در ماجراى محاصره بنى قريظه ابو لبابه يكى از انصار مدينه و از قبيله اوس بود كه پيش از ورود اسلام به مدينه بايهود بنى قريظه همپيمان بودند،و در جنگها و اختلافات از ايشان پشتيبانى و طرفدارى مى نمودند
يهود بنى قريظه كه از محاصره طولانى به تنگ آمده و عاجز شدند،پيش از آنكه تسليم شوند براى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم پيغام دادند كه ابو لبابه را به نزد آنها بفرستد تا در كار خود با او مشورت كنند و رسول خدا نيز ابو لبابه را پيش ايشان فرستاد.
همين كه ابو لبابه وارد قلعه شد زنان و كودكان پيش رويش درآمده و صداها را به گريه و شيون بلند كردند به حدى كه دل ابو لبابه به حال آنها سوخت و متأثر گرديد و در همان حال وقتى مردان بنى قريظه از او پرسيدند:آيا به نظر تو صلاح ما در اين است كه تسليم محمد شويم؟گفت:آرى چاره اى ديگر نيست و ضمنا با دست به گلوى خود اشاره كرد،يعنى تسليم شدن شما مقدمه نابودى و گردن زدن شماست و اگر تسليم شديد مردانتان را گردن مى زنند.اما ناگهان متوجه شد كه با اين عمل به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و مسلمانان خيانت كرده و گناه بزرگى را مرتكب شده است،و موجب شد تا انقلابى در دل او پديد آيد.اين انقلاب درونى سبب شد كه بيش از آن در قلعه هاى بنى قريظه توقف نكند و براى توبه و آمرزشخواهى از اين گناهى كه مرتكب شده بود در صدد چاره اى بر آيد و هر چه زودتر خود را از آلودگى آن گناه پاك سازد.
ابو لبابه به همين منظور از آنجا يكسر به مدينه رفت و با طنابى خود را به ستون مسجد بست و گفت:تا خدا مرا نيامرزد و توبه ام را نپذيرد از اينجا حركت نخواهم كرد و به سرزمين بنى قريظه و جايى كه در آن مكان به خدا و رسول او خيانت كرده ام قدم نخواهم گذارد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم كه ديد مراجعت ابو لبابه به طول انجاميد و از ماجراى وى مطلع گرديد فرمود :اگر به نزد ما مى آمد از خدا براى او طلب آمرزش مى كرديم،ولى اكنون كه چنين كرده همانجا باشد تا خدا توبه اش را بپذيرد.
ابو لبابه همچنان به ستون مسجد بسته بود،فقط در اوقات نماز همسر يا دخترش مى آمدند و او را باز كرده مختصر غذايى كه براى او آورده بودند مى خورد و سپس تطهير كرده نمازش را مى خواند و دوباره به همان ستون او را مى بستند.پس از اينكه شش روز از اين ماجرا گذشت و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به مدينه بازگشت شبى در اتاق ام سلمه بود كه هنگام سحر در ضمن آيه اى كه به وسيله جبرئيل بر آن حضرت نازل شد قبولى توبه ابو لبابه به اطلاع حضرت رسيد(١) و ام سلمه كه از ماجرا مطلع شد،آن بشارت را به او داد.چون خواستند او را باز كنند حاضر نشد و گفت:نه به خدا سوگند بايد خود پيغمبر با دست خود مرا باز كند و چون پيغمبر براى نماز صبح به مسجد آمد با دست خود او را باز كرد.هم اكنون ستونى در مسجد مدينه است كه آن را"اسطوانة توبه"ناميده و گويند:جاى همان ستونى است كه ابو لبابه خود را بر آن بسته بوده.