پس از رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم با ابوبكر بيعت شد و بنابر روايات ام المؤمنين عايشه: «علی و جميع بنی هاشم شش ماه با او بيعت نكردند تا آنگاه كه فاطمهعليهالسلام از دنيا برفت(۱۴۱) ».
پس از آن نيز امام علیعليهالسلام تا اواخر خلافت عثمان از صحنه بدور ماند، تا آنگاه كه ام المومنين عايشه رهبری معارضين يعنی طلحه و زبير و ديگران را برای روياروئی با عثمان بر عهده گرفت(۱۴۲) ، بدان اميد كه پس از وی پسرعمويش طلحه به خلافت برسد؛ و چون عثمان كشته شد و مسلمانان با علی بيعت كردند جنگ جمل را بر ضد آن حضرت براه انداخت كه در آن شكست خورد و امامعليهالسلام او را به مدينه بازگردانيد و وی با كينه امام در آنجا بماند تا آن حضرت به شهادت رسيد و چنانكه گذشت از قتل او اظهار خشنودی نمود. سپس معاويه به حكومت رسيد و موضع يكسانشان در برابر امام علی آن دو را به هم پيوند داد و
چون معاويه «حجربن عدی» را كشت، اين پيوند گسسته شد.
و نيز، هنگامی كه معاويه به دنبال گرفتن بيعت برای يزيد بود و «عبدالرحمان بن ابی بكر» به شدت با بيعت يزيد مخالفت می كرد، مروان كه از طرف معاويه حاكم حجاز بود در مسجد پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم سخنرانی كرد و گفت: «اميرالمؤمنين هميشه خير شما را خواسته و درباره شما كوتاهی ننموده و اكنون نيز پسرش يزيد را جانشين پس از خود قرار داده است» عبدالرحمان بن ابی بكر برخ و است و گفت: «ای مروان! به خدا سوگند دروغ گفتی، معاويه نيز دروغ گفته، شما هيچ خيری برای امت محمّد نخواستيد، بلكه شما می خواهيد آن را به روش پادشاهان روم در آوريد كه هرگاه پادشاهی بميرد پادشاه ديگری جانشين او گردد!»
مروان كه چنين ديد گفت: «اين همان كسی است كه خداوند اين آيه را درباره او نازل فرموده( وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا ) : «كسی كه به والدين خود گفت: اف بر شما باد». احقاف/۱۷.
عايشه سخن مروان را از پس پرده شنيد و برخاست و گفت: «مروان! مروان! مردم به يكباره خاموش شدند و مروان رو به سوی او كرد و عايشه گفت:
«تويی كه به عبدالرحمان می گوئی اين آيه قرآن درباره او نازل شده است؟ به خدا سوگند دروغ گفتی، اين آن نيست بلكه فلان بن فلان است. ولی تو خودت پاره ای از لعنت خدايی».
و در روايت ديگر گفت: «به خدا سوگند دروغ گفت، اين آن نيست؛ ولی رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم پدر مروان را لعنت فرمود و مروان در صلب او بود. پس مروان پاره ای از لعنت خدای عزّ و جلّ است(۱۴۳) ».
بخاری نيز اين حديث را در صحيح خود آورده و گويد: «مروان كه از سوی معاويه حاكم حجاز بود سخنرانی كرد و به تمجيد از يزيد پرداخت تا برای پس از معاويه با او بيعت نمايند. عبدالرحمان بن ابی بكر به او چيزی گفت و وی دستور داد او را بگيرند. كه به درون خانه عايشه رفت و به او دست نيافتند. لذا مروان گفت: «اين همان كسی است كه خداوند اين آيه را درباره اش نازل فرموده:( وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا ) : و عايشه از پس پرده گفت: «خداوند درباره ما چيزی از قرآن نازل نفرموده مگر عذر و بی گناهی مرا(۱۴۴) »
بخاری متن سخنان «عبدالرحمان بن ابی بكر» را كه گفت: «شما می خواهيد آن را به روش پادشاهان روم در آوريد... » حذف كرده و آن را به جمله: «چيزی گفت» تبديل كرده است. و نيز، روايت «ام المؤمنين عايشه» در حق مروان را به كلی حذف كرده است، در حالی كه «ابن حجر» مشروح آن را در «فتح الباری»، شرح صحيح بخاری، آورده است و در عبارت برخی چنين است كه: «ولی رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم پدر مروان را لعنت فرمود و مروان در صلب او بود(۱۴۵) ».
بخاری اين كار را بدان خاطر انجام داد كه معاويه و يزيد از خلفای مسلمين به شمار آيند و به نظر او عامه مردم نبايد اين سخن عبدالرحمان را در حق آنها بشنوند كه: «آنها خلافت را پادشاهی كرده اند تا هرگاه پادشاهی بميرد پادشاه ديگری جانشين او گردد!»
او همچنين روايت «ام المؤمنين عايشه» درباره مروان را نيز حذف نمود. زيرا مروان خليفه مسلمانان شده بود و بخاری يادآوری چيزی را كه باعث ننگ او گردد شايسته نمی ديد! اين روش شيخ بخاری در صحيح خويش است؛ او هرچه را كه مايه عار و ننگ خلفا و حكام به حساب آيد، در هر حديثی كه آمده باشد آن را حذف كرده است. بدين خاطر مكتب خلفا كتاب او را، پس از قرآن، صحيح ترين كتابها دانسته اند و خود او را امام اهل حديث به شمار آورده اند.
