طفل بودم كه بزرگى را پرسيدم از بلوغ ؟ گفت : در مسطور(٤٨) آمده است كه سه نشان دارد: يكى پانزده سالگى ، و ديگر احتلام ، و سيم برآمدن موى پيش
اما در حقيقت يك نشان دارد و بس ، آنكه در بند رضاى حق جل و علا بيش از آن باشى كه در بند خط نفس خويش ، و هر كه در او اين صفت موجود نيست ، به نزد محققان بالغ نشمارندش
به صورت آدمى شد قطره آب | كه چل روزش قراراندر رخم ماند | ||
وگر چل ساله را عقل و ادب نيست | به تحقيقش نشايد آدمى خواند | ||
جوانمردى و لطفست آدميت | همين نقش هيولانى مپندار | ||
هنر بايد كه صورت مى توان كرد | به ايوانها دراز شنگرف و زنگار | ||
چو انسان را نباشد فضل و احسان | چه فرق از آدمى تا نقش ديوار | ||
بدست آوردن دنيا هنر نيست | يكى را گر تو اى دل به دست آر(٤٩) |