اسلام و توسعه اسلام و توسعه
محمد جمال خليليان
پيشگفتار
توسعه از واژههايي است كه در ادبيات اقتصادي كشورهاي جهان سوّم، رواج شاياني داشته و در نيم قرن اخير، به عنوان هدفي مهم و ارزشمند قلمداد گرديده است. بديهي است كه توسعهي اقتصادي همراه با پيشرفت علم و تكنولوژي، براي افزايش كمي و كيفي توليدات و خدمات در جهت تسهيل زندگي مادّي بشر، زدودن فقر و محروميّت و بيكاري و رسيدن به آسايش و آرامش خاطر براي جوامع امري مطلوب است و برنامهريزي و تلاش براي دستيابي به آن ضرورت دارد و مورد تأكيد اسلام نيز ميباشد؛ ولي با توجّه به نظام اقتصادي اسلام، آيا به اين حد ميتوان اكتفا كرد و آن را هدف نهايي قرار داد؟
در نظام سرمايهداري فعلي، كه اكنون بر بيش از نيمي از كرهي زمين حاكم است، توسعه، چيزي جز تحولات سازنده در شيوههاي توليد نيست و براي اندازهگيري رشد و توسعهي جوامع، بايد به دنبال شاخصهاي اندازهگيريِ ميزانِ توليد جامعه بود؛[الف]و براي شكوفايي اقتصاد، رشد مصرف، همگام با افزايش توليد توصيه ميگردد. در نتيجه، براي توسعهي بازار مصرف و تنوع بخشيدن به تمايلات و خواستههاي مادّي انسانها، بايد از شيوههاي مختلف، به ويژه تبليغات وسيع و گسترده، براي ايجاد ميل كاذب به مصرف، بهره جست و نظام فرهنگي و اجتماعي بايد در خدمت نظام اقتصادي قرار گيرد تا او را به مصرفِ بيشتر، راغب و نيازمند سازد. زيربناي تنظيم اصول و روشهاي اقتصاد سرمايهداري، صرفاً براساس تقويت انگيزهي مادّي بشر است؛ لذا هدف اصلي و نهايي، رشد اقتصادي و رفاه انسانهاست.
در حالي كه، از نظر اسلام، رشد اقتصادي و رفاه اجتماعي، ابزاري براي رشد و تعالي اخلاق و كمالات انساني و آزادي از تعلّقات نفساني ميباشد؛ در تفكّر اسلامي، انگيزهي سودطلبي و حداكثر نمودن مطلوبيّتها و لذايذ مادّي نميتواند هدف اصلي و نهايي تلاش و كوشش انسان قلمداد گردد؛ بلكه اسلام با پذيرش كسب سود و لذّتهاي مادّي از راههاي مشروع، انسان را محور توسعه، و رشد و تعالي مادّي و معنوي را هدف آن قرار ميدهد؛ لذا مهمترين هدف بعثت انبياي الهي، تعليم و تربيت بشر در جهت رشد و تكامل مكارم اخلاقي اوست، تا انسان با عقل، تفكّر، اراده و اختيار، قدر و منزلت خود را در نظام خلقت، بهتر بشناسد و با انتخاب بهترين و كوتاهترين مسير، استعدادها و خلاقيّتهاي خود را شكوفا سازد؛ لذا فرهنگ اسلامي با تأكيد بر عناصري همچون: اهتمام نسبت به كسب علم و دانش، كار و تلاش، نظم و انضباط، انجام صحيح و استوار كارها و كسب عزّت و سربلندي جامعهي اسلامي، زمينههاي لازم و مناسب را براي پيمودن مسير توسعهي مورد نظر خود، به وجود آورده است.
در اين نوشتار، هر يك از عناوين مذكور، به طور جداگانه و با استناد به آيات و روايات، مورد بحث قرار گرفته است. در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح گردد كه با وجود اين كه اسلام داراي فرهنگي غني، پويا و حركت آفرين است، چرا اكثر كشورهاي اسلامي در زمرهي كشورهاي توسعه نيافته و عقب مانده قرار دارند؟
در پاسخ به اين سؤال، توجّه به دو نكته، لازم به نظر ميرسد:
١. بين فرهنگ اسلامي و فرهنگ حاكم بر جوامع اسلامي فرق است؛ اوّلي، مبيّن ارزشها، عقايد، آداب و رسوم و عاداتي است كه از وحي الهي و سخن پيشوايان معصوم الهام گرفته، ولي فرهنگ حاكم بر جوامع اسلامي، آميختهاي از فرهنگ اصيل اسلام و برداشتهاي غلط و انحرافي و گاهي همراه با برخي خرافات است؛ بنابراين، اگر برداشت غلط و آميخته با خرافات، در ميان افراد جامعه رايج گردد، نبايد آن را به حساب اسلام و فرهنگ اسلامي بگذاريم.[باء]
٢. ممكن است برداشت ما از فرهنگ اسلامي، صحيح و از منابع معتبر و موثّق باشد، ولي در به كار بستنِ آن، اغراض و منافع شخصي يا گروهي را دخالت دهيم و در مرحلهي عمل، به دنبال ثروت اندوزي، كسب موقعيّت و مقام يا حفظ آن عنوان و شهرت بوده، توجهي به مصالح جامعه و نظام اسلامي نداشته باشيم؛ در اينجا نيز نبايد عملكرد خود را به پاي اسلام بگذاريم.
البتّه ناگفته نماند كه وضعيّت فعلي جامعهي ما با وضعيّت مطلوبي كه يك نظام اسلامي از نظر اقتصادي و فرهنگي بايد ايجاد نمايد، فاصلهي زيادي دارد؛ ليكن با اينكه نهادها و سازمانهاي بينالمللي و حتي دشمنان نظام اسلامي، برخي پيشرفتهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جمهوري اسلامي را از نظر كسب استقلال سياسي، بهبود وضع آموزش و بهداشت و غيره را ميپذيرند، ولي برخي از افراد جاهل و يا مغرض، ـ به عللي كه اكنون جاي بحث آن نيست ـ سعي ميكنند وضعيّت جامعهي اسلامي را بدتر از رژيم گذشته جلوه دهند. افراد مذكور اگر با انصاف به جوامع غربي توجّه نمايند در مييابند كه با وجود پيشرفت در علم و تكنولوژي، به خاطر سير قهقرايي در مسائل اخلاقي و معنوي، با مشكلات اجتماعي فراواني روبهرو هستند، به طوري كه بسياري از افراد در اين جوامع با اضطراب روحي مواجهاند و با احساس پوچي و بيهدفي در زندگي، گمشدهي حقيقي خود را ـ كه با ياد او، دلها آرام ميگيرد ـ در زندگي ماشيني نمييابند؛ لذا آمار قتل، جنايت، سرقت، فساد و فحشا و مبتلايان به بيماريهاي مربوط به اعصاب و روان، روز به روز افزايش يافته و با سست شدن بنيان خانواده، بيماريي چون ايدز، مانند كابوسي مرگبار در مقابل بشر، پديدار گشته است. پس آنها نيز به مدينهي فاضلهي مورد نظر خود دست نيافتهاند؛ بنابراين، تقليد كوركورانه از آنان براي ما نه مطلوب است و نه ممكن.
مطلب مهم ديگر اينكه: همراه با رشد و پيشرفت علم و تكنولوژي، حفظ استقلال و عزّت براي جامعهي اسلامي، و حاكم شدن ارزشهاي اخلاقي و فرهنگ ديني در جامعه، از نظر اسلام، اهميّت به سزايي دارد؛ چون توسعهي بدون اعتقاد، ايمان و اخلاق، انسان را حريصتر، چپاولگرتر و متجاوزتر به جامعه تحويل ميدهد؛ و رسيدن به توسعه همراه با وابستگي و اتكا به كشورهاي پيشرفته، استقلال و عزّت را از جامعه ميگيرد و چنين توسعهاي نه تنها مطلوب و ارزشمند نبوده، بلكه همواره در معرض خطر فروپاشي است.
