سخنى با خوانندگان اهل بيت در قرآن و حديث
محمدي ريشهري

; سخنى با خوانندگان
كتابى كه اينك در پيش روى شماست، چكيده صدها كتاب و هزاران حديث است كه با نمودى نو، براى نخستين بار به جهان دانش حديث و معارف اسلامى عرضه مى گردد.
اين كتاب، حاصل سالها كار و پژوهش و تحقيق و نخستين رساله اى است كه از «موسوعه ميزان الحكمه» مستقلاً منتشر مى گردد. نگاهى اجمالى به فهرست منابع كتاب مى تواند خواننده آن را با بخشى از حجم گسترده كار آشنا سازد.
شايان توجّه است كه تأليف «موسوعه ميزان الحكمه» پس از استقبال چشمگير از كتاب «ميزان الحكمة» از سال ١٣٦٦ ش، با همكارى جمعى از فضلا در حوزه علميه قم آغاز شد و به تأسيس «مؤسسه فرهنگى دارالحديث» در سال ١٣٧٤ ش انجاميد. در حال حاضر بخش قابل توجّهى از اين موسوعه بزرگ، سامان يافته وانتظار دارم به فضل خداوند متعال در آينده اى نه چندان دور، شاهد انتشار اين مجموعه گران قدر باشيم. امّا تا آن روز، از آنجا كه برخى از عناوين اين موسوعه به شدّت مورد نياز جوامع اسلامى است و به طور مستقل قابل انتشار است، اين گونه عناوين به تدريج مستقلاً منتشر خواهد شد، ان شاء الله.
از حسن اتفاق، نخستين كتابى كه در «مركز تحقيقات دار الحديث» آماده انتشار گرديد، پيرامون شناخت اهل بيت گرامى رسول خدا صلّى الله عليه و آله است. من اين آغاز را به فال نيك مى گيرم و اين كتاب را به پيشگاه مقدّس صديقه كبرى، فاطمه، دخت رسول الله ـ سلام الله عليها ـ تقديم مى دارم. اميدوارم خداوند منّان به بركت دعاى او اين خدمت ناچيز را بپذيرد و ذخيره عالم قبر و قيامت ما فرمايد و آثار آن را در معرفى اهل بيت و تحكيم وحدت كلمه جهان اسلام بر محور خاندان گرامى رسول خدا صلّى الله عليه و آله بيش از چشمداشت ما مقرّر فرمايد.
در پايان لازم مى دانم از همه برادران عزيز «مركز تحقيقات دارالحديث» كه در تأليف اين مجموعه ارزشمند، به گونه اى مرا يارى رساندند، به ويژه از فاضل گرامى جناب آقاى سيّد رسول موسوى كه بيشترين تلاشها را در اين زمينه داشتند، سپاس بگزارم. جزاهُم اللهُ عَن اهل بيت نبيِّه خير الجزاء فى الدّارين!
محمّدى رى شهرى - شعبان ١٤١٧ ق
پيش درآمد در باره آيه تطهير «خدا مى خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را به كلى پاك دارد.»
اين آيه در اواخر عمر پر بركت پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله ، هنگامى كه آن حضرت در خانه امّ سلمه بود، نازل شد. پس از نزول اين آيه شريف، پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله ، على، فاطمه، حسن و حسين را دعوت فرمود و عباى خيبرى خود را بر آنها كشيد و فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند». امّ سلمه عرض كرد: يا رسول الله! آيا من از اهل بيت نيستم؟ پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «تو همسر من اى و بر نيكى هستى و اينان، اهل بيت من هستند. خدايا! اهل بيت من سزاوارترند.» و در روايت ديگرى، امّ سلمه عرض كرد: يا رسول الله! جايگاه من كجاست؟ و پيامبرصلّى الله عليه و آله پاسخ فرمود: «تو در خير و به سوى خير هستى.» و در روايت ديگرى آمده كه امّ سلمه گفت: آيا من از ايشان نيستم؟ و پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «تو بر نيكى هستى». در روايت ديگرى آمده است كه امّ سلمه گفت: من عبا را كنار زدم تا همراه آنان زير آن قرار گيرم؛ ولى پيامبر آن را از دست من كشيد و فرمود: «تو بر خير و نيكى هستى».
احاديثى كه مستقيماً كلمه «اهل بيت» را در آيه مبارك تطهير ، به اصحاب كسا تفسير كرده اند، بيش از حدّ تواتر است. اين نصوص، مصداقهاى حقيقى «اهل بيت» را به گونه اى روشن كرده اند كه ديگر مجال كمترين شكّ و ترديدى براى محقّق منصف باقى نمى ماند.
مضمون و سياق آيه كريمه تطهير نيز مؤيّد احاديثى است كه در شأن نزول آن وارد شده و يا «اهل بيت» را به جمع خاصّى از نزديكان پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله تفسير كرده اند.
سيره عملى پيامبر خدا در تفسير آيه تطهير ـ از هنگامى كه براى دفع احتمال ورود همسرانش تحت عنوان «اهل بيت»، مانع از ملحق شدن همسر بزرگوارش امّ سلمه به اصحاب كسا شد، تا هنگام مرگ ـ به گونه اى بود كه در زمان حيات آن حضرت، هيچ گونه اختلافى در مفهوم و مصداق اهل بيت وجود نداشت و جز گروه خاصّى از نزديكان ايشان كه شايستگى هدايت و رهبرى امّت اسلامى را داشتند، كسى مدّعى اين عنوان نبود. با درنگ در آنچه بدان اشاره شد و تفصيل آن ـ كه در متن اين كتاب خواهد آمد ـ روشن مى گردد كه شكّ و ترديد در مفهوم و مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير، فاقد هر گونه ارزش علمى است. براساس اين آيه كريمه خداوند متعال از روى حكمت خود اراده فرموده است كه گروه مشخّصى از نزديكان پيامبرش از انواع پليدى هاى اعتقادى، اخلاقى و عملى مصونيت داشته باشند و از آنجا كه اراده ازلى حق تعالى از مراد جدا نيست، آشكارا مى توانيم نتيجه بگيريم كه اهل بيت پيامبر اسلام، همچون شخص آن حضرت از انواع پليدى ها پاك اند.
