2%

شماره كشتگان و دفن آنها

شهداى جنگ به طورى كه معروف است جمعا هفتاد نفر بودند كه در ميان آنها مردان بزرگ و رؤساى قبايل و شخصيتهاى گرامى اسلام نيز بودند مانند:حمزه،مصعب بن عمير،عبد الله بن جحشـاز مهاجرين عبد الله بن جبير،سعد بن ربيع،عمرو بن ثابت،عمرو بن جموح،عبد الله بن عمرو پدر جابر بن عبد الله و ديگران از انصار،كه نام همگى آنها را ابن هشام در سيره ذكر كرده است.(٨)

نخست حمزة بن عبد المطلب را پيش روى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردند و آن حضرت هفت يا هفتاد تكبير بر او گفت و سپس ديگر شهدا را يك يك مى آوردند و بر آنها نماز مى خواندند و چون نوبت دفن آنها رسيد برخى از مردم مدينه كشتگان خود را برداشته و به سوى مدينه حركت دادند ولى پس از اينكه چند شهيد را بدين ترتيب به شهر بردند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين كار جلوگيرى كرده بقيه را هر دو نفر يا سه نفر در يك قبر دفن كردند،كه از آن جمله حمزة بن عبد المطلب و عبد الله بن جحش را كه هر دو از مهاجرين و فاميل هم بودند در يك قبر و عبد الله بن عمرو و عمرو بن جموح كه در زمان حيات نيز با يكديگر دوست صميمى و وفادار بودند در يك جا و خارجة بن زيد و سعد بن ربيع را نيز در يك قبر دفن كردند.(٩)

و شماره كشتگان قريش نيز به عقيده ابن هشام بيست و دو نفر و بگفته ابن ابى الحديد بيست و هشت نفر بود كه همگى از پرچمداران و يا پهلوانان و سرشناسان قريش بودند مانند:طلحة بن أبى طلحه و برادران او و ابو الحكم بن اخنس،ابى بن خلف،عبد الله حميد و ديگران كه به گفته ابن ابى الحديد دوازده نفرشان به دست على بن ابيطالب كشته شدند و بقيه به دست حمزه و عاصم بن ثابت،قزمان و ديگران به قتل رسيدند.

__________________________________________

پى نوشتها:

١.در برخى از تواريخ است كه اثر آن ضربت و درد و ناراحتى آن تا يكى دو ماه پس از جنگ احد در شانه پيغمبر احساس مى شد.

٢.مورخين نوشته اند هنگامى كه ابن قمئه به قصد حمله به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش آمد مصعب بن عميرـكه پرچم به دست داشتـسر راه بر او گرفت و ابن قمئه مصعب را به قتل رسانيد و سپس به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حمله كرده و ضربتى نيز به آن حضرت زد و چون مصعب شباهت زيادى به پيغمبر داشت ابن قمئه خيال كرد پيغمبر را كشته است از اين رو با اطمينان كامل فرياد زد:محمد را كشتم !

٣.نگارنده گويد:شايد آن دو نفر از كسانى بودند كه بعدها داراى منصبهاى مهمى شدند و راوى به خاطر مقامى كه پيدا كردند نتوانسته نام آن دو را به صراحت بگويد و از روى تقيه به كنايه گفته است،چنانكه مجلسىرحمه‌الله و ديگران گفته اند كه كنايه از خليفه اول و دوم است،اگر چه پيروان آن دو حاضر نيستند چنين مطلبى را درباره آن دو بشنوند و آن را بپذيرند،و به همين جهت در گوشه و كنار تاريخ ديده مى شود كه گاهى نام ابو بكر و بلكه گاهى هم نام عمر را در زمره افرادى كه در آن روز با پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پايدارى كرده و ماندند ذكر كرده اند،اما تعجب اينجاست كه معلوم نيست اگر آن دو نفر در كنار پيغمبر ماندند چطور شد كه كوچكترين زخمى بدانها نرسيد و هيچ تير و نيزه اى به كار نبردند،و هيچكس را به قتل نرساندند،و چگونه مى شود چند زخم و ضربه به صورت و شانه و بدن پيغمبر برسد،و يك زن مانند نسيبه كه معمولا مورد ترحم جنگجويان قرار مى گيرد دوازده زخم كارى بر بدنش برسد،و يا على بن ابيطالبعليه‌السلام نود زخم بر مى دارد و يا ابو دجانه و ديگران آن همه زخم بردارند،اما آن دو نفر خراشى هم برندارند ولى نام هر دوى آنها يا يكى از آنها جزء ثابت قدمان با رسول خدا در آن روز ثبت شده باشد!