نوشتهي حاضر كه به صورت بيست پرسش و پاسخ تنظيم گرديده، تلاشي است در جهت تبيين واژههايي از فرهنگ اصيل اسلام، كه زمينه ساز رسيدن جامعهي اسلامي به توسعهي اقتصادي ميباشد و از جهت ديگر، شبهات و اشكالات مطرح شده در برخي نوشتهها و سخنرانيها را، دربارهي ناسازگاري بخشي از فرهنگ و معارف اسلامي با توسعه، پاسخ ميدهد. در اين بخش، مقولاتي چون: دنيا طلبي و آخرت خواهي، توكل، رزق مقسوم (روزي معين و معلوم)، قضا و قدر، قوانين اسلام و مقتضيات زمان، مورد بررسي و تبيين قرار گرفته است.
بر خود لازم ميدانم از همهي اساتيد معظّم حوزه و دانشگاه، به ويژه استاد فرزانه، حضرت آيت الله مصباح يزدي و جناب آقاي دكتر پرويز داودي و دكتر مرتضي قرهباغيان و حججاسلام، آقايان: غلامرضا مصباحي و حسنآقا نظري كه از ارشادات و راهنماييهاي آنان در تدوين اين مجموعه بهرهمند بودم، تشكر و قدرداني نمايم و از نظرات همهي صاحبنظران در رفع كاستيهاي موجود در اين نوشته استقبال مينمايم.
محمد جمال خليليان
[الف]. البتّه در دههي اخير، علاوه بر شاخصهايي چون: توليد ملّي و درآمد سرانه، شاخص توسعهي انساني ياhdi(human development index) كه يك شاخص تركيبي و بيانگر ميزان درآمد سرانه، اميد به زندگي در بدو تولّد و ميزان باسوادي افراد جامعه است، بيشتر ملاك سنجش توسعهي جوامع قرار گرفته است.
[باء]. ادعاي ما اين نيست كه اسلام براي رسيدن به توسعه، راه حل سريع و يك شبه ارائه ميدهد و يا براي رفع عقب ماندگي، داروي سحرآميز معرفي ميكند، بلكه با استناد به دستآوردهاي چند قرن اوّل تمدن اسلامي، بر اين امر تأكيد ميورزيم كه اسلام، نگرشي همه جانبه و فراگير به مسائل مربوط به انسان و توسعه و پيشرفت جامعهي اسلامي دارد و قواعد و ضوابطي جامع و دقيق، فرا روي انسان قرار ميدهد و بر ارزشهايي اهتمام دارد كه انسان را قادر ميسازد با استناد به نظرات مجتهدين جامع الشرايط و آگاه به زمان، زمينههاي قانوني لازم را براي حركت در مسير توسعهي مطلوب و مورد نظر اسلام ايجاد نمايد. اصول اسلام، تصويري زنده و گويا از جامعهي مطلوبي است كه هر انساني كه به راستي ميخواهد وجودش داراي معني و مفهوم و زندگياش ارزشمند باشد، طالب آن است، مشروط بر اين كه با تمسّك به قرآن و عترت، شناخت صحيحي از معارف اسلامي داشته باشد.
فصل اول: تعاريف و مباحث زيربنايي آيا توسعهاي كه جامعهي غرب ارائه كرده، مورد قبول اسلام است، يا بايد تعريف ديگري از توسعه، به خصوص، توسعهي اقتصادي، براي جامعهي اسلامي در نظر بگيريم؟
توسعه به معناي جامع، به عنوان فرايند پيچيدهاي كه رشد كمّي و كيفي توليدات و خدمات، همراه با بهبود سطح زندگي، تعديل درآمد و زدودن فقر و محروميّت و بيكاري، تأمين رفاه همگاني و رشد علمي را در يك جامعه مدّ نظر دارد، براي همهي جوامع امري مطلوب است كه براي رسيدن به آن، برنامهريزي و تلاش مينمايند.
توسعهي مورد نظر و تأييد اسلام، گرچه وجوه مشتركي با فرآيند توسعه در جهان غرب دارد، ولي از جهت انگيزه و هدف نهايي، بر يكديگر منطبق نيستند؛ زيرا از نظر اسلام، توسعهاي ارزشمند است كه در آن همهي امكانات جامعه در جهت احياي ارزشهاي پذيرفته شده به كار گرفته شود؛ به طوري كه افراد جامعه بتوانند با اراده و اختيار خود و بهرهگيري از نيروهاي دروني و امكانات موجود، در جهت تكامل و اعتلاي مادي و معنوي جامعه حركت نمايند.
در حال حاضر، پديدهي توسعه يافتگي در كشورهاي پيشرفته گرچه پيامدهاي مثبت و آثار ارزندهاي در جهت رفاه و آسايش انسان به ارمغان آورده است، ولي ملاحظه ميگردد كه در كشورهاي مذكور، نرخ فساد، فحشا و جرايم، روز به روز در حال افزايش است، بيمارستانهاي زيادي از بيماران رواني پر شدهاند؛ به طوري كه اكنون در امريكا، پردرآمدترين پزشكان، متخصصين اعصاب و رواناند و داروهاي مربوطه از پرمصرفترين داروهاست و در برخي مناطق، دانشآموزان براي رفتن به مدرسه، امنيّت ندارند و پليس بايد از آنها مواظبت نمايد.
بديهي است در چنين وضعيّتي، هر چند شاخصهاي توسعه در حد بالا و ايدهآلي باشد؛ ولي نميتوان ادعا كرد كه توسعه به معناي جامع و واقعي، در اين جوامع تحقق يافته و آنها در زندگي مادي خود، صددرصد خوشبخت و سعادتمند هستند؛ بنابراين، توسعه با مدل غربي را نميتوان بدون تأمل در نقاط ضعف و قوّت، شرايط متفاوت جوامع مختلف و امكانات موجود هر جامعه پذيرفت و به تقليد كوركورانه از آن پرداخت. با عنايت به جنبههاي انساني توسعه بايد پيشرفت در زمينهي مسائل اخلاقي و معنوي جامعه، كه مؤثرترين عامل ايجاد آرامش روح و روان بشر است، مدّ نظر قرار گيرد؛ اين مهم، تنها در سايهي پايبندي به دين، و شناخت صحيح آن امكانپذير است؛ يعني دستورها و معارف ديني كه بيانگر برنامهي صحيح زندگي فردي و اجتماعي و تأمين كنندهي سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت انسان است، به طور جامع و صحيح شناخته و به كار بسته شود. البته اگر كسي مسئلهاي انحرافي و خرافي را جزء دين بداند، ممكن است در اين صورت تصور نمايد كه بين دين و توسعه، مغايرت و تعارض وجود دارد.
چند تعريف از توسعه: فريدمنميگويد: توسعه، يك روند خلاّق و نوآور در جهت ايجاد تغييرات زير بنايي، در سيستم اجتماعي است.[١]
مايكل توداروميگويد: توسعه، جرياني چند بعدي است كه مستلزم تغييرات اساسي در ساخت اجتماعي، طرز تلقي، باورهاي عامهي مردم و نهادهاي ملّي و نيز تسريع رشد اقتصادي، كاهش نابرابريها و ريشهكن كردن فقر مطلق است.[٢]
چارلز كيندل برگرميگويد: توسعهي اقتصادي بر مبناي توليد بيشتر و پديد آمدن تحول در چگونگي توليد و بر تجديدنظر در تخصيص منابع و نيروي كار به شعبههاي مختلف توليد استوار است.[٣]
تعريف ديگر:توسعه، فرايندي است كه توليد با استفاده از ابزارهاي پيشرفتهي جديد، از وضعيّت سنّتي به روش نوين، متحول گرديده، انسانها تخصّص و مهارت لازم و فرهنگ مناسب با توسعه را كسب كرده و روند انباشت و به كارگيري سرمايه در جامعه، همراه با مديريتي كارا و با ثبات تحقق يافته باشد.[٤]
همان طور كه ملاحظه ميشود، اقتصاددانان، غالباً توسعه را بر اساس تأمين نيازهاي مادي بشر تعريف كردهاند كه به نظر ميرسد اين گونه تعاريف ناقص ميباشد.