ويژگى طهارت مطلقه اعتقادى، اخلاقى و عملى، در رأس ويژگى ها، بلكه اساس همه خصايصى است كه موجب شايستگى اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى راهيابى ورهبرى امّت اسلام است و از همين رو، در بخش سوم اين كتاب گرانسنگ كه به بيان ويژگى هاى اهل بيت اختصاص دارد، به عنوان نخستين ويژگى ياد شده است.

نماد مجد و عظمت مسلمانان احاديثى كه در اين كتاب درباره شناخت اهل بيت، خصايص، علوم، حقوق، دوستى و دشمنى با ايشان آمده، به روشنى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله با رساترين بيان، گروه خاصّى از نزديكان خود را براى رهبرى سياسى، علمى و اخلاقى جهان اسلام به مردم معرفى كرده است و مسلمانان براى دستيابى به اسلام ناب و پيشگيرى از هر گونه انحراف و براى تشكيل حكومت توحيد به مفهوم واقعى و كامل آن و تحقّق مجد و عظمت حاكميت اسلام بايد در كنار كتاب خدا به اهل بيت رسول خدا تمسّك جويند و تا روزى كه در جوامع اسلامى، اين دو «ثقل» در كنار هم مورد بهره بردارى قرار نگيرند، مسلمانان به جايگاه شايسته اى كه اسلام براى آنها پيش بينى كرده است، نخواهند رسيد.

بيزارى از غُلاة پيروان حقيقى اهل بيت درباره اهل بيت براساس تعليمات آنان زياده روى نمى كنند و از غلات بيزارند و اهل بيت را در حدّ خودشان مى ستايند و براى آنان همان حقوقى را قائل اند كه كتاب خدا و احاديث معتبر، بر آن دلالت دارند. براى زدودن هر گونه توهّمى بخشى از كتاب به اين موضوع اختصاص يافته است.

قصّه غصّه اهل بيت سوگمندانه بر خلاف نصّ قرآن كريم و سفارشهاى پياپى و استوار پيامبر اكرم، اهل بيت گرامى او رنجها كشيدند و ستمها ديدند كه قلم را ياراى شرح آن نيست. شايد اگر پيامبر مى گفت كه به اهل بيت او ستم كنند، عملاً بيش از آنچه شد، امكان پذير نبود.
بارى، قصّه غصّه اهل بيت، تجسّم معانى غم، تلخى و اندوه است كه اگر ديده بر آن خون ببارد، جا دارد و اگر حوادث و رنج هايى كه بر آنان رفت با، اندكى آگاهى و انصاف تحليل شود، راز مهجوريت قرآن و انحطاط جوامع اسلامى را باز خواهد كرد.
آرى، اين قصّه، نه تنها قصّه غصّه خونبار اهل بيت، كه قصّه غصّه بر كنار ماندن قرآن نيز هست.

آگاهى جهان اسلام به بركت پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و آگاهى روزافزون جهان اسلام، در عصر حاضر، بيش از هر زمان ديگر زمينه بهره گيرى از سرچشمه زلال معارف اهل بيت فراهم شده و اميد به وحدت كلمه مسلمانان در روشناى عمل به كتاب خدا وسنّت رسول خدا وتمسّك به ثقلين و پايان گرفتن قصّه غصّه بر كنار ماندن قرآن و اهل بيت به شدّت فزونى يافته است و مجموعه حاضر، گامى نه چندان بلند در اين عرصه است. همسران پيامبر و مفهوم اهل بيت ١ / ١
امّ سلمه[١] ١ ـ عطاء بن يسار به نقل از امّ سلمه: آيه شريف : إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً در خانه من نازل شد. او مى گويد: آن گاه پيامبرصلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام را حاضر كرد و فرمود: «اينان اهل بيت من هستند».
٢ ـ عطاء بن يسار به نقل از امّ سلمه: آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراًدر خانه من نازل شد.
او مى گويد: آن گاه پيامبرصلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ را حاضر كرد و فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند». امّ سلمه گفت: يا رسول الله! آيا من از اهل بيت نيستم؟ پيامبر فرمود: «تو همسر من و بر خيرى و اينان اهل بيت من هستند، بار خدايا! اهل بيت من سزاوارترند».
٣ ـ ابو سعيد خدرى به نقل از امّ سلمه: آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ در خانه من نازل شد. عرض كردم: يا رسول الله! آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: «تو بر خيرى. تو از همسران پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هستى». امّ سلمه مى گويد: اهل بيت عليهم السّلام پيامبر اكرم است و على و فاطمه و حسن و حسين.
٤ ـ ابو سعيد خدرى به نقل از امّ سلمه: هنگامى كه آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً نازل شد، پيامبرصلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند و آنها را با عباى خيبرى پوشاند و فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى را از ايشان دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». امّ سلمه گفت: آيا من از آنها نيستم؟ پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «تو به سوى خير و نيكى روان اى».
٥ ـ ابو سعيد خدرى به نقل از امّ سلمه: اين آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً در خانه او نازل شده است. امّ سلمه مى گويد: من بر درِ خانه نشسته بودم. عرض كردم: يا رسول الله! آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: «تو به سوى خير، روانى. تو از همسران پيامبر هستى». امّ سلمه مى گويد: اين در حالى بود كه پيامبرصلّى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين ـ رضى الله عنهم ـ در خانه بودند.
