوده نيافريدهاى! " . (٣)
بخشى از صفات جمال و جلال خداوى سبحان ذات پاك خداوند از هر عيب و نقص پاك و منزه است و آراسته به تمام كمالات مىباشد بلكه او كمال مطلق، و مطلق كمال است و به تعبير ديگر هر كمال و زيبايى در اين جهان است از ذات پاك او سرچشمه گرفته.
هو الله الذى لا اله هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون * هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم ، او خدايى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب پاك و منزه است، به كسى ستم نمىكند، امنيتبخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست ناپذير است كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مىكند، او شايسته عظمت است، و منزه است از آنچه همتاى او قرار مىدهند - او خداوندى استخالق، آفرينندهاى بى سابقه، و صورتگرى (بى نظير) ، براى او نامهاى نيك (و هر گونه صفات كمال) است، آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مىگويند و او عزيز و حكيم است " . (٤)
و اين بخشى از صفات جمال و جلال اوست.
ذات پاك خداوند نا متناهى است
او وجودى استبى نهايت از هر نظر : از نظر علم و قدرت، حيات ابديت و ازليت و به همين دليل در زمان و مكان نمىگنجد، چرا كه زمان و مكان هر چه باشد محدود است، ولى در عين حال همه جا و در هر زمان حضور دارد چرا كه فوق زمان و مكان است.
و هو الذى فى السماء اله و فى الارض اله و هو الحكيم العلى ، او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود، و او حكيم و عليم است " . (٥)
و هو معكم اينما كنتم و الله بما تعملون بصير ، او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند سبتبه آنچه انجام مىدهيد بيناست " . (٦)
آرى او به ما از ما نزديكتر است، او در درون جان ماست و او در همه جاست، و در عين حال مكانى ندارد : و نحن اقرب اليه من حبل الوريد ، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم، " ! (٧)
هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شىء عليم ، اوست آغاز و پايان، و پيدا و پنهان و او به هر چيز داناست " . (٨)
بنابر اين اگر در آياتى از قرآن مىخوانيم : ذو العرش المجيد ، او صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است " . (٩) عرش در اين جا به معناى تختبلند شاهانه نيست " و نيز اگر در آيه ديگر مىخوانيم :
الرحمن على العرش استوى ، خداوند رحمان بر عرش قرار دارد " . (١٠)
هرگز به اين معنى نيست كه او مكان خاصى دارد، بلكه حاكميت او را بر تمام عالم ماده و جهان ماوراء طبيعت ثابت مىكند. چرا كه اگر براى او مكان خاصى قائل شويم او را محدود كردهايم و صفات مخلوقات را براى او ثابت نموده، و او را مانند ساير اشياء دانستهايم، در حالى كه ليس كمثله شىء ، هيچ چيز همانند او نيست " . (١١)
و لم يكن له كفوا احد ، براى او هيچ گونه شبيه و مانندى وجود ندارد " . (١٢)
خداى سبحان جسم نيست و هر گز ديده نمىشود
خداوند هرگز با چشم ديده نمىشود، چرا كه رؤيتبا چشم به معنى جسم بودن و مكان و محل و رنگ و شكل و جهت داشتن است، و اينها همه صفات مخلوقات است، و خداوند برتر از آن است كه صفات مخلوقات داشته باشد.
بنابراين اعتقاد به رؤيتخداوند يك نوع آلودگى به شرك است :
لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير ، چشمها او را نمىبينند ولى او همه چشمها را مىبيند و او بخشنده و آگاه است " . (١٣)
به همين دليل هنگامى كه بهانه جويان بنى اسرائيل از موسى (ع) تقاضاى رؤيتخدا كردند و گفتند : لن نؤمن لك حتى نرى الله جهرة ، هرگز به تو ايمان نمىآوريم تا خدا را آشكارا ببينيم! " (١٤) موسى آنها را به كوه طور برد و تقاضاى آنها را تكرار نمود، و از سوى خداوند چنين پاسخ شنيد : لن ترانى و لكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى فلما تجلى ربه للجبل دكا و خر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المؤمنين ، هرگز مرا نخواهى ديد ولى به كوه نگاه كن اگر در جاى خود ثابت ماند مرا خواهى ديد و چون پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك نمود، و موسى مدهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد عرض كرد : خداوندا! منزهى از اين كه با چشم ديده شوى، من به سوى تو باز مىگردم و من نخستين مؤمنانم " (١٥)و با اين جريان ثابتشد كه خداوند هرگز قابل رؤيت نيست.