تعريف نهايي و مورد نظر، از توسعه: توسعه، فرايندي است كه زمينهي شكوفايي استعدادهاي گوناگون انسان را فراهم ميسازد و در اين فرايند، با استفادهي بهينه از منابع مختلف بستر مناسبي براي رشد توليدات ملي، هماهنگ با تأمين ديگر خواستههاي اصيل انسان فراهم ميآيد و در نتيجه، افراد جامعه، در اين فرايند، مسير تكاملي شايستهي خود را ميپيمايند.
ويژگيهاي مورد نظر: ١. توسعه، فراهم كنندهي زمينهي شكوفايي استعدادهاي همهي افراد جامعه ميباشد و بديهي است كه چنين زمينهاي بدون برقراري عدالت اجتماعي و ايجاد فرصتهاي برابر به وجود نميآيد؛
٢. در اين فرايند، تأمين خواستههاي مادي و معنوي (جسمي و روحي) انسان و رشد و تعالي فرد و جامعه در كنار يكديگر مطرح است؛
٣. توسعه، فرايندي جهتدار است و هدف نهايي از آن، رسيدن انسان به كمال نهايي شايستهي مقام اوست كه در جهانبيني و فرهنگ اسلامي، كمال نهايي انسان، قرب الي الله به عنوان هستيبخش همهي موجودات و سرچشمهي تمام كمالات ميباشد و با شكوفا شدن و به فعليّت رسيدن كليهي استعدادهاي دروني انسان، تحقق مييابد.
تعريف نهايي و مورد نظر از توسعهي اقتصادي توسعهي اقتصادي به وضعيتي اطلاق ميگردد كه در آن انسان به گونهاي تربيت شود كه با تسلّط بر تكنولوژي مدرن و استفادهي بهينه از منابع، توان برنامهريزي جامع، جهت تأمين رفاه جامعه را داشته و زمينهي مناسب براي نيل به كمالات انساني براي همگان فراهم باشد.
توسعهي اقتصادي در اسلام، يك هدف است يا وسيله؟
امروزه، كسي مخالف توسعه به معناي بهبود وضع رفاهي مردم نيست، بلكه بحث در اين است كه، آيا رفاه مادي، منتهاي سير و تلاش انسان و هدف نهايي اوست؟
اگر ما قبل از هر چيز، مسائلي از قبيل هدف خلقت و آفرينش انسان، تعريف خوشبختي و سعادت او و جايگاه آدمي در نظام خلقت را براي خود حل كنيم، درمييابيم كه توسعهي اقتصادي، هدف نهايي و اصيل انسان در اين جهان نميباشد و در يك نظام اسلامي، اساساً رشد و توسعه، به طور مطلق، هدف نهايي نيست، بلكه به عنوان هدفي متوسط، يعني وسيله و ابزاري در راه رسيدن انسان به فضايل و مكارم اخلاقي و پيمودن مسير قرب الي الله به كار گرفته ميشود. تأمين رفاه مادي انسان در حدّ معقول، مقدمهاي براي جهت مذكور ميباشد. خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد:
...وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[٥]؛ خداوند شما را از نعمتهاي پاكيزه بهرهمند ساخت تا (با استفادهي صحيح و به جا) سپاسگزار به درگاه الهي باشيد.
در سورهي قصص آمده است:
وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا...[٦]؛با آنچه خداوند به تو عنايت كرده است، خانهي آخرت را طلب نما و نصيب خود را از دنيا فراموش نكن...
پس تأمين نيازهاي مادي و بهرهمندي از نعمتهاي الهي، گرچه از ديدگاه اسلام امري لازم و مطلوب است، ولي بايد از آن به عنوان وسيلهي تكامل معنوي بشر استفاده نمود.
خلاصه اين كه: در توسعه، به خصوص توسعهي اقتصادي، امكانات مادّي و تسهيلات رشد و كمال براي افراد جامعه فراهم ميشود و اين همان مدينهي فاضلهاي است كه در آن ظلم و بهرهكشي، جهالت و ساير پديدههاي مخالف فطرت و تكامل جامعه وجود ندارد و سير همهي امور به سوي كمال مطلق است.
بدين ترتيب، در دنياي امروز، كشوري كه به توسعهي كامل و همه جانبه رسيده باشد وجود ندارد،[٧]ولي افراد مسلمان در يك جامعهي اسلامي، با توجّه به بينشي كه با الهام از آيات قرآني و سخنان پيشوايان معصوم نسبت به دنيا و امكانات موجود در آن به دست ميآورند، قادر به حركت در جهت رشد و تعالي مادي و معنوي جامعه و پرهيز از ظلم و ستم به ديگران هستند.
ما اين ديد ابزاري به دنيا و نعمتهاي آن را به خوبي ميتوانيم از روايات ائمه طاهرين بدست آوريم؛ به عنوان نمونه، امام باقر(ع) در يكي از دعاهاي خود ميفرمايد:
اسئلك اللهم الرفاهية في معيشتي ما ابقيتني معيشةً اتوي بها علي طاعتك و ابلغ بها رضوانك... ؛ پروردگارا؛ در زندگيام آنچنان رفاهي قرار ده كه با آن بر اطاعت و بندگي تو توانا باشم و خشنودي و رضايت تو را به دست آورم.
آيا توسعهي همراه با تكنولوژي پيشرفته و مدرن، با ارزشهاي اخلاقي ناسازگار است؟
در جهانبيني اسلامي، پيمودن مسير توسعه هدف نهايي سير انسان نيست؛ امّا دستيابي به آن مطلوب و ارزشمند و در شرايط كنوني جهان، امري لازم است؛ لذا در مقايسه با هدف نهايي، به عنوان هدفي متوسط و به منزلهي وسيله و ابزاري براي رسيدن به مقصود نهايي، يعني سير الي الله مطرح ميباشد.
حال با توجه به اين كه توسعه در ابعاد گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي، بدون رشد و رشد نيز بدون استفاده از تكنولوژي مدرن، تحقق نمييابد، در اينجا دربارهي رابطهي بين تكنولوژي و ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي سؤال بالا مطرح ميگردد.
به طور كلّي جهانبيني و اعتقادات مذهبي افراد يا به عبارت ديگر، ارزشها و باورهاي ديني و فرهنگي حاكم بر جامعه، نقش تعيين كنندهاي بر رفتار اقتصادي آنان در روند توسعه و ميزان آن دارد. قايلين به تضاد و ناسازگاري بين توسعه و ارزشهاي اخلاقي، سودگرايي شخصي و انباشتِ سرمايه را مبناي توسعه ميدانند. براساس تحليل جامعهشناس معروف آلماني، ماكس وِبر، بدون اين شرايط، دستيابي به توسعه ناممكن است؛ در حالي كه ارزشهاي ديني و اخلاقي، بر ديگر خواهي، جمعگرايي، آخرت گرايي، خدمت به ديگران و ايثار، مبتني است.
تحليل و بررسي مطلب: بدون شك، توسعه با يك سلسله تغييرات اجتماعي همراه است و گذر از جوامع سنّتي به جامعهاي پيشرفته و مدرن، بدون تغييرات مذكور ممكن نيست؛ زيرا توسعه بدون رشد و رشد بدون ورود تكنولوژي، امكانپذير نيست و ورود تكنولوژي دگرگونيهايي را ميطلبد.
