راوى اين حديث گويد: ديرى نپاييد كه صداهايى شبيه به صداهايى كه دريانوردان در گفتگوهايشان به كار مى برند، شنيديم. ناگهان پيشكارانى را ديديم كه قايقى ساخته شده از نقره را كه با ريسمانهايى ابريشمين بسته شده بود، بر چرخى آكنده از غاليه (نوعى عطر) مى كشيدند و مى آوردند. مأمون دستور داد محاسن خواص را با اين عطر خوشبو سازند. سپس آن قايق را به مكانى كه عوّام در آن بودند، بردند و آنها نيز خود را با آن غاليه، معطّر ساختند. سفره هاى غذا گسترده شد و مردم به خوردن مشغول شدند و به هر قومى بنابر ارج و اعتبارشان هدايايى داده شد.
چون جشن به پايان رسيد و مردم پراكنده شدند و تنها گروهى از خواص مانده بودند مأمون به امام جواد عرض كرد: فدايت شوم اگر صلاح مى دانى درباره احكام فقهى وجوهى كه در قتل شكار تفصيل دادى، براى ما سخن بگويى، ابو جعفرعليهالسلام فرمود:
آرى، اگر شخص محرم شكارى از پرنده هاى بزرگ را در خارج ازحرم بكشد، بايد به عنوان كفّاره يك گوسفند بدهد، اگر در حرم مرتكب چنين كارى شود كفّاره او دو چندان است. اگر جوجه اى را در خارج حرم كشت، كفّاره اش برّه اى از شير گرفته است و اگر در حرم چنين كارى كرده بود بايد علاوه بر آن برّه، بهاى جوجه را هم بپردازد.
و اگر صيدى كه كشته بود از وحوش باشد، در گورخر وحشى بايد يك گاو به عنوان كفّاره بدهد و اگر شترمرغ باشد بايد يك شتر كفّاره دهد. و اگر آهويى كشته باشد بايد يك گوسفند كفّاره دهد و اگر چنين حيواناتى را در حرم كشت كفّاره اش دو برابر است و بايد آن را به كعبه رساند و قربانى كند و اگرمحرم كارى كند كه قربانى بر او واجب گردد و احرامش براى حج باشد بايد شترى در منى به عنوان كفّاره قربانى كند و اگر احرامش براى عمره باشد بايد شترى در مكّه نحر كند و كفّاره صيد بر عالم و جاهل يكسان است و آن كه عمداً مرتكب چنين كارى شود، گناه كرده است و اگر كسى به خطا، صيدى شكار كند كفّاره بر او واجب نيست.
و اگر شخص آزاد به شكار صيد مبادرت ورزد، دادن كفّاره بر خود او واجب است و چنانچه بنده اين كار را بكند آقايش بايد كفّاره او را بپردازد. شخص صغير كفّاره اى بر او نيست ولى دادن كفّاره بر كبير واجب است و آن كه از چنين كارى ندامت حاصل كرده كيفر آخرت از او ساقط مى شود، آن كه بر اين كار مصرّ است و بر آن مداومت ورزد، كيفر آخرت بر او واجب مى گردد.
مأمون گفت: نكو گفتى اى ابو جعفر كه خدايت نكويى دهد! اگرصلاح مى دانى همچنان كه يحيى پرسشى از شما كرد، شما نيز از او پرسشى كنيد. ابو جعفرعليهالسلام از يحيى پرسيد: آيا بپرسم؟ يحيى پاسخ داد: فدايت شوم بپرس اگر پاسخ سؤال شما را دانستم جواب مى گويم و گرنه از شمااستفاده مى كنم.
امام از او پرسيد: مرا از مردى خبر ده كه در آغاز روز به زنى مى نگرددر حالى كه نگاهش به آن زن حرام است و چون روز برآمد نگاهش حلال مى شود و به وقت زوال آفتاب آن زن بر او حرام گردد و چون عصرفرامى رسد بر او حلال مى شود به وقت غروب خورشيد بر او حرام ميگردد و به وقت شب بر او حلال مى شود و در نيمه شب بر او حرام مى گردد و چون سپيده مى دمد بر او حلال مى شود؟ حكم اين زن چيست؟ و چگونه پيوسته بر او حلال يا حرام مى گردد؟
يحيى پاسخ داد: به خدا سوگند جواب اين سؤال را نمى دانم اگر صلاح مى دانيد خود پاسخ آن را بيان فرماييد.
امام جواد فرمود: اين كنيزى است كه متعلّق به مردى است كه در آغاز روز بدو مى نگرد و نگاهش بر او حرام است و چون روز بر مى آيد او را ازآقايش مى خرد و بر او حلال مى شود و به هنگام ظهر او را آزاد مى كندوبروى حرام مى گردد و به هنگام عصر او را به همسرى مى گيرد و براى اوحلال مى شود و به هنگام مغرب ظهارش مى كند و بر او حرام مى گردد و به هنگام شب كفّاره ظهارش را مى دهد و براى او حلال مى شود و به هنگام نيمه شب او را يك طلاق مى گويد بر او حرام مى شود و به هنگام سپيده به او رجوع مى كند و براى وى حلال ميگردد!
مأمون با شنيدن اين پاسخ رو به خويشان حاضر در جمع كرده وپرسيد:آيا در شما كسى هست كه به اين سؤال چنين پاسخى بدهد يا جواب سؤال پيشين را بداند؟
حاضران گفتند: نه به خدا.. اميرالمؤمنين خود داناتر است.
آنگاه مأمون گفت: واى بر شما! اين خاندان به فضلى كه خود نظاره گرآن هستيد از ساير مردم متمايز شدند و كم سالى آنها، از كمال بازشان نمى دارد. آيا مگر نمى دانيد كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم رسالتش را با دعوت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب كه در آن هنگام ۱۰ سال داشت آغاز كرد و على اسلام را پذيرا شد و براى او به اسلام حكم كرد و كودكى جز على رابه اسلام فرا نخواند و با حسن وحسينعليهماالسلام كه در آن هنگام كمتر از۶ سال داشتند بيعت كرد و با كودكى جز آن دو دست بيعت نداد؟ آيا ازآنچه خداوند ويژه اين قوم كرد آگاه نيستيد؟ آيا نمى دانيد كه اينان از نژاديكديگرند و حكم آخر آنها حكم اوّل آنهاست؟
حاضران گفتند: راست گفتى اى اميرالمؤمنين. آنگاه برخاستندورفتند.