و چون مروان نتوانست در حجاز برای يزيد بيعت بگيرد، معاويه به عنوان حج به سوی حجاز آمد و وارد مدينه شد كه بخشی از داستانش به روايت «ابن عبدالبرّ» چنين است:
«معاويه بر منبر نشست و مردم را به بيعت با يزيد فرا خواند. حسين بن علی و عبداللّه بن زبير و عبدالرحمان بن ابی بكر با او سخن گفتند و سخن پسر ابی بكر اين بود كه: «آيا حكومت پادشاهی است كه هرگاه شاهی بميرد ديگری جانشينش گردد؟! به خدا سوگند هرگز آن را نمی پذيريم» معاويه پس از آنكه او از بيعت با يزيد امتناع كرد يكصدهزار درهم برايش فرستاد كه عبدالرحمان آن را نپذيرفت و گفت: «دينم را به دنيايم بفروشم؟!» و به مكه رفت و پيش از انجام بيعت يزيد، وفات كرد(۱۴۶) ».
ابن عبدالبرّ پس از آن گويد: «عبدالرحمان ناگهان در محلی به نام «حبشی(۱۴۷) » در ده ميلی مكه وفات كرد و در همانجا دفن گرديد و گفته شده او در خواب مرده است. و چون خبر مرگ او به خواهر تنی اش ام المؤمنين عايشه(رض) رسيد
به عنوان حج از مدينه كوچ كرد تا بر سر گور او حاضر شد و گريست و به اين اشعار تمثل جست:
و كنّا كندمانی جذيمة حقبة | من الدهر حتی قيل لن يتصدّعا | |
فلمّا تفرّقنا كانی و مالكا | لطول اجتماع لم نبت ليلة معا |
«ما بخشی از زمان بمانند دو خوشه يك ساقه بوديم
به گونه ای كه گفته می شد: اينها جدا شدنی نيستند
و چون جدا شديم چنان شد كه گويا من و مالك
با آن همه پيوستگی، يك شب نيز با هم نبوده ايم!(۱۴۸) »
هان! به خدا سوگند اگر نزد تو بودم در همانجا كه مُردی دفنت می كردم، و اگر پيش تو بودم. بر تو نمی گريستم!»
و در مستدرك حاكم گويد: «عبدالرحمان به خواب نيمروز رفت و چون در پس بيداريش بر آمدند ديدند كه مرده است. بدين خاطر عايشه می پنداشت كه درباره او توطئه شده و در حال زنده بودن دفنش كرده اند!(۱۴۹) ».
آری، اگر عبدالرحمان با چنان موضع قاطعی كه بر ضد يزيد داشت زنده می ماند، بيعت يزيد به انجام نمی رسيد. او در راه مكه مرد، همان گونه كه مالك اشتر در راه مصر با سمّ پنهان معاويه مسموم گرديد(۱۵۰) .
عبدالرحمان مرد تا راه بيعت يزيد هموار گردد، همانگونه كه امام حسنعليهالسلام پيش از او با سمّ نهان معاويه مسموم گرديد. عبدالرحمان در اين راه ترور شد، همانگونه كه سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمان بن خالدبن وليد ترور شدند، و اين بر امّ المؤمنين عايشه مستور نماند و بدين خاطر جنگ تبليغی فراگير و نيرومندی را بر عليه بنی اميه به راه انداخت و در ابتدای آن به نشر احاديث رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم درباره مروان و پدرش حَكَم پرداخت و بعد به مقابله با سياست ويژه معاويه برخاست. سياستی كه می كوشيد فضائل بنی هاشم را عموما و خاندان امام علیعليهالسلام را خصوصا محو و نابود سازد تا از مقام بلند امام حسن و امام حسينعليهالسلام در نزد مسلمانان بكاهد و خلافت را در خاندان خود موروثی گرداند و كارش بدانجا كشيد كه فرمان داد تا امام علیعليهالسلام را در منابر مسلمانان لعن نمايند! و امّ المؤمنين عايشه با قدرت هرچه تمامتر به مقابله با اين سياست برخاست و در اين دوران به نشر فضائل امام علیعليهالسلام و دو فرزندش حسن و حسين و همسرش فاطمه دخت رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم، همت گماشت.
و از اين دوران است كه برخی از شنيده ها و ديده هايش از رسول خدا، در فضائل اهل البيتعليهالسلام، روايت و منتشر گرديد كه از جمله آنها همان دو حديث گذشته است كه با ديگر احاديث او درباره وفات رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم تعارض و تباين دارد.
باری، موضع امّ المؤمنين عايشه درباره حديث «وصيّت» بخشی از عملكرد دستگاه خلافت قريشی با احاديث رسول اللّهصلیاللهعليهوآلهوسلم درباره اهل البيتعليهالسلام بود و پيرو اين سياست عمومی قريش كه: «خلافت و نبوت نبايد در بنی هاشم جمع گردد!» چنانكه به ياری خدا در بحث آينده خواهد آمد.