در اين مرحله بايد به تغيير ساختاري و تحولات فرهنگي توجه نمود. اين تغيير، همان مدرنيزم يا مدرنيته است، و بيشترين انتقاد از توسعه، متوجه همين تغييرات است نه خود توسعه.
اهم اين تغييرات، به طور فهرستوار عبارتاند از: تغيير در قشربندي اجتماعي، تمركز سياسي، رواج بوروكراسي در سازمانهاي اجتماعي، رشد شهرنشيني مدرن، تكثّر يا تنوع فرهنگي، افزايش پريشاني، نا امني و نابهنجاريهاي اجتماعي و افزايش نسبيّت فرهنگي. جامعهشناسان همهي اين عواقب را، صددرصد، اجتناب ناپذير نميدانند؛ لذا برخي از دانشمندان غربي اذعان دارند، توسعهاي كه در ژاپن اتفاق افتاد با تعاريف تجدّد در غرب يكسان نيست؛ بلكه بسياري از ارزشهاي سنّتي ژاپن، حفظ شده است.[٨]
اگر كشوري بدون جذب دانش فنّي، تكنولوژي را وارد كند، مسلماً اثرات منفي چنين روندي بيشتر از زماني است كه تكنولوژيِ فوق در دسترس نباشد؛ زيرا ورود اين نوع تكنولوژي، باعث ورود الگوها، ارزشها و گرايشهاي نامناسب بيگانه و نيز سلب روح خود اتّكايي و اعتماد به نفس ميشود. حاصل اين كه در پاسخ به سؤال مورد بحث بايد به سه نكته توجه نماييم:
١. تكنولوژي و رشد اقتصاديِ متعاقب آن ذاتاً فسادآور نيست، گرچه با توجه به واقعيّتها و طبيعت آدمي ـ اگر انسان تحت كنترل و هدايت ارزشهاي معنوي قرار نگيرد ـ ممكن است پيامدهاي منفي به دنبال داشته باشد كه ناشي از حرص و طمع و جاهطلبي و سودجويي مفرط انسان است.
٢. رشد تكنولوژي، زمينههاي فرهنگي خاص خود را ميطلبد؛ كه بعضي از اين زمينهها در همهي جوامع، مشترك و برخي از آنها متفاوتاند و چنين نيست كه تكنولوژي و رشد اقتصادي، حتماً نتيجهي زمينهي فرهنگيِ خاصي باشد؛ مثلاً، جامعهي ژاپن با حفظ فرهنگ سنتي خود، به سطح بالايي از رشد تكنولوژي و پيشرفت صنعت در جهان امروز دست يافته است؛ بنابراين، رشد تكنولوژي ضرورتاً مستلزم رها كردن عناصر ارزشمند و فرهنگ سنتي نيست.
٣. تكنولوژي و رشد اقتصادي، پيامدهاي فرهنگي خاصي دارد، ولي اين پيامدها جبري نيست و بيشتر جنبهي ساختاري دارد و با تأثير از عوامل فرهنگي و اجتماعي گوناگون، صورتهاي مختلفي پيدا ميكند؛ بنابراين، با فرهنگ غني ميتوان ابعاد مختلف سودگرايي و تفكّر مادّي محض، خودخواهي و دنياپرستي را تحت تأثير قرار داد.
آيا ميتوان با پايبندي به ارزشهاي اخلاقي، به توسعه كه بر دنياطلبي، انباشت سرمايه و سودگرايي شخصي استوار است دست يافت؟
بزرگترين هنر اسلام و مكتبهاي الهي، معرفي و پرورش انسان كامل و جامعهي ايدهآل است. نگرش يك انسان مكتبي به امكانات مادّي، تحت تأثير ضوابط و مباني ارزشي قرار دارد و او از سرمايههاي مادّي و انساني، در چارچوب اين ضوابط و مباني استفاده مينمايد. اسلام با ديدگاه اجتماعياش، ما را به جاي من ميگذارد و با به تصوير كشيدن اهداف و آرمانهاي متعالي، انساني را كه به طور طبيعي خودش را دوست ميدارد، به طرف ديگرخواهي و خيرخواهي سوق ميدهد. اسلام با واقعبيني و توجه به خصلت حب ذات در انسان، با نزديك كردن او به خدا در خود او تغيير ايجاد ميكند؛ يعني ميگويد: اي انسان تو براي خودت كار كن، امّا رشد و كمال خود را در جهت قرب الي الله و به دست آوردن خشنودي حق تعالي جستجو كن؛ در حالي كه ماكس وبر و همفكران او در جمع بين مادّيت و معنويّت، به مشكل جدّي برخورد ميكنند.[٩]
آنچه اكنون به وضوح قابل مشاهده است اين است كه، جهان سوم كه با شور و شعف به سوي توسعهيافتگي قدم برداشته، به دو دليل، با موجي از مشكلات روبهرو شده است يكي اين كه، پيشنيازهاي توسعه را در خود ايجاد نكرده بود و ديگر اين كه، فكر رفاهطلبي و مصرفزدگي دوران استعمار در اذهان مردم كشورهاي مستعمره، رسوخ كرده بود؛ لذا آنها به اين نتيجه رسيدند كه نميتوانند الگوي توسعهي كشورهاي ديگر را به دليل مباني فرهنگي خاص خود در كشورشان به كار گيرند.[١٠]امّا براساس جهانبيني اسلامي و ارزشهاي اخلاقي حاكم بر فرهنگ آن، توسعهاي كه هدفش تعالي روح بشر باشد مطلوب است، و اين تعالي، به پرهيز از ثروتاندوزي، منع اسراف و تبذير و پيروي از يك الگوي متعادل مصرف، بستگي دارد نه به رشد اقتصادي صرف.
مباني فرهنگي لازم براي توسعهي اقتصادي چيست؟ كشورهاي موفق در امر توسعهي تكنولوژي، به ويژه مراحل پيشرفتهي آن، بدون رويارويي و هدايت فرهنگ عمومي توان رسيدن به چنين مرحلهاي را نداشتند، در واقع اين كشورها، يا از قبل بستري مناسب و مملو از عناصر سازگار با توسعه در فرهنگ خود داشتهاند و يا با برخوردي خردمندانه و دورنگر، اين بستر را براي تحقق خود اتّكايي در تكنولوژي آماده ساختهاند. برخي از اين عناصر از اهمّيّت و حساسيّت بيشتري برخوردارند و برخي فقط تسهيل كنندهي امر توسعه هستند كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم:
١. نگرش علمي، آمادگي براي تغيير وتحوّل و نوآوري. جوامع غربي، به صورت يك باور فرهنگي، به علم و كارايي آن معتقد گرديده، براي حل مشكلات، از متخصّصين مربوط به هر رشته استفاده نمودند. و به اين نتيجه رسيدند كه اگر بخواهند مشكلي را بدون علم و تخصّص حل كنند دچار حيرت و خطا خواهند شد. به عبارت ديگر، در فرهنگِ جامعه، اعتقاد به قانونمند و قابل پيشبيني بودن امور، غلبه يافت و از بينشهاي خرافي همراه با عقيده به شانس و تصادف كه افراد را نامنظم و غير مسؤول بار آورده، احياناً به سوي تنبلي و ايدهي جبرگرايي سوق ميدهد، پرهيز گرديد. در جوامع پيشرفته، روحيهي استقبال از تغييرپذيري و گرايش به پويش و نوآوري، يك ارزش محسوب ميشود. كشورهاي توسعه يافته اين وظيفه را بر عهدهي نظام آموزشي خود قرار دادهاند تا افراد را از سنين كودكي براي زندگي در محيطي پر تحوّل و تغيير پذير، آماده سازند.