٦ ـ ابو هريره به نقل از امّ سلمه: فاطمه با ديگى نزد پيامبرصلّى الله عليه و آله آمد كه در آن كاچى درست كرده بود و آن را بر طبقى حمل مى كرد. فاطمه عليها السّلام آن را در پيش روى پيامبرصلّى الله عليه و آله نهاد. پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «پسرعمو و دو پسرت كجايند؟». فاطمه عرض كرد: در خانه هستند. پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «آنها را بخوان». فاطمه نزد على آمد و عرض كرد: تو و دو پسرت پيامبرصلّى الله عليه و آله را پاسخ گوييد. پيامبرصلّى الله عليه و آله هنگامى كه آنها را در حال آمدن ديد، دستش را دراز كرد تا عبايى را كه بر بستر داشت، برگيرد. پيامبر عبا را بگستراند و آنها را بر آن نشاند و سپس چهار طرف عبا را با دست چپ گرفت و آن را بر سر ايشان انداخت و با دست راست به درگاه
خداوندى اشاره كرد و گفت: «اينان اهل بيت هستند پس پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!».
٧ ـ حكيم بن سعد: نزد امّ سلمه از على بن ابى طالب نام برديم. امّ سلمه گفت: آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراًدرباره او نازل شده است. امّ سلمه گفت: پيامبر اكرم به خانه من آمد و گفت: «به هيچ كس اجازه دخول نده». پس فاطمه آمد و من نتوانستم مانع از رفتن او نزد پدرش شوم. به دنبال او حسن آمد و نتوانستم از رفتن او نزد جدّ و مادرش جلوگيرى كنم. سپس حسين آمد و جلوى او را نيز نتوانستم بگيرم. همه آنها بر گليمى گرد پيامبر حلقه زدند و پيامبر خدا عبايى را كه بر دوش داشت، بر آنها افكند و سپس فرمود: «اينان اهل بيت من هستند، خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». پس هنگامى كه بر گليم حلقه زده، بودند اين آيه نازل شد. امّ سلمه مى گويد: عرض كردم يا رسول الله! من چه؟
او [امّ سلمه] مى گويد: به خدا قسم، پيامبر نفرمود: آرى، بلكه گفت: «تو به سوى خير، روان اى».
٨ ـ شهر بن حوشب به نقل از امّ سلمه: پيامبر، عبايى بر على، حسن، حسين و فاطمه افكند و سپس فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت و خواصّ من هستند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». امّ سلمه گفت: آيا من از ايشان ام؟ پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «تو به سوى نيكى و خير هستى».
٩ ـ شهر بن حوشب به نقل از امّ سلمه: فاطمه دخت پيامبر نزد رسول الله آمد، در حالى كه حسن و حسين را بغل كرده بود و قابلمه اى كاچى براى حسن در دست داشت تا اينكه آن را نزد پيامبر آورد و چون آن را در برابر پيامبر نهاد پيامبر به او گفت: «ابوالحسن كجاست؟». عرض كرد: در خانه است. پس پيامبر او را نيز دعوت كرد و پيامبر به همراه على، فاطمه، حسن و حسين نشستند و به خوردن مشغول شدند. تا پيش از اين روز هرگز سابقه نداشت كه پيامبر، غذايى
بخورد و من نزد او نباشم و مرا نزد خود نخواند. پس چون از خوردن فارغ شد جامه خود را دور آنها پيچيد و سپس فرمود: «خدايا! با هر كه با ايشان دشمنى ورزد، دشمنى ورز و هركس كه آنها را دوست دارد، دوست بدار!».
١٠ ـ شهربن حوشب به نقل از امّ سلمه: پيامبرصلّى الله عليه و آله به فاطمه فرمود: «همسر ودو پسرت را نزد من بياور» او نيز آنها را آورد. پيامبر، عباى فدكى خود را بر آنها افكند و سپس دستش را روى آنها قرار داد و فرمود: «بار خدايا! اينان خاندان محمّد هستند. درود و بركات خود را بر محمّد و خاندان محمّد بفرست كه تو ستوده و بزرگوارى». من عبا را كنار زدم تا همراه آنها در زير آنجاى گيرم؛ ولى پيامبر آن را از دست من كشيد و گفت: «تو بر خير و نيكى هستى».
١١ ـ شهر بن حوشب به نقل از ام سلمه: پيامبرصلّى الله عليه و آله نزد من بود و على، فاطمه، حسن و حسين در خانه ما بودند. من براى آنان «سبوسابه»[٢] تهيّه ديدم. آنها غذا خوردند وخوابيدند. پيامبر عبا يا قطيفه اى را بر آنها كشيد و سپس فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند. هرگونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!».
١٢ ـ عبدالله بن مغيره، غلام امّ سلمه (همسر پيامبر) به نقل از امّ سلمه: مى گويد اين آيه: إنّما يريدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً در خانه او نازل شده است. امّ سلمه مى گويد: پيامبرصلّى الله عليه و آله به من دستور داد كسى را در پى على، فاطمه، حسن و حسين بفرستم. چون بيامدند، پيامبر على را با دست راست در آغوش گرفت و حسن را با دست چپ و حسين را روى زانويش نهاد و فاطمه را جلو پاى خود نشاند و فرمود: «بار خدايا! اينان خانواده و خاندان من هستند، پس هرگونه پليدى را از آنها دوركن وكاملاً پاكشان گردان!». پيامبر اين سخن را سه بار تكرار كرد. گفتم: پس من چه، يا رسول الله؟ فرمود: «تو به خواست خدا بر نيكى هستى».