ما معتقديم : اگر در بعضى از آيات يا روايات اسلامى سخن از رؤيت پروردگار به ميان آمده منظور رؤيتبا چشم دل و شهود باطن است، چرا كه هميشه آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند (القرآن يفسر بعضه بعضا) . (١٦)
اضافه بر اين على (ع) در پاسخ كسى كه از حضرتش پرسيد : " يا امير المؤمنين هل رايت ربك، اى امير مؤمنان! آيا هرگز خداى خود را ديدهاى؟ " فرمود : " ااعبد ما لا ارى، آيا كسى را كه نديدهام پرستش كنم؟ "
سپس افزود : " لا تدركه العيون بمشاهدة العيان، و لكن تدركه القلوب بحقايق الايمان، چشمها هرگز او را آشكارا نمىبيند اما دلها با نيروى ايمان وى را درك مىكنند " . (١٧)
ما معتقديم : صفات مخلوقات را براى خدا قائل شدن از جمله اعتقاد به مكان و جهت و جسميت و مشاهده و رؤيت، سبب دور افتادن از معرفتخداوند و آلوده شدن به شرك است، آرى او برتر از همه ممكنات و صفات آنهاست و چيزى همانند او نمىباشد. از مهمترين مسائل درباره معرفة الله، معرفت مساله توحيد، و يگانگى ذات پاك اوست، در واقع توحيد تنها يكى از اصول دين نيست، بلكه روح و خمير مايه تمام عقايد اسلامى است، و با صراحت مىتوان گفت : اصول و فروع اسلام در توحيد شكل مىگيرد، همه جا سخن از توحيد و يگانگى است، وحدت ذات پاك و توحيد صفات و افعال خدا و در تفسيرى ديگر وحدت دعوت انبياء، وحدت دين و آيين الهى، وحدت قبله و كتاب آسمانى ما، وحدت احكام و قوانين الهى درباره تمام افراد بشر، و بالاخره وحدت صفوف مسلمين، و نيز وحدت يوم المعاد.
به همين دليل قرآن مجيد هر گونه انحراف از توحيد الهى و گرايش به شرك را، گناهى نابخشودنى مىشمرد : ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما ، خداوند (هرگز) شرك را نمىبخشد، و پايينتر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مىبخشد، و آن كس كه براى خدا همتايى قرار دهد گناه بزرگى مرتكب شده است " . (١٨)
و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين ، به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مىگردد، و از زيانكاران خواهى بود " . (١٩)
شاخههاى توحيد
ما معتقديم : توحيد شاخههاى زيادى دارد كه از همه مهمتر شاخههاى چهار گانه زير است :
الف : توحيد ذات
يعنى ذات پاك او يگانه است و هيچ شبيه و نظير و مانندى ندارد.
ب : توحيد صفات
يعنى صفات علم و قدرت و ازليت و ابديت و. . . همه در ذات او جمع است و عين ذات يگانه اوست. نه مانند مخلوقات كه صفات آنها از يكديگر جدا، و از ذات آنها نيز جداست، البته عينيت ذات خداوند با صفات او نياز به دقت و ظرافت فكرى دارد.
ج : توحيد افعال
يعنى هر فعل و حركت و هر اثرى كه در جهان هستى است همه از اراده و مشيتخدا سرچشمه مىگيرد : الله خالق كل شىء و هو على كل شىء وكيل ، خداوند آفريننده همه چيز، و حافظ و ناظر بر همه اشياست " . (٢٠)
له مقاليد السموات و الارض ، كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست (و در دست قدرت او مىباشد) " . (٢١) آرى " لا مؤثر فى الوجود الا الله ، هيچ مؤثرى در جهان هستى، جز ذات پاك خداوند وجود ندارد " .
ولى اين سخن به آن معنى نيست كه ما در اعمال خود مجبوريم، بلكه به عكس ما در اراده و تصميم گيريهاى خود آزاد هستيم انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا ، ما او (انسان) را هدايت كرديم (و راه را به او نشان داديم) خواه شاكر باشد (و بپذيرد) يا كفران كند (و سر باز زند) . (٢٢)
و ان ليس للانسان الا ما سعى ، و براى انسان بهرهاى جز سعى و كوشش او نيست " . (٢٣)
اين آيات قرآنى با صراحت نشان مىدهد كه انسان داراى آزادى اراده است، ولى چون آزادى اراده و قدرت بر انجام كارها را خداوند به ما داده است، اعمال ما مستند به اوستبى آنكه از مسؤوليت ما در برابر كارهايمان بكاهد - دقت كنيد.
آرى او اراده كرده است كه ما اعمال خود را با آزادى انجام دهيم تا از اين طريق ما را آزمايش كند و در طريق تكامل پيش ببرد، چرا كه تنها با آزادى اراده و پيمودن راه اطاعتخدا با اختيار، تكامل انسانها صورت مىگيرد، زيرا اعمال جبرى و خارج از اختيار نه دليل خوبى كسى است و نه نشانه بدى او!
اصولا اگر ما در اعمالمان مجبور بوديم، نه بعثت انبياء و نازل شدن كتب آسمانى مفهوم داشت، و نه تكاليف دينى و تعليم و تربيت، همچنين پاداش و كيفر الهى نيز نامفهوم و خالى از محتوا مىشد. اين همان چيزى است كه ما از مكتب ائمه اهل بيت - عليهم السلام - نيز آموختهايم كه به ما فرمودهاند : نه جبر مطلق صحيح است و نه تفويض و واگذارى مطلق، بلكه چيزى در ميان اين دو است : " لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين امرين " . (٢٤)
د : توحيد عبادت
يعنى، عبادت مخصوص خداست و هيچ معبودى جز ذات پاك او وجود ندارد، اين شاخه توحيد از مهمترين شاخههاى آن محسوب مىشود، و پيامبران الهى بيشتر روى آن تكيه كردهاند : و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء. . . و ذلك دين القيمة ، به آنها (پيامبران) جز اين دستورى داده نشد كه تنها خدا را بپرستند، و دين خود را براى او خالص كنند و از شرك به توحيد باز گردند. . . و اين است آيين پايدار الهى " ! (٢٥)
براى پيمودن مراحل تكامل اخلاق و عرفان، توحيد از اين هم عميقتر مىشود و به جايى مىرسد كه انسان بايد تنها به خدا دل ببندد، در همه جا او را بطلبد و جز به او نينديشد و چيزى او را از خدا به خود مشغول نسازد : " كلما شغلك عن الله فهو صنمك، هر چيز تو را به خود مشغول سازد و از خدا دور كند، بت توست " .