يكي از صاحبنظران ميگويد: علمپذيري يك مسئلهي تربيتي است؛ يعني اگر انسانها و جوامع تربيت شوند، ميتوانند به طرف فرهنگ علمي بروند. ما آن شرايط و زمينههاي لازم تربيتي را ايجاد نكردهايم، تا به طرف اين فرهنگ، حركت نماييم.[١١]
بنابراين، اگر اين زمينهها براي رشد و شكوفايي استعدادها ايجاد شود، ميتوان فرهنگ جامعه را علمي كرد؛ زيرا علم، در جغرافياي خاصي محصور نميماند.
٢. توجه جدّي به دنيا و مسائل مادّي. افراد يك جامعه، براي رسيدن به توسعه، بايد همراه با حفظ اعتقادات و ارزشهاي معنوي خود، به مسائل مادّي نيز توجّه جدّي داشته باشند و براي رسيدن به استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي و كسب عزّت و سربلندي در ميان ساير ملل، بايد در جميع زمينهها برنامهريزي نموده، با آيندهنگري و همتّي بلند و تلاشي خستگيناپذير، در اين راه قدم بگذارند.
دنياي غرب، به خاطر عملكردِ غلط و غير معقول ارباب كليسا در قرون وسطي، جهت اوّل را به كلّي كنار گذارد؛ زيرا ارزشهاي معنوي و اخلاقي كه پدران روحاني كليسا از آيين تحريف شدهي مسيحيّت، ترويج ميكردند، عملاً به صورت مانعي مهم در پيشرفتهاي علمي و توسعهيافتگي، درآمد و چنين محتوايي، همراه با رفتار خشونتآميز و غير منطقي با دانشمندان و محقّقين، باعث تنفّر و بيزاري عموم مردم از ارزشها و اعتقادات مذهبي گرديد؛ لذا آنها اين گونه مطالب را به كلّي كنار گذاشته، صرفاً با تلاشي پيگير، در زمينهي دوّم قدم نهادند؛ و اين سنّت الهي است كه اگر كسي براي دنيا هم تلاش و كوشش نمايد، خداوند او را به مقصودش ميرساند. (گرچه انگيزهي الهي نداشته و در نتيجه، از پاداش و مقامات اُخروي محروم ميماند).
٣. تعهّد نسبت به كار. كار و فعاليت و روحيهي تلاشگري، يكي از شرطهاي لازم براي توسعه در هر جامعهاي ميباشد و اين امر از ارزشهاي پذيرفته شدهي جوامع توسعه يافته و پيشرفتهي صنعتي است، به طوري كه كمتر موردي يافت ميشود كه تا اين اندازه قابل احترام باشد؛ تا آنجا كه در جوامع مزبور، پارهاي از اعمال و حركاتي كه در ساير جوامع سنّتي، پيشپا افتاده و كمارزش است، بسيار جدّي تلقّي ميشود؛ به عنوان نمونه، هنگام كار، سيگار كشيدن، اتلاف وقت، صحبتهاي دوستانه و بيمورد و جولان دادن در محلهايي غير از محيط كار، به شدت مورد سرزنش قرار گرفته، قابل پذيرش نيست. (البتّه اهميّت كار و تلاش از نظر اسلام بحث ارزندهاي است كه فرصت ديگري را ميطلبد).
٤. نظمپذيري جمعي و احترام به قانون. به طور كلّي رعايت نظم، احترام به ضوابط پذيرفته شده و رعايت آنها، شرط تداوم پيشرفتهاي علمي و تكنولوژيك در جوامع توسعه يافتهي كنوني است. در فرهنگِ آنها، براي هر چيز، ضابطهاي وجود دارد كه رعايت آن در شرايطي، الزامي است؛ در نتيجه مسؤوليت هر فرد مشخص است و به سلسله مراتب، احترام گذاشته ميشود. حاكميت اين روحيّه و فرهنگ در يك جامعه، ناشي از احترام به قوانين و مقررات است؛ زيرا افراد آگاهي كامل دارند كه رعايت قوانين به نفع همگان است؛ لذا انرژي دولتْ صرف مچگيري و جلوگيري از تخلّفات و تعقيب متخلّفين، و انرژي مردمْ صرف فرار از مقررات نميگردد و با برقراري جوّ اعتماد متقابل بين دولت ـ به عنوان كارگزار امر توسعه ـ و مردم، زمينهي مشاركت عمومي در برنامهريزيها و اجراي آنها مهيّا ميگردد؛ اين امر به نوبهي خود، از عناصر فرهنگي لازم براي توسعه است.
٥. فرهنگ مشاركت عموم در برنامهريزي، سياستگزاري و اجرا. فرهنگ مشاركت عموم در روند توسعه، در ميان اكثر كشورهاي پيشرفتهي صنعتي، جايگاه مناسبي دارد و در سيستم قانونگذاري و اجرايي اين كشورها، امري مقبول و پذيرفته شده است؛ ضرورت وجود چنين فرهنگي در يك جامعهي در حال توسعه، از اين جهت است كه افراد يك كشور براي حركت در مسير توسعهي مورد نظر و ايدهال خود، بايد نسبت به مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگ كشور خود آگاهي كامل داشته، مقصد و هدف نهايي حركت خود را بشناسند و براي رسيدن به آن، تلاش و كوشش نمايند؛ زيرا تا مشاركت عمومي و يكرنگي و اعتماد متقابل بين آنان و دولتمردان به عنوان كارگزاران توسعه، وجود نداشته باشد، ممكن نيست اين مسير با موفقيّت طي گردد.
٦. احترام به آزادي، اعتقاد به برابري انسانها و رعايت حقوق ديگران. چنين فرهنگي را جامعهي غرب، در مسير توسعه و در ميان افراد خود پديد آورد و از ثمرات شيرين آن بهرهمند گرديده است؛ گرچه به خاطر انگيزههاي مادّي و كسب سود بيشتر و قدرت برتر، غالباً در رابطه با ملّتهاي ديگر، اين مفاهيم ارزشمند را به فراموشي سپرده و به استثمار و استعمار ملّتهاي ضعيف جهان سوّم پرداخته است.
از آنجا كه توسعه، با مشاركت وسيع همهي افراد جامعه ميسر ميگردد، اعتقاد به برابري انسانها در مقابل قانون و احترام به آزادي آنها، امر مذكور را تسهيل مينمايد و اين امور، موجب دلگرمي افراد به همكاري بيشتر و مشاركت صميمانه در كارها ميگردد. از طرف ديگر، آزادي عمل انسانها در حدود قانون و ضوابط، باعث شكوفايي استعدادها و بروز نوآوري و خلاقيّت افراد جامعه ميگردد.
الگوي توسعه در كشورهاي غربي، چه عواقب و پيامدهاي منفي و مثبتي را به همراه داشته است؟ پيامدهاي مثبتِ تقويتِ زمينههاي فرهنگيِ مناسب در جوامع غربي، همراه با تلاش و كوشش خستگيناپذير عموم مردم و تحمّل سختيها و رياضتهاي اقتصادي، سرانجام ميوهي شيرين توسعه را براي مردم آن سامان به ارمغان آورد و با رسيدن به اين هدف، انسان در دنياي پيشرفتهي صنعتي، با تصرف و تغيير امكانات و منابع بالقوهي موجود در طبيعت، از آنها در جهت افزايش سطح رفاه و آسايش خود استفاده نمود.
بشر باكشف بسياري از اسرار و قوانين حاكم بر جهان آفرينش، به چگونگي پيدايش بسياري از وقايع و حوادث طبيعي پي برد و در برخي موارد با پيشبينيهاي خود، راههاي مقابله يا پيشگيري از آنها را به دست آورد، در نتيجه از وحشت و هراس او در برابر حوادث طبيعي كاسته شد و موجب امنيّت و مصونيّت نسبي او گرديد. انسان با پيشرفت علوم پزشكي، بسياري از امراض و راههاي درمان آنها را شناخت و با به كارگيري استعداد و قوّهي ابتكار و خلاقيّت خود به موفقيّتهاي چشمگيري در زمينهي ابزار توليد به سبك نوين نايل آمد. انسان با استفاده از تكنولوژي مدرن و با روشهاي آسانتر و هزينهي كمتر، همراه با صرفهجويي در وقت، سطح توليد را افزايش داد؛ و با مدرنيزه شدن كشاورزي، افزايش زمينهاي زير كشت و بهرهوري، توليد مواد غذايي به حدّ وفور رسيد؛ و به اين وسيله، سستي نظريهي اقتصاددانان بدبيني، چون مالتوس كه روند رشد سريع جمعيّت را موجب كمبود مواد غذايي، قحطي و سرانجام نابودي بشر ميدانستند، آشكار شد و مشكل جامعهي بشري از اين ناحيه، تا حدّ زيادي برطرف شد.