١٣ ـ عطاء بن ابى رباح: كسى كه از امّ سلمه شنيده بود، به من گفت كه امّ سلمه گفته
است: پيامبرصلّى الله عليه و آله در خانه او بود كه فاطمه قابلمه اى آورد كه در آن سبوسابه بود و با آن نزد پيامبر رسيد. پيامبر به او فرمود: «همسر و دو پسرت را فرا بخوان». امّ سلمه مى گويد: على، حسن و حسين آمدند و بر پيامبر وارد شدند. آنها نشستند و از آن سبوسابه خوردند و اين در حالى بود كه پيامبر بر بسترش نشسته بود. اين بستر بر سكّويى بود و عبايى خيبرى زيرش قرار داشت. من در اتاق نماز مى خواندم كه اين آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً نازل شد. پس پيامبر باقيمانده اين عبا را گرفت و آنها را با آن پوشاند. سپس دستش را بيرون آورد و با آن به آسمان اشاره كرد و فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت و خواصّ من هستند. پس هرگونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان! بار خدايا! اينان اهل بيت و خواصّ من هستند. پس هرگونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». من سرم را به درون خانه بردم و گفتم: آيا من هم با شما هستم، يا رسول الله؟ فرمود: «تو به سوى خير روان اى. تو به سوى خير روان اى».
١٤ ـ عمره دختر افعى: از امّ سلمه ـ رضى الله عنها ـ شنيدم كه مى گفت: آيه: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً در خانه من نازل شد و اين در حالى بود كه هفت نفر در خانه بودند: جبرئيل، ميكائيل، پيامبر خدا، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام . من بر در خانه بودم. عرض كردم: يا رسول الله! آيا من در شمار اهل بيت نيستم؟ پيامبر فرمود:« تو بر خير و نيكى هستى. تو از همسران پيامبرى»؛ ولى نگفت : تو در شمار اهل بيت هستى.
١٥ ـ امام رضاعليه السّلام به نقل از پدرانش به نقل از امام سجّاد به نقل از امّ سلمه: اين آيه در خانه من و در روزى كه پيامبر در خانه من بود نازل شد. پيامبرصلّى الله عليه و آله نزد من بود، كه على، فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند. جبرئيل هم آمد و پيامبر
عباى فدكى را بر آنها گستراند و سپس فرمود: ٠پروردگارا! اينان اهل بيت من هستند، خدايا! هرگونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. جبرئيل گفت: اى محمّد! آيا من هم از شمايم؟ پيامبر فرمود: تو نيز از مايى اى جبرئيل.
امّ سلمه: عرض كردم: يا رسول الله! من هم از اهل بيت تو هستم و پيش رفتم تا در كنار آنها باشم. پيامبر فرمود: در جاى خود باش اى امّ سلمه، تو به سوى خير هستى، تو از همسران پيامبر خدايى. جبرئيل گفت: اى محمّد بخوان: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً، كه در حقّ پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام است. ١ / ٢
عايشه ١٦ ـ صفيّه دختر شيبه: عايشه گفت: پيامبرصلّى الله عليه و آله بامداد خارج شد در حالى كه پوشش پشمى نقش دارى از موى سياه بر تن داشت. پس حسن بن على آمد و پيامبر او را در زير آنجاى داد، به دنبال او حسين آمد كه پيامبر او را نيز در زير آنجاى داد، در پى او فاطمه آمد كه پيامبر او را نيز در زير پوشش خود جاى داد و سرانجام على آمد كه پيامبر او را نيز در زير پوشش خود جا داد و سپس فرمود: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً.
١٧ ـ عوّام بن حوشب به نقل از تميمى: بر عايشه وارد شدم و او به ما گفت: پيامبر خدا را ديده است كه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السّلام را فرا خوانده و فرموده است: بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند، پس هرگونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان.
١٨ ـ جميع بن عمير: با مادرم بر عايشه وارد شديم. مادرم از او پرسيد و گفت: به من بگو محبّت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله نسبت به على چگونه بود؟
عايشه به او گفت: او در ميان مردان محبوب ترين كس نزد پيامبر خدا بود.
من ديدم كه او را به همراه فاطمه، حسن و حسين زير جامه خود گرفته است و سپس فرموده: «خدايا! اينان اهل بيت من هستند. خدايا! هرگونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». او مى گويد: من هم پيش رفتم تا سرم را زير جامه كنم؛ ولى پيامبر مرا پس زد. گفتم: يا رسول الله! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ فرمود: «تو بر خير و نيكى هستى. تو بر خير و نيكى هستى». پرتوى پيرامون حديث كسا رويداد كسا يكى از مهمترين حوادث روشنگر تاريخ زندگى پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله در راستاى معرفى پيشوايان وراهنمايان امّت اسلام و يكى از نقاط روشن و برجسته خصايص و فضايل اهل بيت گرامى است. براى آشنايى دقيقتر با اين رويداد مهم، توجّه به نكات زير، ضرور است:

١ ـ سند رويداد كسا:
اين رويداد از نظر سند هيچ گونه خدشه اى را نمى پذيرد. محدّثان بزرگ آن را در كتب معتبر خود نقل كرده اند، اين حديث اصطلاحاً مستفيض است و حتّى با تحقيقى گسترده مى توان ادّعاى تواتر در آن كرد و به هر حال قراين بسيارى وجود دارد كه اگر كسى با تاريخ اسلام آشنا باشد نمى تواند در وقوع اين رويداد ترديد كند. اين رويداد در جامعه اسلامى به قدرى معروف شد كه روز وقوع آن روز كسا ناميده شد[٣] و خمسه طيّبه اى كه مشمول عنايت خاص الهى در آن روز شدند به اصحاب كسا ملقّب گرديدند[٤] .
٢ ـ چگونگى رويداد
هيچ يك از احاديثى كه پيرامون رويداد كسا رسيده است، آن را به طور كامل بيان نكرده و هر يك به بخشى از آن اشاره دارند. لذا ما خواهيم كوشيد با بهره گيرى از همه آنها تصوير تقريباً كاملى از اين رويداد ارائه دهيم.