ما معتقديم : شاخههاى توحيد منحصر به اين چهار شاخه نيست، بلكه توحيد مالكيت (يعنى همه چيز از آن خداست) لله ما فى السموات و ما فى الارض (٢٦) و توحيد حاكميتيعنى قانون تنها قانون خداست و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (٢٧) همه از شاخههاى توحيد است.
توحيد افعالى و معجزات پيامبران
اصل توحيد افعالى اين حقيقت را تاكيد مىكند كه خارق عادات عظيم و معجزاتى كه از پيامبران الهى صادر مىشده همه به " اذن الله " بوده است، چنانكه قرآن مجيد درباره حضرت مسيح (ع) مىگويد : و تبرئ الاكمه و الابرص باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى ، كور مادر زاد و مبتلا به بيمارى (غير قابل علاج) پيسى را به اذن من شفا مىدادى! و مردگان را به فرمان من زنده مىكردى! " (٢٨)
و درباره يكى از وزراى سليمان مىفرمايد : قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ، كسى كه دانشى از كتاب آسمانى نزد او بود گفت : پيش از آن كه چشم بر هم زنى، من آن را (تخت ملكه سبا را) نزد تو خواهم آورد و هنگامى كه (سليمان) آن را نزد خود ثابت و مستقر ديد، گفت : اين از فضل (و اراده) پروردگار من است " . (٢٩)
بنابر اين نسبت دادن شفاى بيماران غير قابل علاج و زنده كردن مردگان به حضرت مسيح (ع) ، به اذن و فرمان خدا، كه صريحا در قرآن آمده، عين توحيد است.
فرشتگان خدا
ما به وجود فرشتگان الهى معتقديم كه هر كدام ماموريتخاصى دارند، بعضى مامور ابلاغ وحى به انبيا (٣٠) بودهاند.
و گروهى مامور حفظ اعمال انسانها. (٣١)
و گروهى مامور قبض ارواح. (٣٢)
و گروهى مامور كمك به مؤمنان با استقامت. (٣٣)
و گروهى امدادگران نسبتبه مؤمنان در جنگها هستند. (٣٤)
و گروهى مامور مجازات اقوام سركشند (٣٥) و ماموريتهاى مهم ديگرى در نظام جهان آفرينش دارند.
بى شك چون همه اين ماموريتها به اذن و فرمان خدا و به حول و قوه الهى است هيچ منافاتى با اصل توحيد افعالى و توحيد ربوبيت ندارد، بلكه تاكيدى بر آن است.
ضمنا از اين جا روشن مىشود كه مساله شفاعت پيامبران و معصومان و فرشتگان چون به اذن خداست، عين توحيد است ما من شفيع الا من بعد اذنه ، هيچ شفاعت كنندهاى جز با اذن او نيست " . (٣٦)
شرح بيشتر درباره اين مساله و مساله توسل را در مبحث نبوت انبياء خواهيم داشت.
عبادت مخصوص اوست
ما معتقديم : عبادت مخصوص ذات پاك خداست (همان گونه كه در بحث توحيد عبادت اشاره شد) بنابراين هر كس غير او را پرستش كند " مشرك " است، دعوت همه انبيا نيز روى اين مساله متمركز بوده است اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ، خدا را پرستش كنيد كه معبودى جز او نداريد " .
اين سخنى است كه در قرآن مجيد بارها از پيامبران نقل شده است. (٣٧)
جالب است كه ما مسلمانان هميشه در نمازهاى خود هنگام تلاوت سوره حمد اين شعار مهم اسلامى را تكرار مىكنيم : " اياك نعبد و اياك نستعين، تنها تو را پرستش مىكنيم و تنها از تو يارى مىجوييم " .
روشن است اعتقاد به شفاعت انبياء و فرشتگان به اذن و فرمان خدا كه در آيات قرآن آمده استبه معنى عبادت نيست.
همچنين توسل به پيامبران به اين معنى كه از آنها خواسته شود كه از ساحت مقدس پروردگار حل مشكلى را براى توسل جوينده بخواهند، نه پرستش و عبادت محسوب مىشود، و نه منافات با توحيد افعالى يا توحيد عبادت دارد، و شرح اين مساله در مباحث نبوت خواهد آمد.