به طور خلاصه اهمّ پيامدهاي مثبت توسعه در جهان غرب عبارت است از:
١. تسلط نسبي بر طبيعت و استفاده از منابع موجود در جهت رفع نيازهاي مادّي؛
٢. صرفهجويي در وقت و نيروي بدني انسان، با استفاده از ماشينآلات و تكنولوژي مدرن؛
٣. افزايش رفاه و آسايش در زندگي مادّي و آساني كارها با ابتكار و ساخت ابزار پيشرفته؛
٤. افزايش توليد در تمام زمينهها، به ويژه محصولات كشاورزي و مواد غذايي و رفع نگراني بشر از اين جهت؛
٥. شكوفا شدن استعدادها و بكارگيري قوّهي ابتكار و خلاقيّت در زمينهي علوم مختلف، از جمله: در سازماندهي روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي و تشكيل نهادهاي مربوطه و حاكميّت قانون، همراه با مشاركت عمومي در صحنههاي سياسي.
پيامدهاي منفي توسعه با الگوي غرب توسعه با اين الگو، به معناي جهتگيري كل نظامهاي اقتصادي و اجتماعي اعم از قانونگذاري، اجرايي و غيره، در جهت رشد اقتصادي است؛ لذا هر برنامه و طرحي كه به رشد اقتصادي منجر نشود، بايد حذف گردد؛ در نتيجه اقتصاد، زيربنا و مبناي همهي تحولات و برنامهريزيهاي فرهنگي و اجتماعي ميشود. با اين تفسير از توسعه، مناسبات و روابط، براساس توليد و مصرف، همراه با زندگي ماشيني شكل گرفته است و اين امر، پيامدهاي خاص خود را به دنبال خواهد داشت كه به بيان برخي از آنها ميپردازيم:
١. تنوّعگرايي و لذّتطلبي.
بسياري از ملّتها و افراد جامعهي بزرگ انساني، از لفظ توسعهي اقتصادي، رفع فقر، محروميّت، پر كردن شكافهاي ناشي از ظلم و بيعدالتي و رفاه نسبي مردم يك كشور را اراده ميكنند؛ امّا بعضي از مكاتب غرب، با ذكر همين لفظ، مصرف و تمتّع هر چه بيشتر از لذايذ مادّي را هدف نهايي از توسعه يافتگي ميدانند، در حالي كه از ديدگاه اسلام، چنانچه تمتّع و منافع مادّي، هدف زندگي قرار گيرد، انسان را از مقام عالي و شايستهاش، به عنوان يك موجود عاقل و متفكّر، تا درجهي نازل حيواني پايين ميآورد و اگر لذّتطلبي، تنها هدف انسان در زندگي به حساب آيد، تعهّد و پايبندي او نسبت به بنيان خانواده سست ميگردد و مانند انسان غربي، به مفاسد و عواقب سوء آن گرفتار ميشود. چنين تفكري ـ كه در ميان بسياري از مكاتب فكري و فلسفي غرب رواج دارد ـ ريشهي همهي مفاسد اخلاقي و اجتماعي است و اين امر به نوبهي خود، ناشي از مادهگرايي و فراموش كردن حق ميباشد.
به عنوان نمونه، شيوع بيماري ايدز در غرب، به ويژه آمريكا، ناشي از فرهنگ لذتطلبيِ لجامگسيخته و افراطي است، به طوري كه اكثر مبتلايان به آن، همجنسبازان هستند، و علت شيوع اين بيماري و نظاير آن در اين جوامع، تحليل رفتن روابط عاطفي، محور قرار گرفتن پول و منافع شخصي و سست شدن بنيان خانواده است.
٢. اسراف و تبذير در مصرف و نقش تبليغات.
يكي از مشكلات جوامع پيشرفتهي صنعتي، بعد از رسيدن به توليد انبوه در فرايند توسعهي خود، مصرف كالاهاي توليد شده و تداوم اين روند با توليد بيشتر بود؛ در نتيجه، مصرف بيشتر براي توليد زيادتر در اقتصاد غرب ضرورت يافت؛ زيرا با كاهش مصرف كالاهاي توليد شده، حركت توسعه كند ميشد؛ لذا رقابت در فروش و يافتن بازارهاي مصرفي جديد مطرح گشت. ايجاد جلوههاي فريبنده با تبليغات وسيع در غرب، موجب تمايل مصرفكنندگان به اسراف و تبذير و فراموش كردن نيازهاي واقعي و ارضاي نيازهاي كاذب، همراه با مدگرايي شد؛ به طوري كه امروزه، بعضي از متفكرين و نويسندگان غرب نيز اعتراف دارند كه در مصرف منابع زيرزميني، انرژي و كالاهاي ساخته شده، راه افراط را ميپيمايند.
در كتاب كوچك زيباست، آمده است: ايالات آمريكا، ٤٢ درصد كبالت، ٤٢ درصد آلومينيوم، ٦٣ درصد گاز طبيعي، ٣١ درصد گرد پلاتين، ٢٨ درصد آهن، ٣٣ درصد نفت، ٣٨ درصد نيكل و ٤٤ درصد ذغال سنگ كل مصرف جهان را مصرف ميكند، در حالي كه تنها در توليد يك يا دو مورد فوق خودكفا است.[١٢]
كشورهاي توانگر كه بيست و نه درصد جمعيت جهان را دارا هستند، هشتاد درصد سوخت و منابع مواد خام را مصرف مينمايند؛ لذا برخي از دانشمندان غربي معتقدند كه همهي كشورها هرگز نميتوانند به توسعهي اقتصادي دست يابند. نيمهي تهيدست و فقير، مستقيماً تاوان آن نيمهي سير و پُر است.[١٣]
٣. آلودگي محيط زيست. خداوند متعال نظام طبيعت و اين جهان را به گونهاي آفريده است كه هميشه فضولات، به منزلهي حلقههاي كاملاً ضروري و ارزشمند، چرخههاي حافظ حيات را در كرهي زمين تكميل و تقويت ميكند، كه در اصطلاح، به اين پديده «پس خوراند»[١٤]ميگويند، به اين معني كه چيزي به عنوان فضولات يا مواد زايد، هرگز به وجود نميآيد؛ مثلاً فضولات حيوانات و برگ درختان، موجب حاصلخيزي لايهي خاك ميگردد؛ ليكن امروزه، زندگي در دنياي پيشرفتهي صنعتي، به فرآوردههايي وابسته است كه در سطحي گسترده، منابع را به صورت موادي در ميآورد، كه برخي از آنها در حيات طبيعي هرگز امكان جذب و پالايش را ندارد و هر روز بر آلودگي محيط زيست ميافزايد. از همه مهمتر، خطر آلودگي مواد راديواكتيو است؛ زيرا درميان همهي تغييراتي كه به دست بشر در طبيعت ايجاد شده است، خطرناكترين و عميقترين تغيير، شكاف هستهي اتم در مقياس وسيع است. يونيزه كردن پرتوهاي يونساز، عامل آلودگي محيط زيست و مخاطرهآميزترين عمل، براي بقاي انسان است.[١٥]
نتيجه اين كه، از ديدگاه اسلامي نميتوان با الگوي توسعهي غرب و تبعات آن موافقت و از آنها تقليد نمود؛ زيرا لازمهي دستيابي به اين نوع توسعه، زير پا گذاشتن همه چيز براي رسيدن به رشد اقتصادي و توليد بيشتر است، در حالي كه تنها رشد و توسعهاي قابل قبول است كه با تكامل و تعالي روحي انسان هماهنگ و سازگار باشد. (البته بايد با روش صحيح، از علم و تجربهي ديگران استفاده نمود.)