روزى پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله به خانه همسر گرامى خود، امّ سلمه آمد. قرار است او در اين روز پيام مهمّى از سوى خداوند متعال درباره چند تن از نزديكان خود دريافت كند. لذا به همسرش تأكيد مى كند كه به هيچ كس اجازه ورود ندهد.
از سوى ديگر، درست در همين روز فاطمه، دختر پيامبرصلّى الله عليه و آله تصميم مى گيرد براى پدر عزيزش غذاى مناسبى به نام عصيده[٥] (كاچى) تهيه كند. او اين غذا را در يك ديگ كوچك سنگى تهيه كرد و روى طبقى گذاشت و براى پدر آورد.
امّ سلمه مى گويد: من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم؛ آخر او چگونه مى توانست ميان پيامبر و پاره تنش مانع ايجاد كند؟! اصولاً منع پيامبر، شامل فاطمه نمى شد، بلكه امروز، پيامبر خانه را به خاطر فاطمه و شوهر و فرزندانش خلوت كرده است. بارى، فاطمه عليها السّلام همراه با طبقى از كاچى خدمت پدر رسيد، ليكن تنها حضور او كافى نيست. از اين رو به دخترش فرمود : «برو و همسر و دو فرزندت را هم بياور». فاطمه عليها السّلام بى درنگ به منزل بازگشت و طولى نكشيد كه همراه دو فرزندش كه درآن وقت كودكانى خرد، بودند با شوهرش به خانه پدر وارد شد. امّ سلمه با اشاره رسول خدا صلّى الله عليه و آله برخاست و در كنارى مشغول نماز شد.
مجلس، كاملاً خصوصى شد... مجلس انس و قدس. رسول خدا صلّى الله عليه و آله با على كه او را نفْس خود مى دانست و فاطمه كه وى را جزئى از خود معرفى مى كرد و دو فرزندش حسن و حسين عليه السّلام كه آنها را دو ريحانه خود ناميده بود، كنار سفره فاطمه عليها السّلام نشستند.
عادت پيامبرصلّى الله عليه و آله اين بود كه بدون همسرش غذا نمى خورد؛ ولى امروز وضع به گونه اى ديگر است و سفره سفره اى ديگر. اگر امروز امّ سلمه بر اين سفره بنشيند فردا سخن خدا درباره اهل بيت پيامبر به گونه اى ديگر تفسير خواهد شد، از اين رو پيامبر امروز استثنائاً از همسرش براى تناول غذا دعوت نمى كند. جبرئيل امين نازل شد و اين آيه را خواند: إنّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً.
پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله كساى خيبرى را بر داماد و دختر و فرزندانش مى كشد و با دست راست به آسمان اشاره مى كند و مى فرمايد: «خدايا! اينان اهل بيت من هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». در روايت ديگرى آمده است كه پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت و خواصّ من هستند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». در روايت ديگرى آمده است كه پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «خدايا! اينان خاندان محمّد هستند. پس درود و بركات خود را بر محمّد و خاندان محمّد قرار ده كه تو ستوده بزرگوارى».
تا اينجا امّ سلمه در كنار اتاق كم و بيش ناظر اين رويداد نورانى و معنوى بود كه ديگر تاب نياورد. جلو آمد و گوشه كسا را بلند كرد تا او نيز از اين فضاى نورانى بهره مند گردد؛ ولى پيامبرصلّى الله عليه و آله با قاطعيت كسا را از دست او كشيد و مانع از ورود او به فضاى اهل بيت قرآنى خود شد.
گويا امّ سلمه از اين برخورد دلگير شد و عرض كرد: آيا من در شمار اهل بيت نيستم؟ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: «تو به سوى خير و نيكى هستى. تو از همسران پيامبر خدايى».
٣ ـ فضاى رويداد
تأمل در متن واقعه كسا و احاديثى كه در اين رابطه وارد شده است، به روشنى اثبات مى كند كه اين واقعه، آن گونه كه برخى از نويسندگان تصوّر كرده اند، يك رويداد معمولى كه بعدها اهميت پيدا كرده است أ نيست، بلكه به دليل فضاى خاصِّ اين رويداد وارتباط آن با نزول آيه تطهير، يكى از استثنايى ترين رويدادهاى تاريخ زندگى پيامبر اسلام در رابطه با معرفى پيشوايان و راهنمايان آينده جامعه اسلامى است. متن دعاى پيامبر و بسيارى از احاديثى كه واقعه كسا را روايت كرده است، به روشنى نشان مى دهد كه اين رويداد، در پى نزول آيه تطهير و در جهت تفسير و تبيين آن تحقّق يافته است. نقل شده كه پيامبر تا پايان عمر پر بركتش اصحاب كسا را تا پگاه دعا مى فرموده است و آنها را اهل بيت مى خوانده است و اين دلالت بر اهميت اين رويداد دارد.
٤ ـ رويداد كسا در خانه امّ سلمه
هر چند برخى از احاديثى كه در متن آمده، اشاره به وقوع رويداد كسا در خانه برخى ديگر از همسران پيامبر دارد، ليكن ملاحظه و تأمّل در مجموع رواياتى كه در اين باره وارد شده، اثبات مى كند كه نزول آيه تطهير و رويداد كسا بى ترديد در خانه امّ سلمه واقع شده است[٦] . عايشه نيز به اين حقيقت اعتراف دارد، چنانكه از ابو عبدالله جدلى روايت شده كه گفته است: بر عايشه وارد شدم و گفتم: آيه: إنّما يريدُ اللهُ... در كجا نازل شده است؟ او گفت: در خانه امّ سلمه. در روايت ديگرى امّ سلمه مى گويد: اگر از عايشه بپرسى، به تو خواهد گفت كه: اين آيه در خانه من نازل شده است[٧] .