كنه ذات پاك او بر همه مخفى است
ما معتقديم : با اين كه آثار وجود خداوند همه عالم هستى را پر كرده، حقيقت ذات خدا بر هيچ كس روشن نيست، و هيچ كس نمىتواند به كنه ذاتش پى برد، چرا كه ذات او از هر نظر بى نهايت است و ما از هر نظر محدود و متناهى هستيم و به همين دليل احاطه ما به او غير ممكن است : الا انه بكل شىء محيط ، آگاه باشيد او به هر چيزى احاطه دارد " . (٣٨)
و الله من ورائهم محيط ، و خداوند به همه آنها احاطه دارد " . (٣٩)
به عقل نازى حكيم تا كى * به فكرت اين ره نمىشود طى! به كنه ذاتش خرد برد پى * اگر رسد خس به قعر دريا!
در حديث معروف نبوى (ص) مىخوانيم كه آن حضرت نيز مىفرمود : " ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفناك حق معرفتك، ما تو را آن گونه كه شايسته ذات توست عبادت نكرديم، و آن گونه كه حق معرفت تو است تو را نشناختيم! " (٤٠) ولى اشتباه نشود اين سخن به آن معنى نيست كه چون از " علم تفصيلى " نسبتبه ذات پاكش محروميم، از علم و معرفت اجمالى نيز دستبرداريم و تنها در باب معرفة الله به ذكر الفاظى كه هيچ مفهومى براى ما ندارد قناعت كنيم، اين همان تعطيل معرفة الله است كه ما آن را قبول نداريم و به آن معتقد نيستيم، چرا كه قرآن و ساير كتب آسمانى، همه براى معرفة الله و شناختخداوند نازل شده است.
مثالهاى زيادى براى اين موضوع مىتوان ارائه داد، مثلا ما حقيقت روح را نمىدانيم چيست؟ ولى بى شك ما نسبتبه آن معرفت اجمالى داريم، مىدانيم روح وجود دارد و آثار آن را مشاهده مىكنيم.
در حديث جالبى از امام محمد بن على الباقر (ع) مىخوانيم كه فرمود : " كلما ميزتموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم، هر چيزى را كه با فكر و وهم خود در دقيقترين معانيش تصور كنيد، مخلوق و ساخته شماست و مانند خود شماست، و به شما باز مىگردد (و خداوند از آن برتر و بالاتر است) " . (٤١)
در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (ع) راه دقيق و باريك معرفة الله با تعبير زيبا و روشنى بيان شده است، مىفرمايد : " لم يطلع الله سبحانه العقول على تحديد صفته، و لم يحجبها امواج معرفته، خداوند سبحان عقلها را از حدود (و كنه) صفاتش آگاه نساخته و (در عين حال) آنها را از معرفت و شناخت لازم محجوب و محروم ننموده است " . (٤٢)
نه تعطيل نه تشبيه
ما معتقديم : همان گونه كه " تعطيل " شناختخداوند و معرفت صفات او نادرست است، افتادن در وادى " تشبيه " نيز غلط و شرك آلود است، يعنى نمىتوانيم بگوييم آن ذات پاك اصلا شناخته نمىشود، و ما راهى به معرفت او نداريم، همان گونه كه نمىتوان او را " شبيه " مخلوقات دانست كه يكى راه " افراط " است و ديگرى " تفريط " - دقت كنيد.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
١ - سوره آل عمران، آيه ١٩٣.
٢ - سوره ذاريات، آيات ٢٠ و ٢١.
٣ - سوره آل عمران، آيات ١٩٠ و ١٩١.
٤ - سوره حشر، آيات ٢٣ و ٢٤.
٥ - سوره زخرف، آيه ٨٤.
٦ - سوره حديد، آيه ٤.
٧ - سوره ق، آيه ١٦.
٨ - سوره حديد، آيه ٣.
٩ - سوره بروج، آيه ١٥.
١٠ - از بعضى از آيات قرآن استفاده مىشود كه كرسى خداوند تمام آسمان و زمين را فرا گيرد بنابراين عرش او بر تمام عالم ماده است. " وسع كرسيه السموات و الارض " (سوره بقره، آيه ٢٥٥) .
١١ - سوره شورى، آيه ١١.
١٢ - سوره توحيد، آيه ٤.
١٣ - سوره انعام، آيه ١٠٣.
١٤ - سوره بقره، آيه ٥٥.
١٥ - سوره اعراف، آيه ١٤٣.
١٦ - اين جمله معروف است و از ابن عباس نقل شده است، ولى اين معنى در نهج البلاغه از امير مؤمنان على (ع) به شكل ديگرى آمده است : " ان الكتاب يصدق بعضه بعضا. . . " (نهج البلاغه، خطبه ١٨) و در جاى ديگر مىفرمايد : " و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض " (خطبه ١٠٣) .
١٧ - نهج البلاغه، خطبه ١٧٩.
١٨ - سوره نساء، آيه ٤٨.
١٩ - سوره زمر، آيه ٦٥.
٢٠ - سوره زمر، آيه ٦٢.
٢١ - سوره شورى، آيه ١٢.
٢٢ - سوره انسان، آيه ٣.
٢٣ - سوره نجم، آيه ٣٩.
٢٤ - اصول كافى، جلد اول، (باب الجبر و القدر و الامر بين الامرين) .