٤. توزيع نابرابر درآمدها و تشديد فقر و گرسنگي در جهان سوّم. توسعه و پيشرفت جهان غرب، با هدف حداكثر كردن توليد و سود حاصل از آن و افزايش سطح مصرف، همراه با اسراف و تبذير و فراموش كردن ارزشهاي اخلاقي و انساني، براي كشورهاي توسعه نيافته نتايج تلخي را به دنبال داشته است. يكي از نتايج روند مذكور، گسترش فقر، گرسنگي و نابرابري در ميان جوامع انساني بوده است، به طوريكه هر ساله ميليونها نفر به خاطر گرسنگي يا سوء تغذيه جان سپرده و اكنون جمعيّت كثيري در جهان از اين پديده رنج ميبرند. جهت آگاهي بيشتر آمار زير را مورد توجه قرار ميدهيم:
در سال ١٩٨١، پنجاه ميليون نفر بر اثر گرسنگي و سوء تغذيه جان سپردند، در حالي كه اين رقم از تمام كشته شدگان جنگ جهاني دوّم، بيشتر است. در همين سال، جامعهي اقتصادي اروپا، براي جلوگيري از پايين آمدن نرخها تصميم گرفت مازاد مواد غذايي خود را به دريا بريزد.
كارشناسان تخمين زدند كه در سال ٢٠٠٠، حدود يك ميليارد نفر از مردم جهان به گرسنگي و سوء تغذيه مبتلا بودهاند كه يكي از علل مهم اين پديده آن است كه مردم كشورهاي فقير ٤٨ درصد از جمعيّت دنيا را تشكيل ميدهند، ولي فقط ١٢ درصد از درآمد جهان به آنها تعلق دارد؛[١٦]و تأسفبار اينكه، جهان پيشرفته و متمدن امروز، از مواد غذايي به عنوان ابزاري در جهت سلطهي سياسي و اقتصادي بر كشورهاي در حال توسعه و فقير استفاده مينمايد. يكي از مقامات پينتاگون ميگويد:
توليدات غذايي را ميتوان به جاي سلاح به كار برد. ما بايد به اين سلاح توجّه كنيم و با در نظر گرفتن موقعيّت كشورهاي فقير، در انديشهي راههاي استفاده از آن باشيم.
حتي گاهي مردم اين كشورها، قرباني داروهاي فاسد و كنترل نشدهي وارداتي از كشورهاي پيشرفته ميشوند، به طوري كه در سال ١٩٨٢ يك ميليون نفر از مردم كشورهاي جهان سوم، بر اثر استعمال داروهاي فاسد كشورهاي اروپايي، جان خود را از دست دادند.[١٧]
برخي با مطرح كردنِ تفكرِ عدمِ سازشِ علم با دين، جدايي دين از سياست (سكولاريزم) را، راه دستيابي به توسعه ميدانند؛ علّت پيدايش اين تفكّر چيست و چه ارتباطي با توسعه دارد؟
جامعهي غرب در مسير توسعه، اهتمام به علم و دانش و ايجاد نگرش علمي در افراد جامعه را، امري لازم و ضروري تشخيص داد و در راه صنعتي شدن خود، از دستآوردهاي علمي كاملاً بهره گرفت؛ ولي در اين راستا، همواره گروهي از غربيها، آگاهانه يا ناخودآگاه سعي نمودند كه علم و دين را مخالف يكديگر جلوه دهند، به طوري كه اين تفكّر در ميان برخي از روشنفكران مسلمان دلباختهي تمدن غرب نيز پيدا شده است و بعضي از آنها فكر كردهاند كه دين با علم سازگار نيست و پيروي از يكي، مستلزم ترك ديگري است.
شهيد مطهري در اين باره مينويسد:
دو گروه هميشه سعي كردهاند كه دين و علم را مخالف يكديگر جلوه دهند؛ يكي، طبقهي متظاهر به دين، ولي جاهل، كه نان دينداري مردم را خوردهاند و از جهالت آنها استفاده كردهاند، اين دسته براي نگهداشتن مردم در جهل و پردهپوشي روي عيب خودشان، مردم را از علم، به عنوان اين كه با دين سازگار نيست، ميترسانيدهاند؛ گروه دوم، طبقهي تحصيلكرده و دانشآموختهاي هستند كه، پشت به تعهدات انساني و اخلاقي كردهاند؛ اين طبقه براي توجيه لااباليگريهاي خود، به علم تكيه كرده و آن را مانع نزديك شدن به دين ميدانند. طبقهي سومي هم هميشه بودهاند كه از هر دو موهبت، بهره برده و هيچ گونه تنافي و تناقضي احساس نميكردهاند.[١٨]
اكنون جامعهي صنعتي غرب با وجود پيشرفتهاي چشمگير علمي، احساس نياز شديدي به معنويات و مسائل اخلاقي مينمايد و بسياري از گرفتاريها و مشكلات اجتماعي خويش را ناشي از ناديده گرفتن و يا در حاشيه قرار دادن ابعاد روحي و اخلاقي انسان ميداند. حال جاي اين بحث و تحقيق وجود دارد كه اين جامعه، از نظر تاريخي، با چه وضعيّت و شرايطي مواجه گرديد، كه در مقطع خاصي دين و دينداري را مانع پيشرفت و ترقّي قلمداد كرده و به آن بياعتنايي نشان داده است. به اين منظور واژهي سكولاريزم را معني، و ريشهي تاريخي گرايش به اين ايده را به طور خلاصه بيان ميكنيم، تا علت جدايي جوامع غربي از مذهب و نيز تفكر عدم سازگاري دين با دانش و پيشرفت و زمان شروع پديدهي دينزدايي از جامعه مشخص گردد.
تعريف سكولاريزم سكولاريزم به مفهوم جدايي دين از نظام سياسي و اجتماعي و فرهنگي جامعه ميباشد؛ و جامعهي سكولار بر جامعهاي اطلاق ميشود كه دين تعيين كنندهي ارزشها، روشها و نظام اجتماعي آنان نبوده، بر ارگانهاي آن حاكم نباشد؛ و سكولاريزاسيون به مفهوم سكولار كردن جامعه، صرفاً به هر روندي گفته ميشود كه دينزدايي جامعه را در پيش گيرد؛ و اين ديد به حدّي در اروپا گسترده و رايج است كه نميتوان گروه خاصي را سكولار ناميد؛ زيرا تقريباً همه سكولارند و شايد در طيّ صدسال گذشته، تمام يا اكثر جريانات ضد اسلاميِ صاحب نفوذ، دراين جهت اشتراك داشته باشند.[١٩]
ريشهي تاريخي سكولاريزم يكي از ريشههاي پيدايش چنين بينشي نسبت به دين، وضعيّت كليسا در قرون وسطي بود، پدران روحاني كليسا، در اين دوران، فرصت خوبي براي ترويج خرافات و محتويات آيين تحريف شدهي مسيحيّت و خريد و فروش بهشت و جهنّم و بخشش گناه پيدا كرده و در كمال قدرت و بيپروايي، سرگرم كار خود بودند؛ در حالي كه اگر كليسا در حدّ توان خود درست عمل ميكرد و يك نظريه و تعريف صحيح از دين ارائه ميداد و توجه به امور دنيا را به طور مطلق، نامقّدس نميشمرد، شايد نامي از سكولاريزم پديدار نميگشت و دين با چنين واكنشي روبهرو نميشد.