٤.از نظر ادبى معناى اين جمله اين است كه [اى هبل برترى گير و دين خود را اظهار كن كه طرفداران تو بر دشمنانت پيروز شدند.]ولى ما به سبك روز ترجمه كرديم.

٥.بدر صغرى نام يكى از بازارهاى عرب بود كه در وقت معينى بدانجا مى آمدند و بازارى ترتيب داده و تجارت مى كردند.

٦.حنظله را به خاطر پدرش ابو عامر كه در ميان مشركين بود و مردم را بر ضد پيغمبر اسلام و جنگ با مسلمانان مى شورانيد متعرض جنازه اش نشده و به حال خود واگذاردند.

٧.سوره نحل،آيه هاى ١٢٧ـ .١٢٦

٨.جالب اين است كه مى نويسند در ميان همين كشتگان افرادى بودند كه همان روز مسلمان شده و به مقام شهادت نايل شده و به بهشت رفتند بى آنكه حتى يك ركعت نماز خوانده باشند كه يكى مردى است به نام عمرو بن ثابت و ديگرى شخصى است به نام اصيرم،كه اين هر دو در همان روز به احد آمده و به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده شهادتين بر زبان جارى كردند و در ميدان جنگ كشته شدند.درباره عمرو بن ثابت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدند:او به بهشت مى رود و شهيد است؟حضرت فرمود:آرى به خدا سوگند او شهيد است و به بهشت مى رود،و اصيرم را نيز افراد قبيله اش از بنى عبد الاشهل در ميان كشتگان يافتند كه هنوز زنده بود،و با تعجب به هم گفتند روزى كه از مدينه آمديم اين مرد به حال كفر بود براى چه به اينجا آمده؟و چون از خود او پرسيدند كه آيا به خاطر حميت و دفاع از قوم و قبيله به اينجا آمدى يا روى وظيفه مذهبى و دفاع از اسلام و رهبر بزرگوار آن؟پاسخ داد:روى وظيفه مذهبى آمدم زيرا مسلمان شده و جنگ كردم و چون جان داد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حال او را پرسيدند؟فرمود:او از اهل بهشت است.

و در مقابل،افرادى هم بودند مانند"قزمان"كه با كمال رشادتى كه كرد و هفت يا هشت تن از دليران قريش را نيز مانند:كلاب بن طلحه و قاسط بن شريح به قتل رسانيد ولى اهل دوزخ است و از شهادت نصيبى نبرد،زيرا چنانكه نوشته اند:وى در ميدان جنگ زخمهاى سنگينى برداشت و همراهانش او را به خانه آوردند و مسلمانان اطراف او را گرفته و بدو مى گفتند:براستى كه امروز در راه خدا فداكارى و كوشش زيادى كردى تو را به بهشت مژده مى دهيم!قزمان گفت :مرا به چه چيز مژده مى دهيد؟فداكارى من فقط به خاطر دفاع از قوم و قبيله و فاميل بود و گرنه من حاضر به جنگ نمى شدم و چون ديد آن زخمها آزارش مى دهند به وسيله تيرى يكى از رگهاى بدنش را بريد و خود را از زندگى آسوده كرد.

٩.مورخين نوشته اند:در زمان معاويه براى احداث و حفر قناتى كه به مدينه مى آمد ناچار شدند قسمتى از سرزمين احد را حفر كنند از اين رو به مردم شهر اخطار شد هر كس كشته اى در احد دارد بيايد تا اگر جنازه اى از كشتگان احد از خاك بيرون آمد آن را به جاى ديگر انتقال داده و دفن كنند،و در حين حفر قنات به چند جنازه از آن جمله به جنازه خارجه و سعد،عبد الله و عمرو برخوردند كه پس از گذشتن ٣٦ سال از دفن آنها همچنان تر و تازه با همان خونها و جامه هايى كه دفن شده بودند مشاهده گرديد.