٢٥ - سوره بينه، آيه ٥.
٢٦ - سوره بقره، آيه ٢٨٤.
٢٧ - سوره مائده، آيه ٤٤.
٢٨ - سوره مائده، آيه ١١٠.
٢٩ - سوره نمل، آيه ٤٠.
٣٠ - سوره بقره، آيه ٩٧.
٣١ - سوره انفطار، آيه ١٠
٣٢ - سوره اعراف، آيه ٣٧.
٣٣ - سوره فصلت، آيه ٣٠.
٣٤ - سوره احزاب، آيه ٩.
٣٥ - سوره هود، آيه ٧٧.
٣٦ - سوره يونس، آيه ٣.
٣٧ - سوره اعراف، آيات ٥٩، ٦٥، ٧٣، ٨٥ و. . .
٣٨ - سوره فصلت، آيه ٥٤.
٣٩ - سوره بروج، آيه ٢٠.
٤٠ - بحار الانوار، جلد ٦٨، .
٤١ - بحار الانوار، جلد ٦٦، .
٤٢ - غرر الحكم.
*****
نبوت پيامبران الهى
فلسفه بعثت پيامبران
پيامبران الهى و پيامبران در قرآن
خداوند براى هدايت نوع بشر و رساندن انسانها به كمال مطلوب و سعادت جاويدان، پيامبران و رسولانى فرستاده است، چه اين كه اگر نمىفرستاد هدف آفرينش بشر حاصل نمىشد، و انسانها در گرداب گمراهى غوطهور مىشدند و نقض غرض لازم مىآمد : " رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما، پيامبرانى (را فرستاد) كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند (و راه سعادت را به همه نشان دهند و بر همه اتمام حجتشود) و خداوند توانا و حكيم است " . (١) ما معتقديم : از ميان آنها پنج نفر " اولو العزم " يعنى " صاحب شريعت و كتاب آسمانى و آيين جديد " بودند كه نخستين آنها " نوح " (ع) سپس " ابراهيم " و " موسى " و " عيسى " (ع) و آخرين آنها " حضرت محمد " (ص) است.
" و اذ اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى ابن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا، به خاطر بياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و (همچنين) از تو و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم، و ما از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم (كه در اداى رسالت و نشر كتاب آسمانى كوشا باشند) " . (٢)
" فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل، صبر و استقامت كن آن گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر و استقامت كردند " . (٣)
ما معتقديم : پيامبر اسلام (ص) خاتم انبياء و آخرين رسولان الهى است و شريعت او براى همه مردم دنياست و تا پايان جهان باقى است، يعنى جامعيت معارف و احكام و تعليمات اسلام چنان است كه به تمام نيازمنديهاى انسان در جهات معنوى و مادى تا پايان جهان، پاسخ مثبت مىدهد، و هر كس ادعاى نبوت و رسالت تازهاى كند باطل و بى اساس است.
" ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شىء عليما، محمد (ص) پدر (خوانده) هيچ يك از مردان شما نيست، ولى رسول خدا و ختم كننده سلسله پيامبران است، خداوند به همه چيز آگاه است (و آنچه لازم بوده در اختيار او نهاده) " . (٤)
مقدمه اديان و تمدنها دين شناسى
با اين كه ما اسلام را تنها آيين رسمى خداوند در اين زمان مىدانيم ولى معتقديم بايد با پيروان مذاهب آسمانى ديگر " همزيستى مسالمت آميز " داشته باشيم، خواه در كشورهاى اسلامى زندگى كنند خواه در بيرون آن، مگر كسانى از آنها كه در مقام مبارزه با اسلام و مسلمين بر آيند : " لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين، خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبتبه كسانى كه به خاطر دين با شما پيكار نكردند و شما را از خانه و وطنتان بيرون نراندند، نهى نمىكند، زيرا خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد " . (٥)
ما معتقديم : با بحثهاى منطقى مىتوان حقيقت اسلام و تعليمات آن را براى ساير مردان جهان، تبيين و آشكار كرد، و جاذبه اسلام را به قدرى قوى مىدانيم كه اگر به خوبى تبيين گردد، گروههاى زيادى را به خود متوجه خواهد ساخت، به خصوص در دنياى امروز كه گوش شنوا براى شنيدن پيام اسلام، بسيار است.
به همين دليل ما معتقديم : نبايد اسلام را از طريق جبر و فشار به ديگران تحميل كرد : " لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى، در قبول دين اكراهى نيست زيرا راه درست از نادرست آشكار شده است " . (٦) ما معتقديم : عمل كردن مسلمين به دستورهاى جامع اسلام مىتواند عامل ديگرى براى معرفى اسلام باشد پس حاجتى به اجبار و تحميل نيست.
معصوم بودن انبيا در تمام عمر
ما معتقديم : همه پيامبران الهى معصومند، يعنى در تمام عمر (چه پيش از نبوت و چه بعد از نبوت) از " خطا و اشتباه " و " گناه " به تاييد الهى مصون و محفوظ مىباشند، زيرا اگر مرتكب خطا يا گناهى شوند اعتماد لازم براى مقام نبوت از آنها سلب مىشود، و مردم نمىتوانند آنان را واسطه مطمئنى ميان خود و خدا بشناسند، و آنان را در تمام اعمال زندگى پيشوا و مقتداى خويش قرار دهند.
