5%

در سختيها سازگار باش

دنيا براى هيچكس يكسره نميرود،و چرخ روزگار هميشه بر طبق‏دلخواه نمى‏چرخد،زندگى هزاران نشيب و فراز دارد،ممكن است انسان‏به بيمارى سختى مبتلا شود،ممكن است‏بيكار و خانه‏نشين گردد،ممكن‏است مال و ثروتش را از دست داده تهيدست‏شود،و صدها از اين قبيل‏حوادث كه براى همه كس امكان وقوع دارد.

زن و شوهرى كه دست‏بيعت را به هم داده پيمان زناشويى را امضاميكنند بدان منظور است كه در همه حال با هم و يار و غمخوار همديگرباشند،بايد پيمان زناشويى چنان استوار و رشته الفت و محبت‏به قدرى‏نيرومند باشد كه در همه حال بر سر عهد و پيمان خويش باقى بمانند، در خوشى و ناخوشى با هم باشند،در بيمارى و سلامتى،در حال وسعت وتنگدستى با هم باشند.

خانم محترم،اگر روزگار با شوهرت نساخت و تهيدست‏شد مباداغمى بر غمهايش بيفزايى و بناى ايراد و ناسازگارى را بگذارى.اگر به‏بيمارى سختى مبتلا شد و مدتى در خانه يا بيمارستان بسترى گشت رسم‏وفادارى و انسانيت چنان است كه مانند سابق بلكه بيشتر اظهار محبت‏نموده با كمال صفا از وى پرستارى كنى،از پرستارى و خرج كردن دريغ‏نكن،اگر شوهرت ندارد ليكن تو دارى باز هم از اموال خودت براى بهبوداو خرج كن،اگر تو مريض ميشدى او تا قدرت داشت از مال خودش براى‏معالجه تو صرف ميكرد تا بهبود حاصل كنى، اكنون كه او ندارد ليكن تودارى آيين وفادارى و عاطفه اقتضا دارد كه اموالت را در راه او صرف‏كنى،اگر در اين موقعيت‏حساس به دادش نرسيدى تورا يك زن بى‏وفا وخودخواهى مى‏شمارد كه مال دنيا را بر وجود شوهر ترجيح ميدهد،در اينصورت مهر و علاقه‏اش نسبت‏به تو كم ميشود،و حتى ممكن است‏به‏قدرى دلسرد شود كه ترا لائق مقام همسرى ندانسته طلاق را ترجيح دهد.

به داستان زير توجه فرماييد:

«مردى...به دادگسترى آمده بود تا همسرش را طلاق گويد.اظهارداشت:بيمار بودم دكتر گفته بود بايد تحت عمل جراحى قرار گيرم.از زنم‏خواستم پس‏انداز خود را به عنوان وام در اختيارم بگذارد حاضر نشد و ازخانه من قهر كرد.ناچار در يك بيمارستان دولتى تحت عمل جراحى قرارگرفتم و اينك كه بهبود يافته‏ام محال است‏با او زندگى كنم.چون پول را برمن ترجيح داد و چنين زنى را نمى‏توان يك همسر ناميد(١١) ».

هر فرد با وجدانى تصديق ميكند كه حق با مرد مذكور بوده است.

چنين زن خودخواهى كه در يك چنين موقعيت‏حساسى كه جان شوهرش‏در معرض خطر بوده حاضر نشده پس‏انداز خويش را براى نجات‏شوهرش خرج كند،او را رها كرده و به خانه پدرش رفته لايق مقام محترم‏همسرى نيست.

خانم محترم،مواظب باش در چنين مواقعى انسانيت و عاطفه را ازدست ندهى،اگر شوهرت به بيمارى سختى مبتلا شد كه تا آخر عمردامنگير اوست‏يا به زندان محكوم شد مبادا با زور قانون طلاق بگيرى و اوو فرزندانت را تنها و بى‏سرپرست رها كرده كنار بكشى،آيا وجدانت‏راضى ميشود كه شوهر بيچاره‏ات را كه در ايام خوشى با هم بوده‏ايد اكنون‏كه درمانده گشته تنها رها كرده بروى؟از كجا كه خودت چند روز ديگر به‏همين بليه گرفتار نشوى؟بر فرض اينكه طلاق گرفتى و شوهرى هم پيداكردى از كجا كه برايت‏بهتر بشود؟ دست از خودخواهى و هوسبازى‏بردار.از خود گذشتگى و فداكارى به خرج بده،عاطفه و وجدان داشته باش،براى رضاى خدا و براى حفظ حيثيت و شرافت‏خودت با شوهر وفرزندانت‏به هر حال بساز،بردبارى و صبر داشته باش،فرزندانت راخوب تربيت كن و عملا به آنها درس فداكارى و سازگارى بياموز،ومطمئن باش كه در دنيا و آخرت بهترين پاداش را خواهى داشت، زيرا اين‏عمل تو بهترين مصداق شوهردارى است كه در رديف جهاد قرار داده شده‏است.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:«جهاد زن در اينست كه‏خوب شوهردارى كند(١٢)».