13%

نگاهى به تاريخ حقوق زن در اروپا

(در اروپـا از قرن ١٧ به بعد به نام حقوق بشر زمزمه هايى آغاز شد. نويسندگان و مـتـفـكـران قـرن ١٧ و ١٨ افـكـرا خـود را در بـاره حـقـوق طـبـيـعـى و فـطـرى و غيرقابل سلب بشر با پشتكار عجيبى در ميان مردم پخش كردند. ژان ژاك روسو و ولتر و مـنـتـسـكـيـو از ايـن دسـتـه از مـتـفـكـران و نـويـسندگان اند. اولين نتيجه عملى كه از افكار طـرفـداران حقوق طبيعى بشر حاصل شد اين بود كه در انگلستان بك كشمكش طولانى ميان هـيـاءت حـاكـمـه و مـلت بـه وجـود آمـد. مـلت مـوفـق شـد در سـال ١٦٨٨ مـيـلادى پـاره اى از حـقـوق اجـتماعى و سياسى خود را طبق يك اعلام نامه حقوق پيشنهاد كنند و مسترد دارند.)(١١)

نـتـيـجـه عـلمـى بـارز ديـگـر شـيـوع ايـن افـكـار در جـنـگـهـاى اسـتـقـلال امريكا عليه انگلستان ظاهر شد. سيزده مستعمره انگلستان در امريكاى شمالى در اثـر فـشـار و تـحـمـيـلات زيـادى كـه بر آنها وارد مى شد سر به طغيان و عصيان بلند كردند و بالاخره استقلال خويش را بدست آوردند.

در سـال ١٧٧٦ مـيـلادى كـنـگـره اى در فـيـلادلفـيـا تـشـكـيـل شد كه استقلال عمومى را اعلان و اعلاميه اى در اين زمينه منتشر كرد و در مقدمه آن چنين نوشت :

(جـمـيـع افـراد بـشـر در خـلقـت يـكـسـانـند و خالق به هر فردى حقوق ثابت و لايتغيرى تـفـويـض فـرمـوده اسـت مـثـل حـق حـيـات و حـق آزادى ، و عـلت غـايـى تـشـكـيـل حـكـومـتها حفظ حقوق مزبور است و قوه حكومت و نفوذ كلمه او منوط به رضايت ملت خواهد بود...)(١٢)

امـا آن كـه بـه نـام (اعـلامـيـه حـقـوق بشر)در جهان معروف شد آن چيزى است كه پس از انـقـلاب كـبير فرانسه به نام اعلان حقوق منتشر شد. اين اعلاميه عبارت است از يك سلسله اصـول كـلى كـه در آغـاز قـانـون اسـاسى فرانسه قيد شده و جزء لاينفك قانون اساسى فرانسه محسوب مى شود. اين اعلاميه مشتمل مى شود بر يك مقدمه و هفده ماده

مـاده اول آن ايـن اسـت : (افـراد بـشر آزاد متولد شده و مادام العمر آزاد مانده و در حقوق با يكديگر مساويند...).

در قـرن ١٩ تـحـولات و افـكـار تـازه اى در زمـيـنـه حـقـوق بـشـرى در مـسـائل اقـتـصـادى و اجـتـمـاعـى و سياسى رخ داد كه منتهى به ظهور سوسياليسم و لزوم تـخـصـيـص مـنافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از دست سرمايه دار به دست كارگر گرديد.

تـا اوايـل قـرن بـيـسـتـم هر چه در اطراف حقوق بشر بحث شده است مربوط است به حقوق مـلتـهـا در بـرابـر دولتـهـا و يا حقوق طبقات رنجبر و زحمتكش در برابر كارفرمايان و اربابان

در قـرن بـيـسـتـم براى اولين بار مساءله (حقوق زن ) در برابر حقوق مرد عنوان شد. انـگـلسـتـان - كـه قـديـمـتـريـن كـشـور دمـوكـراسـى بـه شـمـار مـى رود - فـقـط در اوايـل قـرن بـيـسـتـم بـراى زن و مـرد حـقـوق مـسـاوى قـائل شـد. دول مـتـحـده آمـريـكـا بـا آنـكـه در قـرن هـجـده ضـمـن اعـلان اسـتـقـلال بـه حـقـوق عـمـومـى بـشـر اعـتـراف كـرده بـودنـد، در سـال ١٩٢٠ مـيـلادى قانون تساوى زن و مرد را در حقوق سياسى تصويب كردند و همچنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد.

بـه هـر حـال در قـرن بـيـسـتـم گـروهـهـاى زيـادى در هـمـه جـهـان طـرفـدار تـحـول عـمـيـقـى در روابـط مـرد و زن از نـظـر حـقـوق و وظـايـف گرديدند. به عقيده اينها تـحـول و دگـرگـونـى در روابـط مـلتـهـا بـا دولتها و روابط زحمتكشان و رنجبران با كارفرمايان و سرمايه داران ، مادامى كه در روابط حقوقى مرد و زن اصلاحاتى صورت نگيرد وافى به تامين عدالت اجتماعى نيست

از ايـن رو بـراى اوليـن بـار در اعـلامـيه جهانى حقوق بشر - كه پس از جنگ جهانى دوم در سـال ١٩٤٨ مـيـلادى (١٣٢٧ هـجـرى شـمـسـى ) از طـرف سـازمـان ملل متحد منتشر شد - در مقدمه آن چنين قيد شد :

(از آنـجـا كـه مـردم مـلل مـتـحد ايمان خود را به حقوق بشر و مقام و ارزش فرد انسانى و تساوى حقوق مرد و زن مجددا در منشور اعلام كرده اند...)

تحول و بحران ماشينى قرن نوزدهم و بيستم و به فلاكت افتادن كارگران و به خصوص زنان بيش از پيش سبب شد كه به موضوع حقوق زن رسيدگى شود. در تاريخ آلبرماله ، جلد ٦، مى نويسد :

(تا زمانى كه دولتها به احوال كارگران و طرز رفتار كارفرمايان با آن طبقه توجه نـداشـتـنـد، سـرمـايـه داران هـر چـه مـى خـواستند مى كردند... صاحبان كارخانه ها زنان و كودكان خردسال را با مزد بسيار كم به كار مى گماشتند، و چون ساعات كار ايشان زياد بود غالبا گرفتار امراض گوناگون مى شدند و در جوانى مى مردند.)

ايـن بـود تـاريـخـچـه مـختصرى از نهضت حقوق بشر در اروپا. چنانكه مى دانيم همه موارد اعـلامـيـه هـاى حقوق بشر كه براى اروپاييان تازگى دارد در چهارده قرن پيش در اسلام پيش بينى شده و بعضى از دانشمندان عرب و ايرانى آنها را با مقايسه به اين اعلاميه ها در كـتـابـهـاى خود آورده اند. البته اختلافى در بعضى قسمتها ميان آنچه در اين اعلاميه ها آمـده بـا آنـچه اسلام آورده وجود دارد و اين خود بحث دلكش و شيرينى است ، از آن جمله است مـسـاءله حـقوق زن و مرد كه اسلام تساوى را مى پذيرد اما تشابه و وحدت و يكنواختى را در زمينه حقوق زن و مرد نمى پذيرد.