عليرغم آنكه تشيع، عمق اسلام و جوهره آن مى باشد، باز هم بعضى از مزدوران را مى بينيم كه مى كوشند تا تشيع را به ايران ارتباط دهند به نحوى كه ضمن آن، اين مطلب را مى رساند كه چيزى تازه بوجود آمده در كالبد اسلامى
مى باشد كه با فرهنگ مردم ايران قبل از اسللام آميخته شده است... اينان فراموش كرده اند كه تشيع پيش از ورود اسلام به ايران وجود داشته است، آنگونه كه قبلا بيان كرديم كه تولد تشيع همراه با طلوع فجر رسالت محمدىصلىاللهعليهوآلهوسلم بوده و از عراق و لبنان و ديگر مناطق كشورهاى عربى به ايران وارد گرديد و در آنجا افرادى را يافت كه امانت را بر عهده گرفتند آنگونه كه سلمان فارسىرضياللهعنه بوده است.
و براى اينكه فايده عموميت يابد، براى برادران سنى خود يادآور مى شويم كه اغلب علماى آنان از ايران بوده اند از آن جمله بخارى و ترمذى و نسائى و ابن ماجه و رازى و قاضى بيضاوى و ديگر بزرگان اهل سنت و جماعت. اينك همه مدعى تمسك به سنت حضرت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم مى باشند و حد فاصل آن است كه هر دو گروه را در ميزان قرار دهيم و ببينيم.
سايه تشيع در سودان پس از آنكه از غفلت بيدار شدم و نور حقيقت، كشف واقعيت را آغاز نمود، به اجتماع خود در سودان توجه كردم كه سادگى و فطرت و اخلاق دينى وجه تمايز آن است. ديدم كه پس از استبصار چيزهاى ديگرى براى من شروع به آشكار شدن نمودند و آن اينكه سابقه فرهنگى كه ملت سودان شيوه رفتار و روش تفكرش را بر آن بنا نهاده، بدون هيچ شكى، سابقه اى شيعى بوده است. اين امر را در هر مسأله اى از مسائل زندگى عمومى در سطح جامعه سودانى ملاحظه كردم و بيشتر عقايد آنان نيز فرياد مى كشد كه تشيع ريشه هايى عميق در سودان دارد و من بياد دارم كه يكى از برادران به من گفته بود كه تصوف ثمره ى تشيع است يا اينكه آنها دو فرع از يك اصل مى باشند بلكه صوفيها همان شيعيان هستند در جامه اى سنى. به او گفتم: در آن صورت، سودان يك كشور شيعى است كه موج آن را به انحراف كشانده است.و با آگاهى من بر تاريخ، اشاره هايى را يافتم كه اين حقيقت را بيان مى كند و عقيده دارم كه دولت فاطمى كه در مصر برپا شد، در اين خصوص تأثير داشته است زيرا كه حوضه نيل كه مصر را با سودان مرتبط مى سازد، يكى از عوامل مساعد براى انتقال تشيع به سودان در عهد دولت فاطمى بوده كه دولتى شيعى بوده است. و دوستى اهل بيتعليهمالسلام و آنچه از معتقدان به آن مربوط مى شود به صورتى مجمل از پايه هاى ثابت فكرى مشترك ميان مصر و سودان است و زيارتگاه هاى اهل بيتعليهمالسلام در مصر و براه افتادن كاروان ها از سودان براى زيارت آنها، شاهدى بر اين امر مى باشد تا آنجا كه يكى از مشايخ سودان كه محمود البرعى ناميده مى شود و قصايد فراوانى در مدح اهل بيتعليهمالسلام دارد، در يكى از قصايد خود، گفته است: «مصر، كه به آل اللَّه، ايمان دارد» و مقصود وى آن بوده است كه مصر، به اهل بيتعليهمالسلام ايمان دارد.
هيچ كس منكر عمق محبت به اهل بيت در مصر و سودان نيست و من نمى توانم همه آن مظاهر داراى ريشه هاى شيعى را به شمار آورم ولى آنچه را از آثار ديديم دلالت بر اين دارد كه روزى شيعيان به سودان منتقل شدند و محبت اهل بيتعليهمالسلام را در جان نسلها جاى دادند بدون اينكه عمق عقيده خود را آشكار سازند و شايد اين به علت بيم و هراس بوده پس از آنكه شيعيان در طول تاريخ تلخكامى هاى فراوانى را متحمل شده بودند.
