طبرسىرحمهالله از على بن ابراهيم نقل كرده هنگامى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم از طائف بازگشت و به نزديكى مكه رسيد چون به حال عمره بود و مى خواست طواف و سعى انجام دهد در صدد برآمد تا در پناه يكى از بزرگان مكه درآيد و با خيالى آسوده از دشمنان اعمال عمره را انجام دهد،از اين رو مردى از قريش را كه در خفا مسلمان شده بود ديدار كرده فرمود:به نزد اخنس بن شريق برو بدو بگو:محمد از تو مى خواهد او را در پناه خود درآورى تا اعمال عمره خود را انجام دهد!
مرد قریشى به نزد اخنس آمد و پيغام را رسانيد و او در جواب گفت:من از قريش نيستم بلكه جزء همپيمانان آنها هستم و ترس آن را دارم كه اگر اين كار را بكنم آنها مراعات پناه مرا نكنند و عملى از آنها سر زند كه براى هميشه موجب ننگ و عار من گردد.
مرد قریشى بازگشت و سخن او را به حضرت گفت،پيغمبر به او فرمود:نزد سهيل بن عمرو برو و همين سخن را به او بگو،و چون مرد قریشى پيغام را رسانيد سهيل نپذيرفت و براى بار سوم رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم او را به نزد مطعم بن عدى فرستاد و مطعم حاضر شد كه آن حضرت را در پناه خود گيرد تا طواف و سعى و عمره را انجام دهد،و بدين ترتيب رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم وارد مكه شد و براى طواف به مسجد الحرام آمد.
ابو جهل كه آن حضرت را ديد فرياد زد:اى گروه قريش اين محمد است كه اكنون تنهاست و پشتيبانش نيز از دنيا رفته اكنون شما دانيد با او!
طعيمه بن عدى پيش رفته گفت:حرف نزن كه مطعم بن عدى او را پناه داده!
ابو جهل بيتابانه نزد مطعم آمد و گفت:از دين بيرون رفته اى يا فقط پناهندگى او راپذيرفته اى؟مطعم گفت:از دين خارج نشده ام ولى او را پناه داده ام،ابو جهل گفت:ما هم به پناه تو احترام مى گذاريم،و از آن سو رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم چون طواف و سعى را انجام داد نزد مطعم آمده و ضمن اظهار تشكر فرمود:پناه خود را پس بگير!مطعم گفت:چه مى شود اگر از اين پس نيز در پناه من باشى؟فرمود :دوست ندارم بيش از يك روز در پناه مشركى به سر برم،مطعم نيز جريان را به قريش اطلاع داده و اعلان كرد:محمد از پناه من خارج شد(٣)