2%

جنگ مؤته

سه هزار مرد جنگى آماده حركت به مؤته شدند و پيغمبر اسلام پرچم جنگ را بسته و سركردگى آنها را چنانكه در روايات شيعه آمده است به جعفر بن ابيطالب واگذار كرد و فرمود اگر براى جعفر اتفاقى افتاد،زيد بن حارثه امير لشكر باشد و اگر او هم كشته شد عبد الله بن رواحه و طبق روايات اهل سنت فرماندهى لشكر را به"زيد بن حارثه"واگذار كرد و فرمود:اگر زيد كشته شد فرماندهى لشكر با جعفر بن ابيطالب باشد و اگر او نيز كشته شد عبد الله بن رواحه فرمانده سپاه باشد!

در برخى از تواريخ آمده كه به دنبال آن فرمود:اگر او نيز كشته شد مسلمان با نظر خويش فرماندهى از ميان خود انتخاب كنند.

مردى از يهود به نام نعمان كه اين ماجرا را شنيد گفت:اى ابا القاسم اگر تو براستى پيغمبر خدا باشى اينان را كه نام بردى همگى كشته خواهند شد،زيرا انبياء بنى اسرائيل هرگاه لشكرى را به جايى مى فرستادند و اين گونه فرمانده جنگ تعيين مى كردند اگر صد نفر را نيز به دنبال يكديگر نام مى بردند همگى در آن جنگ كشته مى شدند و به دنبال آن پيش زيد بن حارثه رفت و بدو گفت:با پيغمبر و خاندانت وداع كن كه اگر او براستى پيغمبر باشد تو ديگر زنده بر نخواهى گشت و زيد بن حارثه گفت:

به راستى گواهى مى دهم كه او پيغمبر صادق و فرستاده خداست.

و چون خواستند از مدينه حركت كنند پيغمبر براى آنها خطبه اى ايراد فرمود كه بااختلاف نقل شده و ما متن يكى از آنها را در اينجا انتخاب مى كنيم:

"اغزوا بسم الله فقاتلوا عدو الله و عدوكم بالشام ستجدون فيها رجالا فى الصوامع معتزلين الناس فلا تعرضوا لهم،و ستجدون آخرين للشيطان فى رؤسهم مفاحص فاقلعوها بالسيوف،لا تقتلن امرأة و لا صغيرا ضرعا و لا كبيرا فانيا و لا تقطعن نخلا و لا شجرا و لا تهدمن بناءا"

[به نام خدا به جنگ برويد و با دشمنان خدا و دشمنان اسلام كارزار كنيد،و البته مردانى را در ديرها خواهيد يافت كه از مردم كناره گرفته(و به عبادت مشغول)اند مبادا متعرض آنها شويد،ولى مردان ديگرى را خواهيد يافت كه شيطان در مشاعر و دماغ آنان جاى گرفته آن سرها را با شمشير بركنيد!مبادا زنى يا كودك شيرخوارى را به قتل رسانيد و نه پير فرتوتى را بكشيد،و نه نخل خرما يا درختى را قطع كنيد،و مبادا خانه اى را ويران سازيد!]و در حديث است كه چون مردم خواستند با عبد الله بن رواحه يكى از سركردگان لشكر خداحافظى كنند او را ديدند كه گريه مى كند و چون سبب گريه اش را پرسيدند گفت:به خدا من علاقه اى به دنيا ندارم و گريه من براى آن است كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه اين آيه را درباره دوزخ مى خواند كه خداى تعالى فرمود:

( وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَاكَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا ) (٢)

[هيچ يك از شما نيست جز آنكه وارد دوزخ مى شود و اين حكم پروردگار تو است!]

و با اين ترتيب من نمى دانم پس از ورود به دوزخ چگونه از آن بيرون خواهم آمد.

بارى لشكر مجهز اسلام به سوى شام حركت كرد و سربازان اسلام با شور و ايمان عجيبى بيابان خشك و سوزان عربستان را به سوى سرزمين حاصلخيز و خوش آب و هواى شام پشت سر مى گذارد و در اين سفر مسيرى طولانى تر از تمام سفرهاى جنگى را بايد طى كنند و بيش از صد و پنجاه فرسخ راه بروند و خالد بن وليد نيز كه تازه مسلمان شده بود در اين سفر به طور داوطلب همراه لشكر اسلام برفت.

مسلمانان تا"معان"كه اكنون در جنوب كشور اردن قرار دارد پيش رفتند و در آنجا توقف كردند،در آن هنگام خبر به آنها رسيد كه هرقل،امپراتور روم،با صد هزار سپاه براى جنگ با مسلمانان به سرزمين"مآب"آمده و صد هزار سپاه ديگر نيز از اعراب"لخم"،"جذام"،"قين"و"بهراء"كه در آن حدود سكونت داشتند به كمك وى آمده و جمعا با دويست هزار لشكر آماده جنگ با مسلمانان شده اند.

اين خبر كه به مسلمانان رسيد به مشورت پرداختند كه چه بكنند؟آيا بازگردند يا به پيغمبر اسلام جريان را بنويسند و از آن حضرت كسب تكليف كنند و يا با همان سپاه اندك با لشكر روم بجنگند؟

در اينجا نيز نيروى ايمان و شوق شهادت كار خود را كرد و عبد الله بن رواحه كه هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصيح و زبان آور بود به پا خواسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت:

اى مردم به خدا سوگند اينكه اكنون آن را خوش نداريد،همان است كه به شوق آن بيرون آمده ايد و اين همان شهادتى است كه طالب آن هستيد!ما كه با دشمن به عدد زياد و كثرت سپاه نمى جنگيم،ما با نيروى اين آيينى جنگ مى كنيم كه خدا ما را بدان گرامى داشته،برخيزيد و به راه افتيد كه يكى از دو سرانجام نيك در جلوى ماست:يا فتح و پيروزى،يا شهادت...!

اين سخنان پرشور كه از دلى سرشار از ايمان بر مى خواست در دل ديگران نيز اثر كرد و همگى گفتند:به خدا عبد الله راست مى گويد و به دنبال آن همگى برخواسته و به راه افتادند و در"بلقاء"به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قريه"مؤته"كه در آن نزديك بود و از نظر موضعگيرى جنگى مناسبتر بود كج كردند.