ابو عبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان، ملقّب به مفيد مى گويد: اصحاب حديث روايت كرده اند كه پيرامون اين آيه از عمر سؤال كردند و او گفت: درباره آن از عايشه سؤال كنيد و عايشه در پاسخ گفت: اين آيه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده است، پس درباره آن از او بپرسيد كه پيرامون اين آيه از من آگاه تر است[٨] .
بنابراين اگر صحّت رواياتى را كه بدان اشاره شد[٩] بپذيريم، بايد بگوييم كه در ادامه رويداد كسا افراد ديگرى ، مانند عايشه و زينب نيز شاهد آن بوده اند و آنها نيز از پيامبر، همان تقاضاى امّ سلمه را داشته اند و پيامبر به آنها پاسخ منفى داده است و احتمالى كه برخى از محدّثان[١٠] در تكرار چندباره اين رويداد قائل شده اند، امرى بعيد به نظر مى رسد.
٥ ـ سخنى پيرامون آنچه به حديث كسا شهرت يافته است
تا اينجا روشن شد كه حديث كسا ـ به شرحى كه گذشت ـ قطعى و غير قابل ترديد و بيانگر يكى از مهم ترين خصايص اهل بيت رسول خدا صلّى الله عليه و آله ،يعنى ويژگى طهارت و عصمت آنهاست، ليكن در اين اواخر، حديثى به عنوان حديث كسا شايع گرديده كه پايه و اساسى ندارد. نخستين محدّث معروفى كه بى اساس بودن اين حديث را اعلان كرد، مرحوم محدّث قمّى (صاحب مفاتيح الجنان) ـ رضوان الله تعالى عليه ـ است و شگفت انگيز اينكه ايشان اجازه نمى داد كسى بر مفاتيح الجنان نكته اى بيفزايد و به انجام دهنده اين كار نفرين مى فرستد؛ ولى با اين حال مى بينيم كه حديث مذكور بدان افزوده شده است[١١] .
دلايل بى پايه بودن اين حديث، بسيار است كه اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١ ـ اين حديث در هيچ يك از كتب معتبر فريقين وجود ندارد، حتّى كتابهايى كه هدف آنها جمع آورى احاديث منسوب به اهل بيت بوده است (همچون بحارالانوار).
مرحوم محدّث قمّى در كتاب «منتهى الآمال» پس از اينكه حديث كسا را على الاصول از احاديث متواتر معرفى مى كند، درباره حديث شايع شده مى نويسد:
«امّا حديث معروف به حديث كسا كه در زمان ما شايع است، به اين كيفيت، در كتب معتبره معروفه و اصول حديث و مجامع متقنه محدّثان ديده نشده و مى توان گفت از خصايص كتاب «منتخب» است»[١٢] .
٢ ـ تا آنجا كه ما مى دانيم ـ نخستين كتاب كه اين حديث را بى سند نقل كرده است، همان طور كه محدّث قمى بدان اشاره كرده ـ كتاب «منتخب» است[١٣] و اين، بدان معناست كه از صدر اسلام تا حدود هزار سال بعد، از اين حديث هيچ اثرى در كتب حديثى ديده نمى شود.
٣ ـ شگفت انگيز اينكه اين حديث بى سند، در حاشيه كتاب «عوالم» باسند مى شود! كه شرح آن چنين است:
«رأيت بخط الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحرانى، عن الحسن بن زين الدّين الشهيد الثانى، عن شيخه المقدّس الأردبيلى، عن شيخه علىّ بن عبد العالى الكركى، عن الشيخ على بن هلال الجزائرى، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّى، عن الشيخ على بن الخازن الحائرى، عن الشيخ ضياء الدّين على بن الشهيد الأوّل، عن أبيه، عن فخر المحقّقين، عن شيخه العلاّمة الحلّى، عن شيخه المحقّق، عن شيخه ابن نما الحلّى، عن شيخه محمّد بن ادريس الحلّى، عن حمزة الطوسى صاحب «ثاقب المناقب»، عن الشيخ الجليل محمّد بن شهر آشوب، عن الطبرسى صاحب الاحتجاج، عن شيخه الجليل الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسى، عن أبيه شيخ الطائفة، عن شيخه المفيد، عن شيخه ابن قولويه القمى، عن شيخه الكلينى، عن على بن ابراهيم (عن أبيه ابراهيم) بن هاشم، عن احمد بن محمّد بن ابى نصر البزنطى، عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفى، عن ابى بصير، عن ابان بن تغلب البكرى، عن جابر بن يزيد جعفى، عن جابر بن عبدالله الانصارى، عن فاطمة الزهراء بنت رسول الله صلّى الله عليه و آله ، مى گويد: شنيدم كه فاطمه فرمود: روزى پدرم رسول الله بر من وارد شد و فرمود: «سلام بر تو اى فاطمه!...»[١٤]
واينك چند نكته درباره اين سند
الف : تنها مستند سند مذكور، گفته شيخ عبدالله نورالدين بحرانى است كه على فرض ثبوت، مى گويد: «به خط سيّد هاشم بحرانى ديدم...»؛ ولى معلوم نيست چه كسى ضامن صحّت تشخيص او در اينكه آن خط، ضرورتاً خط سيّد هاشم بحرانى است، خواهد بود!
ب : سيد هاشم بحرانى[١٥] كه اين سند منسوب به اوست، اين حديث را در كتابهاى خود (تفسير «البرهان» و «غاية المرام») نياورده است، اگر چه او در اين كتابها به جمع احاديث همّت داشته است، نه تصحيح آنها ـ بلكه آنچه آورده، سنداً ومتناً مخالف آن چيزى است كه اين خط به او نسبت مى دهد.
