2%

ولادت امام حسينعليه‌السلام

و در ماه شعبان سال چهارم مطابق قول مشهور خداى تعالى مولود جديدى از فاطمه زهراعليها‌السلام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على بن ابيطالبعليه‌السلام عنايت فرمود و نام او را حسين گذاردند و چون روز هفتم ولادت آن حضرت شد گوسفندى براى او عقيقه كردند و سر او را تراشيده و به وزن موى آن حضرت،نقره صدقه دادند.

وفات فاطمه بنت اسد در همين سال

فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين علىعليه‌السلام از دنيا رفت،و گذشته از امير المؤمنين،رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز در مرگ او بسيار متأثر و غمگين شد،زيرا فاطمه در تربيت و كفالت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ابو طالب شريك بود تا آنجا كه پيغمبر خدا او را مادر خطاب مى كرد.صرفنظر از كمال ايمان و استقامتى كه در دين داشت و براى اثبات آن همين فضيلت براى فاطمه كافى است كه بيشتر اهل حديث و تاريخ در داستان ولادت امير المؤمنينعليه‌السلام از يزيد بن قعنب روايت كرده اند كه گويد:

روزى با عباس بن عبد المطلب و جمعى ديگر در كنار خانه كعبه نشسته بوديم فاطمه بنت اسد كه به على حامله بود و آثار درد زاييدن در او ظاهر شده بود بدانجا آمد و گفت:

"رب انى مؤمنة بك و بما جاء من عندك من رسل و كتب،و انى مصدقة بكلام جدى ابراهيم الخليل و انه بنى البيت العتيق فبحق الذى بنى هذا البيت و بحق المولود الذى فى بطنى لما يسرت على ولادتى"

[خدايا من به تو ايمان دارم و به همه پيغمبران و كتابهايى كه از نزد تو آورده اند مؤمن هستم و سخن جدم ابراهيم خليل را كه پايه و بناى اين خانه كهن را پى ريزى كرد تصديق و گواهى دارم،پس به حق همان بزرگوار كه اين خانه را بنا كرد و به حق اين مولودى كه در رحم دارم كار ولادت او را بر من آسان گردان.]

گويد:در اين وقت ديدم ديوار خانه شكافته شد و فاطمه به درون آن رفت و سپس ديوار به هم آمد مانند آنكه اصلا شكافته نشده و پس از سه روز فاطمه در حالى كه مولود جديدى در دست داشت بيرون آمد...تا به آخر حديث.

و روايات ديگرى كه در اين باره در كتابهاى حديث و تاريخ آمده و ان شاء الله تعالى در تاريخ زندگانى امير المؤمنينعليه‌السلام مذكور خواهد شد.

و از ابن عباس روايت شده كه گويد:چون فاطمه بنت اسد از دنيا رفت علىعليه‌السلام گريان شد و به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده جريان را به عرض رسانيد،پيغمبر نيز گريست و پيراهن خود را از تن بيرون آورده به على داد و فرمود:

اين جامه را بگير و به زنان بگو او را به خوبى غسل دهند و در اين جامه كفن كنند تا من بيايم،و پس از ساعتى آن حضرت بيامد و بر جنازه فاطمه نماز گزارد،سپس داخل قبر شد و در قبر او خوابيد آن گاه بيرون آمد و دستور داد او را دفن كنند و با دست خود خاك روى قبر او ريخت و در حق او دعا كرده گفت:

"اللهم ثبت فاطمة بالقول الثابت،رب اغفر لامى فاطمة بنت اسد و وسع عليها مدخلها بحق نبيك و الانبياء الذين من قبلى لانك ارحم الراحمين".

[خدايا فاطمه را به گفتار ثابت و محكم پايدار بدار،پروردگارا مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز،و جايگاهش را بر وى وسيع و فراخ گردان به حق پيامبرت و پيامبران گذشته ات كه پيش از من بوده اند كه براستى تو مهربانترين مهربانانى.] و در روايت كافى آمده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مرگ آن زن فرمود: "اليوم فقدت بر أبى طالب،ان كانت لتكون عندها الشى ء فتؤثرنى به على نفسها و ولدها" [امروز ديگر نيكيهاى ابو طالب را از دست دادم،و براستى شيوه فاطمه چنان بود كه اگر چيزى نزد او پيدا مى شد مرا بر خود و فرزندانش مقدم مى داشت.]

__________________________________________

پى نوشتها:

١.و كازرونى ازدواج با زينب را در سال سوم هجرت و فوت او را در سال چهارمـهشت ماه پس از ازدواجـذكر كرده است.

٢.براى تحقيق بيشتر مى توانيد به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد در ذيل سخن امير المؤمنينعليه‌السلام كه فرمود:"ان النساء نواقص الايمان..."مراجعه فرماييد.

٣.رقاع جمع رقعه به معناى قطعه و تكه است،و در اينكه چرا اين غزوه به اين نام موسوم گرديد وجوهى گفته اند.

١.گويند:چون هوا بسيار گرم بود مسلمانان به پاهاى خود تكه هايى از پارچه بسته بودند تا از گرما صدمه نبينند.

٢.گفته اند:در اين سفر پاهاى سربازان اسلام زخم شد و هر كس به زخم پاى خود پارچه اى بست.٣.برخى گويند:مسيرى كه مسلمانان عبور كردند داراى سنگهاى الوان بود و هر قسمتى از اين سنگها به رنگى بود.

٤.برخى گفته اند:رقاع اسم درختى و يا نام كوهى نزديك مدينه بوده كه مسلمانان در اين سفر از كنار آن عبور كردند.٥.ذات الرقاع نام جايى است كه در آن نقطه با دشمن يعنى قبيله غطفان برخورد كردند.٦.نام درختى بوده كه مورد پرستش اعراب آن زمان بود و هر كس براى قضاى حاجتش كهنه اى به آن بسته بود و به همين جهت آن را ذات الرقاع مى گفتند و جنگ در نزديكى آن اتفاق افتاده. ٤.در برخى از تواريخ است كه گفت:سوره كهف را مى خواندم.