2%

شايعه كشته شدن پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

چيزى كه به اين هزيمت و پريشانى جنگجويان مسلمان كمك كرد فريادى بود كه به گوش آنها رسيد كه كسى مى گويد:

محمد كشته شد!

در روايات آمده كه اين فرياد،نخست از دهان شيطان كه به صورت مردى در ميدان حاضر شده بود بيرون آمد ولى دهان به دهان بسرعت در تمام جبهه جنگ پيچيد و موجب تقويت روحيه دشمن و ضعف و ناتوانى سربازان اسلام گرديد،و منشأ اين شايعه و تأثير آن در روحيه افراد هم اين بود كه در گير و دار حمله مشركين سنگى به سوى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرتاب شد و آن سنگ دندان آن حضرت را شكست و قسمتى از لب و صورت را نيز شكافت و ديگر آنكه همچنان كه آن حضرت مشغول دفاع و حمله بود يك بار در گودالى كه مشركين سر راه مسلمانان حفر كرده بودند افتادكه علىعليه‌السلام و طلحه آن حضرت را از جا بلند كرده و برخى كه صورت خون آلود و مجروح و نيز افتادن آن حضرت را بر زمين ديده بودند يقين به صحت اين خبر و درستى آن شايعه كردند و آنچه را ديده بودند به ديگران نيز مى گفتند.

و در برخى از تواريخ علت ديگرى نيز براى اين شايعه ذكر كرده اند و آن اين بود كه يكى از مشركان به قصد كشتن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش آمد و مصعب بن عمير را كه پيش روى آن حضرت مى جنگيد و از آن حضرت دفاع مى كرد و ضمنا شبيه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز بود به قتل رساند و خيال كرد رسول خدا را به قتل رسانده و آن فرياد را سر داد.

شهادت حمزة بن عبد المطلب ضايعه ناگوار ديگرى كه در اين گير و دار در تضعيف روحيه مسلمانان مؤثر بود داستان شهادت حمزة بن عبد المطلب عموى بزرگوار پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و يكه تاز ميدان و دلير جنگ بود،كه پيغمبر اسلام و مسلمانان را بسختى متأثر و كوفته خاطر ساخت،حمزه كه همچون شيرى غران در برابر دشمنان اسلام به يمين و يسار حمله مى كرد و قريش را متفرق مى ساخت و مرد و مركب را بر زمين مى افكند با حربه اى كه"وحشى"از كمين به تهيگاه او پرتاب كرد از پاى در آمد و به شهادت رسيد.

وحشى از بردگان مكه و قريش بود كه در جنگ احد حاضر گشته و هند همسر ابو سفيان به او گفته بود:اگر بتوانى يكى از سه نفر يعنى محمد،على و حمزه را به قتل برسانى آنچه بخواهى به تو مى دهم و در پاره اى از نقلهاست كه جبير بن مطعم مولايش نيز همين سخن را بدو گفت و وعده آزادى او را داد و گفت:هر يك از اين سه نفر را به قتل برسانى آزاد خواهى شد.

وحشى در پاسخ هند گفت:اما محمد كه مرا به وى دسترسى نيست و يارانش حلقه وار او را احاطه مى كنند،على هم پيوسته در حال كارزار اطراف خود را بدقت مى نگرد و بدو نيز دسترسى ندارم و اما حمزه را شايد بتوانم به قتل رسانم،زيرا وقتى به غضب مى آيد پيش پاى خود را نمى بيند

_______________________________________

پى نوشتها:

١.بد نيست بدانيد كه مولود اين ازدواج يك شبه نيز دلير مرد با ايمانى بود به نام"عبد الله"كه پس از شهادت حضرت ابا عبد الله الحسينعليه‌السلام در مدينه قيام كرد و مردم را بر ضد يزيد بن معاويه بسيج نمود و سرانجام در واقعه"حره"به شهادت رسيد،به شرحى كه اهل تاريخ نوشته اند.

٢.يعنى به پيش اى فرزندان عبد الدار،و اى حاميان آيندگان،با هر حربه برنده كه داريد بزنيد!

٣.اگر به دشمن روى آريد شما را در آغوش گرم خود گرفته و بالشهاى نرم برايتان مى گسترانيم و اگر پشت كنيد از شما دورى خواهيم كرد چنان دورى كه ديگر اميد وصل در آن نباشد.

٤.زوبين به نيزه كوتاهى مى گفتند كه در هنگام جنگ به سوى دشمن پرتاب مى نمودند.

٥.دنباله اين نقل اين گونه است كه وحشى گويد:از آن پس من در مكه بودم تا روزى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مكه را فتح كرد و من چون ديدم ديگر با آن سابقه اى كه دارم نمى توانم در مكه بمانم به طائف گريختم و در آنجا هم چيزى نگذشت كه به دست مسلمانان فتح شد.ديگر راه چاره بر من بسته شد و نمى دانستم به كجا فرار كنم تا آنكه مردى به من گفت:اى بيچاره چرا نگران هستى!به خدا پيغمبر اسلام كسى است كه هر كس در دين او داخل شد و شهادتين را بر زبان جارى ساخت از اعمال گذشته او صرفنظر كرده و او را خواهد بخشيد!

من كه اين سخن را شنيدم به مدينه آمدم و پيش از آنكه كسى مرا بشناسد خود را بالاى سر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رساندم و ناگهان شهادتين را بر زبان جارى كرده مسلمان شدم پيغمبر كه مرا ديد فرمود:وحشى هستى؟!

گفتم:آرى.

فرمود:بنشين و جريان كشتن و قتل حمزه را براى من تعريف كن.

و چون من داستان را نقل كردم فرمود:برخيز و از اينجا برو و چنان كن كه من تو را نبينم از آن پس من پيوسته خود را از آن حضرت مخفى مى كردم تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت و چون جنگ يمامه پيش آمد و مسلمانان براى جنگ با مسيلمه رفتند من نيز همان زوبين را برداشته و به همراه آنها به جنگ رفتم و چون جنگ شروع شد آن را در دست خود حركت داده و به سوى مسيلمه پرتاب كردم و در همان حال نيز مردى از انصار بدو حمله كرده و با شمشير كارش را ساخت و معلوم نشد با شمشير آن مرد انصارى كشته شد يا بحربه من،و اگر به دست من كشته شده باشد تلافى و جبران قتل حمزه را كرده ام.

نگارنده گويد:وحشى آخر عمر به شام رفت و عادت به شرب خمر داشت و بيشتر اوقات در حال مستى به سر مى برد و چند بار نيز به جرم شرب خمر حد بر او جارى كردند و در آخر نيز به همين جرم شراب خوارگى نامش را از دفتر مسلمانان محو كردند و در همان شام نيز مرد.