ج : بسيارى از محدّثان بزرگ، همچون: كلينى، طوسى، مفيد، طبرسى و ابن شهر آشوب كه در اين سلسله سند آمده اند، در كتب خود، حديث كسا را به گونه اى آورده اند كه در متن كتاب حاضر آمده و مخالف متن حديث كساى شايع شده است.
د : سلسله سندى كه براى اين حديث در حاشيه «عوالم» ذكر شده، به قدرى اشكال دارد كه اگر كسى از علم رجال، كمترين اطّلاعى داشته باشد، نادرست بودن آن را آشكارا تشخيص مى دهد[١٦] .
هـ : متن حديث علاوه بر اينكه مخالف همه متنهاى معتبر است سستى هايى دارد كه بر اهل درنگ و دقّت پوشيده نيست.
اصحاب پيامبر و مفهوم اهل بيت ٢ / ١
ابو سعيد خدرى ١ ـ عطيّه به نقل از ابو سعيد خدرى: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله فرمود: «اين آيه:اِنَّما يُريد اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراًدر حقّ پنج تن نازل شده است: در حقّ من، در حقّ على و حسن و حسين و فاطمه» .
٢ ـ عطيّه عوفى به نقل از ابو سعيد خدرى و او به نقل از پيامبر ـ در باره اين سخن پروردگار:انّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً ـ : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را گرد آورد و سپس كسا را بر روى ايشان كشيد و فرمود: «اينان اهل بيت من هستند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». امّ سلمه كه بر درِ خانه بود، عرض كرد: يا رسول الله! آيا من از ايشان نيستم؟ فرمود: «تو بر خير و نيكى هستى»، يا فرمود: «تو به سوى خير و نيكى روان اى.
٣ ـ ابو ايّوب صيرفى: از عطيّه عوفى شنيدم كه مى گفت از ابو سعيد خدرى درباره آيه: انّما يريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهل البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً پرسش كرده است و او در پاسخ عطيه گفت كه اين آيه در حقّ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، على، فاطمه، حسن و حسين نازل شده است. ٢ / ٢
ابو برزه ٤ ـ ابو برزه: هفده ماه با پيامبر خدا نماز خواندم. ايشان هرگاه از خانه خارج مى شد بر در خانه فاطمه مى آمد و مى فرمود: نماز، رحمت خدا بر شما باد انّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ . ٢ / ٣
ابو الحمراء ٥ ـ ابو داود به نقل از ابو الحمراء: در روزگار پيامبرصلّى الله عليه و آله هفت ماه از شهر مدينه پاسدارى مى دادم. او مى گويد: پيامبرصلّى الله عليه و آله را مى ديدم كه هر گاه سپيده مى دميد به در خانه على و فاطمه مى رفت و مى فرمود: نماز، نماز انّما يُريد اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً. ٢ / ٤
ابو ليلى انصارى ٦ ـ عبدالرحمن بن ابى ليلى به نقل از پدرش به نقل از پيامبر آورده است كه به على عليه السّلام فرمود: من نخستين كسى هستم كه به بهشت در مى آيد و تو و حسن و حسين و فاطمه پس از من به بهشت در مى آييد، خدايا! آنها خاندان من
هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان! خدايا! از آنان محافظت و نگهبانى كن و براى آنها باش و يارى و مددشان رسان و ارجمندشان گردان و خوارشان مساز و جانشين من در ميان آنان باش كه تو بر همه چيز توانايى». ٢ / ٥
انس بن مالك ٧ ـ انس: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ، شش ماه، هر گاه، براى نماز صبح بيرون مى آمد، به در خانه فاطمه مى رفت و مى فرمود: «نماز را دريابيد اى اهل البيت! اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً». ٢ / ٦
براء بن عازب ٨ ـ براء بن عازب: على، فاطمه، حسن و حسين بر در خانه پيامبرصلّى الله عليه و آله آمدند. پيامبر رداى خود را برداشت و آن را بر روى ايشان انداخت و فرمود: «خدايا! اينان خاندان من هستند». ٢ / ٧
ثوبان ٩ ـ سليمان منبّهى به نقل از ثوبان غلام رسول خدا صلّى الله عليه و آله : پيامبرصلّى الله عليه و آله هر گاه به مسافرت مى رفت، فاطمه آخرين شخص از خاندانش بود كه او را مى ديد و نخستين كسى بود كه هر گاه از سفر مى آمد، به ديدن او مى رفت.
يك بار پيامبر از جنگ بازگشت و اين در حالى بود كه فاطمه، پلاس يا پرده اى بر در اتاقش آويخته بود و حسن و حسين را با دو دستبند سيمين آراسته بود. پيامبرْ به هنگام برگشتن، به خانه فاطمه نيامد و فاطمه گمان كرد آنچه مانع از آمدن حضرت به خانه او شده، چيزهايى است كه ديده است
. لذا
پرده را پاره كرد و دو دستبند را از دو كودك گرفت و آنها را ميان آنها شكست. آن دو، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رفتند. پيامبر دستبندها را از آنها گرفت و گفت: «اى ثوبان! اينها را به فلان خانواده ـ كه خانوارى در مدينه بودند ـ برسان. من ناخوش مى دارم كه اهل بيت من دارايى هاى نيكوى خود را در زندگى دنيوى بخورند. اى ثوبان! براى فاطمه گردنبندى از عَصْب و دو دستبند از عاج بخر».
