ابو محمّد طبرى، در همين باره ماجراى انگشترى را كه به لطف امام بدو رسيده بود نقل كرده و گفته است:
«آرزو مى كردم كه اى كاش انگشترى از جانب آن حضرت به دستم مى رسيد. ناگاه نصير خدمتكار دو درهم برايم آورد و من يك انگشترى درست كردم. نزد قومى رفتم كه در حال باده گسارى بودند آنان دامنگيرمن شدند تا آنجا كه يكى دو پياله شراب نوشيدم. انگشترى چنان درانگشتم تنگ بود كه نمى توانستم آن را به هنگام گرفتن وضو بگردانم. پس شب به سر رسيد و صبح شد در حالى كه من انگشترى را گم كرده بودم. ازاين رو به درگاه خدا توبه آوردم».(۵۴)