2%

سراياى ديگر اين سال

در اين سال چند سريه ديگر نيز اتفاق افتاد كه از آن جمله بود:

١ - .سريه عكاشة بن محصن كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را با چهل نفر براى سركوبى قبيله اى از بنى اسد به"غمر"(٢) فرستاد و آنها وقتى از آمدن عكاشه مطلع شدند گريختند و عكاشه دويست شتر از آنها غنيمت گرفته به مدينه بازگشت.

٢ - سريه ابو عبيده جراح كه او را نيز با چهل نفر به جايى به نام"ذى القصة"كه فاصله اش تا مدينه ٢٤ ميل بود گسيل داشت تا تيره هاى عربى كه در آنجا سكونت داشتند به نام بنى حارث،و ثعلبه،و انمار،و به خاطر خشكسالى قصد حمله به مدينه راداشتند،سركوب كند.ابو عبيده شبانه راه پيموده و با دميدن سپيده خود را به ميان تيره هاى مزبور رسانده بر آنها حمله كرد و آنان كه غافلگير شده بودند فرار كرده تنها يكى از ايشان به دست مسلمانان اسير شد كه او نيز اسلام اختيار كرد و مقدارى غنيمت به دست مسلمانان افتاد.

٣ - .سريه هاى سه گانه زيد بن حارثه و اعزام او با گروهى از مجاهدان اسلام از طرف پيغمبر به سوى بنى سليم و"عيص"و"طرف"كه از نظر تاكتيك و نتيجه مانند سراياى فوق بوده است.

٤ - .سريه على بن ابيطالبعليه‌السلام به سوى بنى عبد الله بن سعد كه چون به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر رسيد قبيله مزبور با يهود خيبر ائتلاف كرده تا به مدينه حمله كنند آن حضرت علىعليه‌السلام را با گروهى از مسلمانان براى دفع آنها فرستاد و در راه كه مى رفتند به يكى از جاسوسهاى قبيله مزبور برخورد كرده و او را دستگير ساختند و او امان خواست تا وضع دشمن را به آنها گزارش دهد و بدين ترتيب بر سر آنها تاختند و آنها از برابر مسلمانان فرار كرده اموال خود را كه عبارت از پانصد شتر و دو هزار گوسفند بود به جاى گذاردند و آن اموال بهره لشكريان اسلام شده به مدينه آوردند.

٥ - .سريه عبد الرحمن بن عوف به دومة الجندل. كه برخى آن را در سال ششم ذكر كرده اند. و اين بدان خاطر بود كه چند مرتبه اعراب آن ناحيه به مسلمين و كاروانيان تجاوز كرده و در صدد تجهيز لشكر براى جنگ با مسلمانان بودند،پيغمبر خدا عبد الرحمن را با هفتصد سرباز بدان سو گسيل داشت و مى نويسند هنگام حركت آنان كه شد آن حضرت بيامد و عمامه اى بر سر عبد الرحمن بست و سفارشهايى بدو كرد و از آن جمله فرمود:

"از پنج چيز دورى كنيد پيش از آنكه به كيفر و عقوبت آن دچار شويد:

١ - كم فروشى،زيرا هيچ قومى چنين نكردند جز آنكه خداى تعالى آنها را به قحطى و خشكسالى گرفتار كرد،٢ - پيمان شكنى،كه هيچ قومى پيمان شكنى نكردند جز آنكه خداوند دشمن را بر آنها مسلط كرد،٣ - .منع زكات،كه هيچ قومى از دادن زكات خوددارى نكردند جز آنكه خداوند باران را از ايشان قطع كرد بدانسان كه اگر به خاطر چهار پايان نبود آب آشاميدنى هم نداشتند،٤ - زنا و فحشا،كه در ميان هيچ قومى شيوع نيافت جز آنكه خداوند طاعون را بر آنها مسلط گردانيد و ٥ - حكم وداورى به غير از داورى قرآن و كتاب خدا كه هر قومى چنين كردند،خداى تعالى به پراكندگى و اختلاف دچارشان كرد و آنها به جان يكديگر افتادند."

٦ - سريه كزر بن جابر بود كه حضرت او را به تعقيب سارقين فرستاد و جريان از اين قرار بود كه چند تن از قبيله بجيله به مدينه آمده و مسلمان شدند و چند روز در مدينه ماندند اما چون هواى آنجا با مزاج آنان سازگار نبود بيمار شدند،رسول خدا بدانها فرمود:خوب است شما به"ذى جدر"پيش شتران شيرده ما برويد و از شير آنها براى رفع اين بيمارى و بهبودى خود استفاده كنيد و آنان پذيرفته بدانجا رفتند و چون چند روز در آنجا ماندند و بهبودى كامل يافتند از دين اسلام دست كشيده و مرتد گشتند و آن گاه شتربان پيغمبر را سر بريدند و مقدارى از خارهاى بيابان نيز در چشمانش فرو كرده و شتران را برداشته و گريختند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه از ماجرا مطلع شد كرز بن جابر را با بيست سوار به تعقيب آنها فرستاد و كرز با سرعت خود را بدانها رسانده و دستگيرشان ساخت و به مدينه آورد و به دستور پيغمبر دست و پايشان را بريده و به قتل رساندند.

اين بود قسمتى از سراياى آن حضرت در سال پنجم.كه البته همان طور كه اشاره شد برخى از آنها را بعضى از مورخين در حوادث سال ششم ضبط كرده اند.و سراياى ديگر هم نظير همينهاست و نقل آنها چندان لزومى نداشت.