به همين دليل معتقديم : اگر در برخى ظواهر آيات قرآن گناهى به بعضى از پيامبران الهى نسبت داده شده، از قبيل " ترك اولى " است (يعنى در ميان دو كار خوب، آن را كه خوبى كمترى داشته انتخاب كردهاند در حالى كه سزاوار بوده خوبتر را برگزينند) يا به تعبير ديگر از قبيل " حسنات الابرار سيئات المقربين، كارهاى خوب نيكان (گاهى) گناه مقربان محسوب مىشود. " (٧) چرا كه از هر كس به اندازه مقام او انتظار مىرود.
پيامبران بندگان فرمانبردار خدا هستند
بزرگترين افتخار پيامبران و رسولان الهى اين بوده كه بنده مطيع و فرمانبردار خدا باشند، به همين دليل همه روز در نمازهايمان اين جمله را درباره پيامبر اسلام (ص) تكرار مىكنيم : " و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، گواهى مىدهم كه محمد (ص) بنده خدا و رسول اوست " .
ما عقيده داريم : هيچ يك از پيامبران الهى ادعاى الوهيت نكردند، و مردم را به پرستش خويش فرا نخواندند : " ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله، براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد، سپس او به مردم بگويد : غير از خدا مرا پرستش كنيد " . (٨)
حتى حضرت مسيح (ع) نيز مردم را هرگز به پرستش خويش دعوت نكرد، و همواره خود را مخلوق و بنده و فرستاده خدا مىدانست : " لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لله و لا الملائكة المقربون، هرگز مسيح (ع) از اين ابا نداشت كه بنده خدا باشد، و نه فرشتگان مقربان او (ابا دارند كه خود را بنده خدا بدانند) " . (٩)
تواريخ امروز مسيحيت نيز گواهى مىدهد كه مساله " تثليث " (اعتقاد به خدايان سه گانه) در قرن اول مسيحيت وجود نداشت، و اين طرز فكر بعدا پيدا شد.
معجزات، علم غيب و مسئله عبوديت پيامبران
عبوديت پيامبران هرگز مانع از آن نيست كه آنها به اذن و فرمان خداوند از امور پنهانى مربوط به حال و گذشته و آينده آگاه باشند : " عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول، خداوند داناى غيب است، و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى را كه برگزيده است " . (١٠)
مىدانيم : يكى از معجزات مسيح (ع) اين بود كه به مردم از پارهاى از امور پنهانى خبر مىداد : " و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم، من شما را از آنچه مىخوريد و در خانههاى خود ذخيره مىكنيد خبر مىدهم " ! (١١)
پيامبر اسلام (ص) نيز از طريق تعليم الهى بسيارى از اخبار نهانى را بيان مىفرمود : " ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك، اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مىفرستيم " . (١٢)
بنابراين مانعى ندارد كه پيامبران الهى از طريق وحى و به اذن پروردگار از غيب خبر دهند و اگر در بعضى از آيات قرآن، علم غيب از پيامبر اسلام (ص) نفى شده است : " و لا اعلم الغيب و لا اقول لكم انى ملك، من از غيب آگاه نيستم و نمىگويم فرشتهام " . (١٣) منظور علم ذاتى و استقلالى است، نه علمى كه از طريق تعليم الهى حاصل شود، زيرا مىدانيم آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند.
ما معتقديم : اين بزرگواران كارهاى خارق العاده، و معجزات مهمى " باذن الله " انجام مىدادند، و اعتقاد به انجام اين گونه كارها به اذن الهى، نه شرك است و نه منافاتى با مقام عبوديت آنها دارد. حضرت مسيح (ع) - به تصريح قرآن مجيد - مردگان را به اذن خدا زنده مىكرد، و بيماران غير قابل علاج را به فرمان خدا شفا مىداد : " و ابرىء الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله " . (١٤)
مقام شفاعت پيامبران
ما معتقديم : پيامبران الهى - و از همه برتر پيامبر اسلام (ص) - داراى مقام شفاعتند و براى گروه خاصى از گنهكاران نزد خداوند شفاعت مىكنند، ولى آن هم به اذن و اجازه پروردگار است : " ما من شفيع الا من بعد اذنه، هيچ شفاعت كنندهاى نيست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار " . (١٥)
" من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه، كيست كه در نزد او شفاعت كند جز به فرمان او " (١٦) و اگر در بعضى از آيات قرآن اشاره به نفى شفاعتبطور مطلق شده و مىفرمايد : " من قبل ان ياتى يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة، انفاق كنيد پيش از آن كه روزى فرا رسد كه در آن روز نه بيع وجود دارد (تا كسى بتواند سعادت و نجات را براى خود خريدارى كند) و نه دوستى (و رفاقتهاى معمولى سودى دارد) و نه شفاعت " (١٧) منظور شفاعت استقلالى و بدون اذن خداست، يا درباره كسانى است كه قابليتشفاعت ندارند، زيرا بارها گفته شد كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند.
