از حوادث سال هفتم يكى هم داستان رد شمس و بازگشتن خورشيد است به دعاى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم كه كازرونى و ديگران نقل كرده اند،و حافظ گنجى شافعى آن را در فتح خيبر و هنگام تقسيم غنايم ذكر كرده است.ما آن را از روى مشكل الآثار علامه طحاوى(به نقل احقاق الحق)براى شما نقل مى كنيم،كه او به سند خود از اسماء بنت عميس روايت كرده است كه روزى هنگام عصر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم سرش را در دامان علىعليهالسلام نهاد و حالت وحى بر آن حضرت عارض شد و طول كشيد تا غروب شد و على نماز عصر نخوانده بود اما به احترام پيغمبر نتوانست از جا برخيزد و چون پيغمبر برخواست به علىعليهالسلام فرمود:آيا نماز عصر خوانده اى؟عرض كرد:نه.
پيغمبر دعا كرده گفت:
"اللهم ان عليا كان فى طاعتك و طاعة رسولك فاردد عليه الشمس"
[پروردگارا على(بنده تو)در راه اطاعت تو و فرمانبردارى رسول تو بوده پس خورشيد را براى او بازگردان.]اسماء گويد:در اين وقت خورشيد را ديدم كه بازگشت و ديوارها را دوباره آفتاب گرفت تا علىعليهالسلام وضو گرفت و نمازش را خواند،آن گاه غروب كرد.(٩)