(حَدِيثُ أَبِى بَصِيرٍ مَعَ الْمَرْأَةِ )
أَبَانٌ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِى عَبْدِ اللَّهِعليهالسلام إِذْ دَخَلَتْ عَلَيْنَا أُمُّ خَالِدٍ الَّتِى كَانَ قَطَعَهَا يُوسُفُ بْنُ عُمَرَ تَسْتَأْذِنُ عَلَيْهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِعليهالسلام أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَسْمَعَ كَلَامَهَا قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَأَذِنَ لَهَا قَالَ وَ أَجْلَسَنِى مَعَهُ عَلَى الطِّنْفِسَةِ قَالَ ثُمَّ دَخَلَتْ فَتَكَلَّمَتْ فَإِذَا امْرَأَةٌ بَلِيغَةٌ فَسَأَلَتْهُ عَنْهُمَا فَقَالَ لَهَا تَوَلَّيْهِمَا قَالَتْ فَأَقُولُ لِرَبِّى إِذَا لَقِيتُهُ إِنَّكَ أَمَرْتَنِى بِوَلَايَتِهِمَا قَالَ نَعَمْ قَالَتْ فَإِنَّ هَذَا الَّذِى مَعَكَ عَلَى الطِّنْفِسَةِ يَأْمُرُنِى بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا وَ كَثِيرٌ النَّوَّاءُ يَأْمُرُنِى بِوَلَايَتِهِمَا فَأَيُّهُمَا خَيْرٌ وَ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ كَثِيرٍ النَّوَّاءِ وَ أَصْحَابِهِ إِنَّ هَذَا تَخَاصَمَ فَيَقُولُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ
حديث ابوبصير با آن زن :
(٧١ - ابوبصير گويد: در محضر امام صادقعليهالسلام نشسته بودم كه ام خالد همان زنى كه يوسف بن عمر از اوبريده بود (و ميان آنها از نظر زناشويى جدائى افتاده بود) اجازه ورود خواست ، امام صادقعليهالسلام به من فرمود: خوشت مى آيد كه سخن اين زن را بشنوى ؟ عرض كردم ؟ آرى حضرت اجازه اش داد و وارد شد امام صادقعليهالسلام مرا در كنار خود روى توشك نشانيد، زن مزبور از در وارد شد و شروع به سخن كرد ديدم زن سخنورى است پس از امام درباره آن دو (يعنى ابوبكر و عمر) پرسيد؟ حضرت به آن زن فرمود:
دوستشان بدار، ام خالد گفت : هرگاه من پروردگارم را ديدار كردم بگويم : كه تو به من دستور دادى دوستشان بدارم ؟ فرمود: آرى ، گفت : پس اين شخص كه روى تشك در كنار تو نشسته (يعنى ابوبصير) به من دستور مى دهد كه از آنان بيزارى جويم ، و كثيرالنوا(كه يكى از ملاهاى عامه آن زمان بوده ) به من دستور مى دهد آن دو را دوست بدارم ، پس كداميك از اين دو نفر بهترند و تو بيشتر آنها را دوست دارى ؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند اين مرد در پيش من محبوبتر از كثيرالنوا و ياران او است ، اين مرد كسى است كه احتجاج و مبارزه مى كند و مى گويد: (و هر كس بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نكند پس آنانند ايشان كافران ) (و هر كه بر طبق آنچه خدا نازل فرموده حكم نكند پس ايشانند ستمكاران ) (و هر كه بر طبق آنچه خدا نازل فرموده حكم نكند پس آنانند عصيان پيشه گان ) (سوره مائده آيه هاى ٤٤ و ٤٥ و ٤٧).
توضيح :
مجلسىرحمهالله گويد: حضرت خواست با ذكر اين آيات كفر و ظلم و فسق كثيرالنوا را ثابت كند و در ضمن كفر آن دو دستور به بيزارى جستن از آن دو را نيز به طور اشاره بيان فرموده باشد به دو وجه (اول ) به اينكه محبوبيت ابى بصير مستلزم آن است كه در دستورش در مورد بيزارى جستن از آن دو راستگو باشد (دوم ) به اينكه علتى را كه بدان جهت كفر كثيرالنوا را ثابت فرمود مشترك بين او و آن دو است ، و اين نوعى از معاريض كلام است كه در خبر سابق حضرت باقرعليهالسلام بدان اشاره فرمود. )