ما معتقديم : مساله شفاعت، وسيله مهمى استبراى تربيت افراد، و باز گرداندن گنهكاران به راه راست و تشويق به پاكى و تقوا و احياى اميد در دل آنان، چرا كه مساله شفاعت، بى حساب و كتاب نيست، تنها در مورد كسانى است كه شايستگى آن را داشته باشند، يعنى آلودگى آنها در حدى نباشد كه رابطه خود را با شفيعان بكلى قطع كرده باشند، بنابراين مساله شفاعتبه گنهكاران هشدار مىدهد، تمام پلها را پشتسر خود خراب نكنند و راهى براى بازگشتبراى خود بگذارند و لياقتشفاعت را از دست ندهند.
مساله توسل
ما معتقديم : مساله " توسل " نيز شبيه مساله " شفاعت " است، اين مساله به صاحبان مشكلات معنوى و مادى اجازه مىدهد كه دستبه دامان اولياء الله بزنند تا به اذن الله حل مشكلاتشان را از خدا بخواهند، يعنى از يكسو خود به درگاه خدا روى مىآورند و از سوى ديگر اولياء الله را وسيله قرار مىدهند : " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما، اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مىكردند (و مرتكب معصيت مىشدند) به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىكردند، و رسول خدا (ص) نيز براى آنها طلب آمرزش مىنمود خدا را توبه پذير و مهربان مىيافتند " . (١٨)
و نيز در داستان برادران يوسف (ع) مىخوانيم : " آنها به پدرشان متوسل شدند و گفتند : " يا ابانا استغفر لنا انا كنا خاطئين، اى پدر! براى ما، از خدا آمرزش بخواه، چرا كه ما خطا كار بوديم! " پدر پير (يعقوب پيامبر) اين پيشنهاد را از آنها پذيرفت و به آنان وعده مساعد داد و گفت : " سوف استغفر لكم ربى، به زودى براى شما از پيشگاه پروردگارم طلب آمرزش مىكنم " . (١٩) اينها گواه بر اين است كه " توسل " در امتهاى پيشين بوده و هست.
ولى نبايد از اين حد منطقى فراتر رفت، و اولياء الله را مستقل در تاثير و بى نياز از اذن خدا دانست كه سبب " شرك و كفر " خواهد شد.
و نيز نبايد توسل به صورت عبادت اولياء الله در آيد كه آن هم " شرك و كفر " است، زيرا آنها در ذات خود و بدون اذن پروردگار مالك سود و زيانى نيستند : " قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله، بگو : من (حتى) براى خودم مالك سود و زيانى نيستم مگر آنچه خدا بخواهد " (٢٠) و غالبا در ميان گروهى از عوام از همه فرق اسلامى هميشه افراط و تفريطهايى در مساله توسل ديده مىشود كه بايد آنها را ارشاد و هدايت كرد.
اصول دعوت انبيا يكى است
ما معتقديم : همه انبياء الهى يك هدف را تعقيب مىكردند و آن سعادت انسانها از طريق ايمان به خدا و روز رستاخيز و تعليم و تربيت صحيح دينى و تقويت اصول اخلاقى در جوامع بشرى بوده است، و به همين دليل همه پيامبران نزد ما محترمند، اين مطلب را قرآن به ما آموخته است : " لا نفرق بين احد من رسله، ما هيچ فرقى ميان رسولان الهى نمىگذاريم " . (٢١)
هر چند با گذشت زمان و آمادگى نوع بشر براى تعليمات عاليتر، اديان الهى تدريجا كاملتر، و تعليمات آنها عميقتر و عميقتر شده است تا نوبتبه آخرين و كاملترين آيين الهى يعنى آيين اسلام رسيد و فرمان " اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا، امروز دين شما را كامل كردم و نعمتخود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاويدان) شما پذيرفتم " صادر شد. (٢٢)
اخبار انبياى پيشين
ما معتقديم : بسيارى از پيامبران پيشين از ظهور پيامبران بعد از خود خبر دادهاند، از جمله حضرت موسى (ع) و حضرت مسيح (ع) نشانههاى روشنى از پيامبر اسلام (ص) دادند كه هنوز بعضى از آنها در كتب آنان موجود است : " الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية و الانجيل. . . اولئك هم المفلحون، آنها كه از رسول خدا، پيامبر درس نخوانده (ولى عالم و آگاه) پيروى مىكنند، همان پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مىيابند، آنها رستگارانند " . (٢٣)
به همين دليل تاريخ مىگويد : مدتى قبل از ظهور پيامبر اسلام (ص) گروه عظيمى از يهود به مدينه آمدند و با بى صبرى انتظار ظهورش را مىكشيدند، چون در كتب خود يافته بودند كه او از اين سرزمين ظهور مىكند، هر چند بعد از طلوع اين آفتاب گروهى از آنها ايمان آوردند و گروهى ديگر كه منافع خود را در خطر مىديدند به مخالفتبرخاستند!
