6%

داستان وليد بن مغيره

يكی از دانايان معروف و فصيحان و بلغان قريش وليد بن مغيره مخزومی پدر خالد بن وليد و عموی ابوجهل مشهور بود كه مردی سخن سنج و انديشمند به شمار می رفت.به طوری كه او را حكيم عرب می دانستند.

امين الدين طبرسی مفسر بزرگ شيعه و مؤلف كتاب مشهور «مجمع البيان» در تفسير قرآن می گويد: وليد بن مغيره پيری كهنسال بود و از حكام عرب به شمار می رفت. عرب در محاكمات خود به وی مراجعه می كردند و اشعار خود را برای اظهار نظر بر او می خواندند. هر شعری را او می پسنديد، شعر برگزيده بود.

روزی بزرگان قريش نزد وی آمدند و پرسيدند: سخنانی كه محمد می گويد چيست؟ آيا سحر است، يا جادو است، يا خطابه است؟ وليد بن مغيره گفت: بگذاريد بروم از نزديك سخن او را بشنوم سپس اظهار نظر كنم.

سپس برخاست و آمد در حجر اسماعيل و نزديك به پيغمبر نشست و به پيغمبر گفت:ای محمد! قسمتی از شعرت را برای من بازگو كن.

پيغمبر فرمود: شعر نيست، بلكه كلام خداوندی است كه پيغمبران را برانگيخته است. وليد گفت:پاره ای ازآن را بر من بخوان. پيغمبر شروع كرد به خواندن سوره «حم سجده » تا به اين آيه شريفه رسيد: «اگر از شنيدن اين آيات روی برتافتندای پيغمبر بگو من شما را راز صاعقه ای مانند صاعقه ای كه بر قوم عاد و ثمود فرود آمد بيم می دهم »( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ) (سوره فصلت آيه ١٣٠)

همين كه وليد اين را شنيد به سختی لرزيد و موی بر بدنش راست شد، سپس برخاست و به خانه اش رفت، و به سوری قريش بازنگشت.

قريش به ابوجهل گفتند: وليد عمويت دين محمد را پذيرفته است. ديدی كه به طرف ما نيامد. سخن محمد را شنيد و به خانه اش رفت. قريش از اين واقعه سخت غمگين شدند.

روزبعد ابوجهل به نزد وليد رفت و گفت، عمو! ما را سرشكسته و رسوا ساختی! وليد گفت: چطور برادر زاده؟

ابوجهل: برای اينكه به دين محمد گرويده ای.

وليد بن مغيره: نه، من به دين محمد نگرويده ام، و همچنان بر آئين قوم خود و پدرانم (بت پرستی) باقی هستم، ولی من سخن كوبنده ای از وی شنيدم كه بدنها را به لرزه می آورد.

ابوجهل: آيا آن سخن شعر بود؟

وليد: نه، آنچه من شنيدم شعر نبود.

ابوجهل: خطابه بود؟

وليد: نه، زيرا خطابه كلامی پيوسته است، ولی سخنان محمد كلام پراكنده است كه شبيه به هم نيست و دارای زيبائی خاصی است.

ابوجهل: پس همان خطابه است.

وليد: نه، خطابه نيست.

ابوجهل: پس چيست؟

وليد: بگذار درباره آن درست فكر كنم.

فردای آن روز سران قريش وليد بن مغيره را ملاقات نموده و پرسيدند:خوب، به نظرت آنچه محمد می گويد چيست؟ وليد گفت: بگوييد: سحر است. زيرا دلهای مردم را به سوی خود جذب كرده است!

طبرسی سپس از «عكرمه » مفسر معروف روايت می كند كه گفت: وليد بن مغيره به حضور پيغمبر رسيد و گفت: چيزی بر من قرائت كن. پيغمبر اين آيه را قرائت فرمود:«خداوند امر به عدل و احسان می كند و دستور داده كه حق نزديكان را ادا نماييد، و از فحشا و منكر و ظلم بپرهيزيد. خدا بدين گونه شما را پند می دهد، تا مگر آن را به ياد داشته باشيد.»( إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ) (سوره نحل آيه ٨٩)

وليد چون آن را شنيد گفت: ای محمد! بار ديگر آن را بخوان. پيغمبر هم دوباره آيه مذكور را قرائت فرمود.در اين جا وليد گفت:به خدا قسم اين سخن شيرينی خاصی دارد و زيبائی مخصوصی از آن می درخشد. درختی است كه شاخه آن پرميوه و تنه آن پربركت است. اين سخنی است كه بشر نمی تواند آن را به زبان آورد.(اعلام الوری)