براساس قانون تكامل و حس كنجكاوي نهفته در بشر، اسرار عالم يكي پس از ديگري كشف گرديد و مردان متفكري در گوشه و كنار، برخلاف تعليمات كليسا، به اظهارنظرهاي علمي پرداختند؛ ولي در مقابل، كليسا بر تعليمات تحريف شدهي مسحيّت اصرار ورزيده، به مقابله با وضع موجود پرداخت و در اين راستا به فكر تشكيل محكمهي تفتيش عقايد افتاد.
محكمهي تفتيش عقايد يا سازمان انگيزيسيون كه از سال ١٢٣٣ ميلادي، به دست «گريكوار نهم» تشكيل شد و بقاياي آن تا قرن نوزدهم ادامه داشت، خفقان شديدي در افكار عمومي پديد آورده بود؛ و هرگاه احتمال ميداد كه كسي برخلاف نظر كليسا، جملهاي بر زبان جاري كرده يا عقيدهاي ابراز داشته است او را به بدترين وجه، مورد شكنجه و آزار قرار ميداد و به اين وسيله افكار را شديداً كنترل و از پيشرفتِ علم و دانش، جلوگيري مينمود.[٢٠]بنابراين، بسيار طبيعي بود كه پس از پيروزي دانش بر كليسا، اين فكر براي عموم مردم آن سامان پيدا شود كه دين، طرفدار جهالت و اوهام است و سازش ميان آن دو به هيچ وجه ممكن نيست.
از اين رو، دين مخالف دانش معرفي گرديد، تا جايي كه، بين دين واقعي (اسلام) با دين تحريف شدهاي چون مسيحيّت، هيچ تفاوتي قايل نشده، همه را به عنوان مخالف و معارض با دانش، معرفي كردند؛ حتي برخي از روشنفكران مسلمان نيز بدون توجّه به ريشهي تاريخي پيدايش سكولاريزم و نيز تفاوت فاحش تعاليم انسانساز و الهي اسلام با آيين تحريف شدهي مسيحيّت، سكولاريزم را در ايران اسلامي و درمقابل نظام مقدس جمهوري اسلامي تبليغ نموده، از روي جهالت و ناداني، يا آگاهانه و به قصد تضعيف حكومت اسلامي، نغمهي جدايي دين از سياست سر ميدهند؛ در حاليكه ما ميدانيم ـ برخلاف روش علمستيز كليسا در غرب ـ اولين آياتي كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد، دربارهي خواندن و تعليم و تعلّم بود[٢١]و قرآن كريم، مقامي بس ارجمند براي اهل ايمان و دانشمندان قايل است.[٢٢]
در سخنان پيشوايان معصوم(ع) علم به عنوان چراغ روشنگر عقل،[٢٣]گمشدهي فرد با ايمان،[٢٤]بهترين وسيلهي هدايت،[٢٥]سرچشمهي تمام خوبيها،[٢٦]بهترين ميراث پدران براي فرزندان،[٢٧]وسيلهي اطاعت و بندگي خداوند متعال و معرفت نسبت به او[٢٨]و به عنوان يك فريضه و تكليف الهي براي همگان[٢٩]معرفي شده است، تا جايي كه يك ساعت مذاكره و مباحثهي علمي، برتر از يك شب نماز و عبادت،[٣٠]و مركب قلم عالمان و دانشمندان، برتر از خون شهدا،[٣١]و عالمي كه اسلام و جامعهي اسلامي از علم او بهره برد، برتر از هفتاد هزار عابد است.[٣٢]
بنابراين، اسلام با اهتمام به كسب علم و دانش و مقام و منزلت دانشمندان، درصدد تقويت نگرش علمي همراه با ايمان، در جامعهي اسلامي بوده و ساعتي تفكّر را بالاتر از شصت سال عبادت ميداند[٣٣]و افراد را از دنبالهروي هرگونه خرافهاي برحذر ميدارد.
[١]. مرتضي قرهباغيان،اقتصاد رشد و توسعه، ج١، ص٧.
[٢]. مايكل تودارو،توسعهي اقتصادي در جهان سوم، ترجمهي غلامعلي فرجادي، ج١، ص ١٣٥ـ١٣٦.
[٣]. چارلز كيندل برگر،توسعهي اقتصادي، ترجمهي رضا صدقي، ج١، ص ٧٠.
[٤]. حسين عظيمي،مدارهاي توسعه نيافتني در اقتصاد ايران، ص ١٧٦ـ١٧٧.
[٥]. سورهي انفال (٨)، آيهي ٢٦.
[٦]. سورهي قصص (٢٨)، آيهي ٧٧.
[٧]. عباس حاج فتحعليها،توسعهي تكنولوژي، ص ١٠.
[٨]. محمود محمدي عراقي،مجموعهي مقالات سمينار جامعه شناسي و توسعه، ص ٤٢٣، ٤١٩.
[٩]. همان، ص ٤٢٥، ٤٣٢.
[١٠]. مرتضي آويني،توسعه و مباني تمدّن غرب، ص ٥ ـ ٦.
[١١]. محمود سريع القلم،توسعه، جهان سوّم و نظام بينالملل، ص ١٤٩.
[١٢].مرتضي آويني،توسعه و مباني تمدن غرب، ص ٣٨.
[١٣]. اي اف شوماخر،كوچك زيباست، ترجمهي علي رامين، ص ٩٣ ـ ٩٧.
[١٤]..feed back.
[١٥]. مرتضي آويني، پيشين، ص ٢٠ـ ٢٣.
[١٦]. سيد حسن اسعدي،بحران غذا، ص ١٧ و ١٨.
[١٧].روزنامهي جمهوي اسلامي،١٦٣٣.
[١٨]. مرتضي مطهري،بيست گفتار، ص ٢٤١.
[١٩]. غلامعلي حداد عادل، «سكولاريزم و دينداري»،مجلهي طب و تزكيه، شمارهي ١١ و ١٠، ص ١٠٩، ١١٢
[٢٠]. زينالعابدين قرباني،تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ص ٢٤.
[٢١]. سورهي علق (٩٨)، آيات ٥ ـ ١.
[٢٢]. سورهي مجادله (٥٨)، آيهي ١١.
[٢٣]. محمدي ريشهري،ميزان الحكمه، ج ٦، ح ١٣٣٤؛ العلم مصباح العقل، امام علي(ع).
[٢٤]. همان، ح ١٣٣٥٠: العلم ضالّة المؤمن. امام علي(ع).
[٢٥]. همان، ح ١٣٣٤٣: العلم افضل هداية. امام علي(ع).
[٢٦]. همان، ح ١٣٣٧٦: العلم رأس الخير كلّه و الجهل رأس الشركلّه. رسول اكرم(ص).
[٢٧]. همان، ح ١٣٣٣٤: انّ خير ماورّث الاباء لابنائهم الادب لا المال فان المال يذهب و الادب يبقي قال مسعدة يعني بالادب. امام صادق(ع) .
[٢٨]. همان، ح ١٣٣٨٣: ... بالعلم يطاع الله و يعبدو بالعلم يعرف الله و يوحد...
[٢٩].بحارالانوار، ج ١، ص ١٧٧: طلب العلم فريضة علي كل مسلمِ و مسلمة.
[٣٠]. محمدي ريشهري، همان، ح ١٣١٨: تذكر العلم ساعة خير من قيام ليلة. امام باقر(ع).
[٣١]. همان، ح ١٣٤٠٢: اذا كان يوم القيامة رفعت الموازين فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فيرجّح مداد العلماء علي دماء الشهداء. امام صادق(ع).
[٣٢]. همان، ح ١٣١٨: عالم ينتفع بعلمه افضل من عبادة سبعين الف عابد. امام باقر(ع).
[٣٣].بحارالانوار، ج ٦٩، ص ٢٩٣، ح ٢٣.