پيامبران و اصلاح تمام شؤون زندگى
ما معتقديم : اديان الهى كه بر پيامبران خدا نازل شده - مخصوصا دين اسلام - تنها ناظر به اصلاح زندگى فردى يا منحصر به مسائل معنوى و اخلاقى نبوده استبلكه اصلاح و بهبود تمام شؤون اجتماعى را نيز در بر مىگرفته، حتى بسيارى از علوم و دانشهاى مورد نياز براى زندگى روزانه را مردم از آنان آموختند كه به بعضى از آنها در قرآن اشاره شده است.
و نيز معتقديم : يكى از مهمترين اهداف آن پيشوايان الهى اقامه عدالت در جامعه بشرى بوده است : " لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط، ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب آسمانى و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم (جهان) قيام به عدالت كنند " . (٢٤)
نفى امتيازات قومى و نژادى
پيامبران خدا مخصوصا پيامبر اسلام (ص) هيچ گونه امتياز " نژادى " و " قومى " را نمىپذيرفتند، بلكه تمام نژادها و زبانها و اقوام و ملتهاى جهان، همه و همه در نظرشان يكسان بود، قرآن خطاب به همه انسانها مىگويد : " يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم، اى مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (ولى اينها ملاك امتياز نيست) گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست! " (٢٥)
در حديث معروفى از پيامبر اسلام (ص) آمده است كه در سرزمين منى (در مراسم حج) در حالى كه بر شترى سوار بود رو به سوى مردم كرد، و اين سخنان را ايراد فرمود : " يا ايها الناس! الا ان ربكم واحد و ان اباكم واحد، الا لا فضل لعربى على عجمى، و لا لعجمى على عربى، و لا لاسود على احمر، و لا لاحمر على اسود، الا بالتقوى، الا هل بلغت؟ ! قالوا نعم! قال ليبلغ الشاهد الغائب، اى مردم! بدانيد : خداى شما يكى است و پدرتان يكى، نه عرب بر عجم برترى دارد، و نه عجم بر عرب، نه سياهپوستبر گندمگون، و نه گندمگون بر سياهپوست، مگر به تقوا، آيا متن دستور الهى را ابلاغ كردم؟ همه گفتند : آرى! فرمود : اين سخن را حاضران به غائبان برسانند! " (٢٦)
اسلام و سرشت انسانى دين شناسى
ما معتقديم : ايمان به خدا و توحيد و اصول تعليمات انبياء به صورت اجمالى بطور فطرى در درون جان همه انسانها وجود دارد، پيامبران الهى اين بذرهاى پر ثمر را با آب وحى آبيارى كرده، و علف هرزههاى شرك و انحراف را از اطراف آن دور ساختهاند : " فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون، اين (آيين خالص پروردگار) سرشتى است كه خداوند همه انسانها را بر آن آفريده، هيچ دگرگونى در آفرينش الهى نيست (و اين فطرت در همه انسانها ثابت است) اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمىدانند " . (٢٧)
به همين دليل در طول تاريخ، دين همواره در ميان انسانها وجود داشته و به اعتقاد مورخان بزرگ لادينى يك امر كاملا نادر و استثنايى بوده است و حتى ملتهايى كه ساليان دراز تحت فشار شديدترين تبليغات ضد دين بودهاند، همين كه آزادى خود را به دست آوردند به سوى ديندارى بازگشتند، ولى نمىتوان انكار كرد كه پايين بودن سطح فرهنگ بسيارى از اقوام پيشين سبب مىشد كه عقايد و آداب دينى با خرافات آلوده شود و نقش مهم پيامبران الهى زدودن زنگار اين خرافات از آئينه فطرت انسانها بوده است.
--------------------------------------------
پي نوشت ها :
١ - سوره نساء، آيه ١٦٥.
٢ - سوره احزاب، آيه ٧.
٣ - سوره احقاف، آيه ٣٥.
٤ - سوره احزاب، آيه ٤٠.
٥ - سوره ممتحنه، آيه ٨.
٦ - سوره بقره، آيه ٢٥٦.
٧ - مرحوم مجلسى در بحار الانوار، اين جمله را از بعضى معصومين نقل كرده بى آن كه نام ببرد (بحار، جلد ٢٥، ) .
٨ - سوره آل عمران، آيه ٧٩.
٩ - سوره نساء، آيه ١٧٢.
١٠ - سوره جن، آيات ٢٦ و ٢٧.
١١ - سوره آل عمران، آيه ٤٩.
١٢ - سوره يوسف، آيه ١٠٢.
١٣ - سوره انعام، آيه ٥٠.
١٤ - سوره آل عمران، آيه ٤٩.
٢ - سوره يونس، آيه ٣.
١٥ - سوره بقره، آيه ٢٥٥.
١٦ - سوره بقره، آيه ٢٥٤.
١٨ - سوره نساء، آيه ٦٤.
١٩ - سوره يوسف، آيه ٩٧ و ٩٨.
٢٠ - سوره اعراف، آيه ١٨٨.
٢١ - سوره بقره، آيه ٢٨٥.
٢٢ - سوره مائده، آيه ٣.
٢٣ - سوره اعراف، آيه ١٥٧.
٢٤ - سوره حديد، آيه ٢٥.
٢٥ - سوره حجرات، آيه ١٣.
٢٦ - تفسير قرطبى، جلد ٩، .
٢٧ - سوره روم، آيه ٣٠.