آنچه از كتب تاريخى بدست مى آوريم آن است كه اعتماد دولت فاطمى ها در سپاهيانش به سودانى ها بوده و محافظان خاص خلفا، از آنان بوده اند. ابن كثير در تاريخ خود در شرح آنچه صلاح الدين ايوبى با ياران فاطمى ها انجام داد مى گويد كه مؤتمن الخلافه از سودانيها بود و تلاش كرد كه صلاح الدين ايوبى را
پيش از مسلط شدنش بر همه سرزمين ها و نابود ساختن اموال و نسل ها، از بين ببرد ولى صلاح الدين از نقشه وى آگاه شد و منتظر فرصتى براى دست يابى به مؤتمن الخلافه كه جوهر نام داشت، بوده تا اينكه او را به قتل رساند. ابن اثير سپس مى گويد: سودانى هاى مقيم به خاطر قتل موتمن الخلافه به خشم آمدند و به تجمع و فراهم ساختن نيرو پرداختند و تعداد آنان به بيش از پنجاه هزار نفر رسيد كه تصميم به جنگ با لشكريان (صلاح الدين) گرفتند.
جنگ شروع شد «و از دو طرف عده زيادى كشته شدند پس صلاح الدين عده اى را به محله آنان كه المنصوره نام داشت فرستاد و آنجا را با اموال و فرزندان و خانواده هايشان به آتش كشيد و هنگامى كه اين خبر به آنان رسيد، پاى به فرار نهادند كه شمشيرها به تعقيب آنان پرداخته، راهها را بر آنها بستند... (تا آنجا كه مى گويد) پس همه آنان را از دم شمشير گذراند و فقط عده اندكى باقى مانده كه آواره شدند»٥٣ . بدين ترتيب، سودانى ها جايگاهى در زمان فاطميون داشتند و آنچه برايشان اتفاق افتاد تنها به خاطر اين بوده است كه آنان هدف دولت فاطمى را دنبال مى كردند كه فراخوانى به سوى اهل بيتعليهمالسلام بوده است و مقاومت در برابر صلاح الدين ايوبى مخالف شيعيان، بزرگترين دليل بر اين امر است «و قيام بر ضد صلاح الدين ايوبى از سوى سپاه فاطمى بوده كه بيشتر افراد آن از سودانيان بوده اند».٥٤ . به نظر من، شدت عمل صلاح الدين و دشمنيش با شيعيان٥٥ . نقشى در پنهان شدن مظاهر اعلام شده شيعى داشته و آنگونه كه گفتم، شكى نيست كه جهت گيرى در سودان، شيعى بوده ولى به مرور زمان و آمد و رفت بازرگانان عرب با گرايش هاى مختلفشان، و ترس از انتقام ايوبى، همه آنها تأثيرى در تغيير نسل هاى بعدى داشته اند.
شناخت ارتباط سودانى ها با اهل بيتعليهمالسلام در مظاهر بسيارى متجلى است، از جمله كه تعدادى از آنها را مى شمريم.٥٦ . وفادارى دينى و سياسى: بخش عظيمى از ملت سودان به طوايف صوفيه مرتبط مى شوند كه كارهاى سياسى و دينى را رهبرى مى كنند و زعماى آنها غالبا منتسب به حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم هستند و رابطه عاطفى اين بخش گسترده با اين طريقت ها، بر اساس انتساب آنان به اهل بيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم مى باشد، و هيچ فرقه صوفى در سودان يافت نمى شود كه منتسبين به آن، اهل بيتعليهمالسلام را نشناسند، بلكه دوستى و احترام فراوانى نسبت به آنان در دل خود دارند و به عنوان دليل بر آن، به بخشى از آنچه در كتاب هاى الشريف يوسف الهندى مؤسس طريق هنديه به عنوان نمونه زنده اى بر آنچه بيان داشتيم، اشاره مى نماييم: «پروردگارا، تو را سپاس مى گوييم با همه سپاس هاى والايت و از تو مسئلت مى نماييم به ذات و صفاتت و كتابهاى قديمى واديان، كه درود و سلام فرستى بر محمد و آلش و يارانش در هر چشم بهمزدنى و بر پدران و همسران و فرزندان و برادران درستكارشان، و بر پيشواى امامان على و سيده ى ما فاطمه كه از آن دو ذريه را برگزيدى، و بر دو فرزندشان، سروران جوانان اهل بهشت و دو گل خوشبوى پيامبر اين امت، حسنين، و بر ائمه ما على زين العابدين و محمد باقر علوم دينى و جعفر صادق و موسى كاظم رهبران انس و جان و على رضا و محمدجواد، راهنمايان هدايت كننده هدايت شده و على هادى و حسن عسكرى خالص وارثان اسرار نبوت و قرآن و امام ما مهدى صاحب بشارت فاطمى كه پس از او خيرى در معيشت و زندگى براى اهل ايمان نباشد» (نقل از مولد كبير ص ٧٢، از الشريف يوسف الهندى)، مولف به ذكر اهل بيتعليهمالسلام در آثار منشور خود اكتفا ننموده بلكه در مجموعه اى از قصايد خود نيز آنان را ياد كرده است كه از قصايد وى قصيده اى را مى آوريم كه در آن آمده است:
الحسنين و الامام و الزهراء فى القتام | زين العابدين تمام القادات الهمام | |
حسنين و امام و زهراى درخشنده در ظلمت | زين العابدين سرآمد فرماندهان بزرگ | |
الكاظم للكلام و الراضى بالقسام | الهادى للانام و الباقر للظلام | |
كاظم در سخن و راضى به قسمتها | هادى مردم و شكافنده تاريكيها | |
آل البيت يا غلام اصل الدين و النظام | فى المبدأ والحتام بهم نيل المرام | |
اى جوان، اهل بيت اصل دين و نظام هستند | در آغاز و پايان، آرزوها به ايشان حاصل مى شود |
و در قصيده ى ديگرى مى گويد:
سفن النجاه للملأ بشهاده النص الاتم | هم النهى هم البهى هم التقى اهل الشيم | |
كشتى هاى نجات امت به شهادت نص كامل | آنان دانايان و بزرگان و پرهيزگاران و نيكو سيرتانند | |
هم الشفاعه فى غد هم السقايه فى الملم | هم الهدايه حاضره و النور و القصد الاعم | |
شفاعت فردايند و ساقيان هنگام سختى | هدايت حال و نور و هدف كامل | |
الطاهرون من سوء ارجاس اللمم | پاكان از زشتى پليديهاى نزديك شدن به گناه |
و بيت اخير دليل بر اعتقاد شاعر به عصمت اهل بيتعليهمالسلام از گناهان كوچك است علاوه بر گناهان و كبائر.
بسيارى از شاعران صوفى ديگر نيز وجود دارند كه در مدح اهل بيتعليهمالسلام تخصص يافته اند و اين يكى از آنهاست كه البرعى نام دارد و در سودان معروف است كه مى گويد:
هم اهل البيت الواضح سرهم | زرهم بمحبه لتنال من برهم | |
همراه اهل بيت كه رازشان آشكار است | آنان را زيارت كن تا از عطاى آنها بهره يابى |
سيدى الحسين الناثر درهم | و على زين العابدين حبرهم | |
سرور من حسين كه جواهراتشان را تقسيم مى كند | و على زين العابدين عالم آنان | |
جعفرنا الصادق مع موسى صدرهم | استاذنا الباقر فى العلم بحرهم | |
جعفر صادق ما همراه موسى كه صدر آنان است | استاد ما باقر كه در علم درياى ايشان باشد | |
فى البر و بحرهم للَّه درهم | در خشكى و دريا، خداوند خيرشان را فراوان سازد |
بعضى نام هاى منتشر در سودان: اهل بيت را القاب خاصى است كه پيش از آنان شناخته شده نبودند و ارتباط محكمى به آنان دارد و دوستداران و پيروانشان نسل در نسل آن نامها را منتقل ساخته، نام هاى متداولى گرديدند و آنها عبارتند از: مرتضى (على)، زهرا و بتول (فاطمه) حسن، حسين، زين العابدين (سجاد)، باقر، صادق، كاظم، رضا، هادى و مهدى. اين نام ها را بطور گسترده قابل توجهى در سودان مى بينيم و شايد انتشار نام مهدى، نسبتى با محمد احمد المهدى داشته باشد كه بر ضد تركها قيام كرد و آنان را از سودان راند و حكومتى اسلامى تأسيس كرد
باعتبار اينكه وى مهدى منتظر باشد، و سبب انتشار اين نام هر چه باشد، ريشه آن، اعتقاد به ولايت اهل بيتعليهمالسلام باقى مى ماند و همه اين نامهاى ياد شده را در سودان بيش از ديگر كشورهاى عربى مى بينيم كه اين، دليل بر عمق محبت سودانى ها به اهل بيت نبوتعليهمالسلام مى باشد:
قبايلى كه خود را منتسب به اهل بيت مى كنند: همچنانكه قبايل بسيارى هستند كه مدعى انتساب به اهل بيتعليهمالسلام مى باشند و ما كارى به صحت ادعايشان نداريم بلكه اين مطلب را به عنوان دليلى بر درستى گفتارمان درباره عمق شناخت و محبت مردم به اهل بيتعليهمالسلام مى آوريم و از جمله اين قبايلند: قبيله عبدلاب كه نسبشان را منتهى به امام محمد تقى فرزند امام على الرضا مى دانند و قبيله ركابيه كه نسبش آنگونه كه خود مى گويند، به امام موسى بن جعفر كاظم مى رسد و نيز قبيله جعافره كه منسوب به امام جعفر صادقعليهالسلام است... و قبايل ديگر.