١٠ ـ ابو هريره و ثوبان: پيامبر، مسافرت خود را با ديدن فاطمه مى آغازيد و با ديدن او به پايان مى برد. يك بار، فاطمه براى آمدن پدر و همسرش پرده اى از كسا خيبرى آويخت. چون پيامبر آن را ديد، از آن روى برتافت و خشم در چهره او پديدار شد تا كنار منبر نشست. فاطمه گردنبند و دو گوشواره و دستبندهاى خود و آن پرده را كند و آنها را نزد پدرش فرستاد و گفت: اينها را در راه خدا صرف كن. چون پيك نزد پيامبر آمد، حضرت صلّى الله عليه و آله سه بار فرمود: «پدرش فداى او باد! خاندان محمّد كجا و دنيا كجا! آنها براى آخرت آفريده شده اند و دنيا براى ديگران آفريده شده است». ٢ / ٨ جابر بن عبدالله ١١ ـ ابن ابى عتيق به نقل از جابر بن عبدالله: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله على، دو فرزندش و فاطمه را فرا خواند و جامه خود بر ايشان پوشاند و فرمود: «بار خدايا! اينان خاندان من هستند. اينان خاندان من هستند».
١٢ ـ جابر بن عبدالله انصارى: در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر بودم كه خداوند اين آيه را نازل فرمود: انّما يُريد الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً. پس پيامبرصلّى الله عليه و آله حسن و حسين و فاطمه را فرا خواند و آنها را در برابر خود نشاند و على را نيز فرا خواند و پشت سر خود نشاند و فرمود: «بار خدايا! اينان اهل بيت من هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً
پاكشان گردان!». امّ سلمه گفت: آيا من هم با ايشان هستم، يا رسول الله؟ پيامبرصلّى الله عليه و آله به او فرمود: «تو بر نيكى هستى». عرض كردم: يا رسول الله! خداوند اين خاندان پاك و نسل مبارك را با دور كردن پليدى از ايشان نواخته است. فرمود: «اى جابر! زيرا آنها خاندان من و از گوشت و خون من هستند. برادرم سَرور اوصياست و دو فرزندم بهترين نوادگان و دخترم، بانوى زنان و مهدى از ماست». ٢ / ٩ زيد بن ارقم ١٣ ـ يزيد بن حيّان از زيد بن ارقم ـ پس از بيان حديث ثقلين ـ : «من در ميان شما دو ثقل به يادگار مى نهم: كتاب خدا... و اهل بيتم» نقل مى كند كه: گفتيم: اهل بيت او چه كسانى هستند؟ زنانش؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، اى بسا زن، چند صباحى با مرد زندگى مى كند و سپس مرد او را طلاق مى دهد و او به سوى پدر و قومش باز مى گردد. اهل بيت او (رسول خدا) ريشه او هستند و گروه او كسانى هستند كه پس از او صدقه بر آنها نارواست. ٢ / ١٠ زينب بنت ابى سلمه ١٤ ـ ابن لهيعه: عمرو بن شعيب به من گفت كه بر زينب، دخت ابى سلمه وارد شد و او به ايشان گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله نزد امّ سلمه بود حسن و حسين و فاطمه بر امّ سلمه وارد شدند و پيامبر، حسن را در يك طرف خود و حسين را در طرف ديگرش و فاطمه را بر روى زانوى خود قرار داد و سپس فرمود: «رحمت و بركات خدا بر شما ـ اى اهل بيت! ـ كه او ستوده بزرگوار است». ٢ / ١١ سعد بن ابى وقّاص ١٥ ـ عامر بن سعد بن ابى وقّاص به نقل از پدرش: هنگامى كه اين آيه : «پس بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان را فرا خوانيم»نازل شد ، پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند و فرمود: «بار خدايا! اينان خاندان من هستند».
١٦ ـ عامر بن سعد به نقل از سعد: بر پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله وحى نازل شد و او على و فاطمه و دو فرزند آنها را زير جامه خود گرفت و فرمود: «بار خدايا! اينان خاندان و اهل بيت من هستند».
١٧ ـ سعيد بن جبير به نقل از ابن عبّاس: همراه معاويه بودم ـ در حالى كه او در منطقه ذو طوى فرود آمده بود ـ . سعد بن ابى وقّاص نزد او آمد و سلام كرد. معاويه گفت: اى اهل شام! اين سعد بن ابى وقّاص است كه دوست على است. پس مردم سر خود را به زير افكندند و به على عليه السّلام دشنام دادند و سعد گريست. معاويه به او گفت: چه چيز تو را به گريه واداشت؟ گفت: و چرا نگريم براى مردى از اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه نزد تو بدو دشنام داده مى شود و من هم نمى توانم كارى بكنم؟! در على خصلتهايى هست كه اگر يكى از آنها در من مى بود، براى من از دنيا و هر آنچه در آن است محبوب تر بود. [تا آنكه گفت:] پنجم: اين آيه اِنّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً نازل شد: و پيامبرصلّى الله عليه و آله على، حسن، حسين و فاطمه را فرا خواند و فرمود: «خدايا! اينان خاندان من هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!».
١٨ ـ عامر بن سعد بن ابى وقّاص به نقل از پدرش: معاوية بن ابى سفيان، سعد را به امارت برگزيد. معاويه به سعد گفت: چه چيز مانع از آن مى شود كه به ابوتراب دشنام دهى؟ سعد گفت: هان! تا وقتى كه سه خصلت را كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله گفت،
به خاطر مى آورم هرگز على را دشنام نخواهم داد، خصلتهايى كه اگر يكى از آنها در من مى بود از اشتران سرخ موى (كنايه از همه خوبيها و نعمتهاى دنيا) براى من محبوبتر مى بود... و چون اين آيه نازل شد: قُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبناءَ نا و اَبْناءَ كم... پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند و فرمود: خدايا! اينان خاندان من هستند. ٢ / ١٢ صبيح غلام امّ سلمه ١٩ ـ ابراهيم بن عبدالرحمن بن صبيح غلام امّ سلمه به نقل از جدّش صبيح: بر در خانه رسول الله صلّى الله عليه و آله بودم كه على، فاطمه، حسن و حسين آمدند و در گوشه اى نشستند. پس پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به سوى ما آمد و فرمود: شما بر نيكى هستيد و كسايى خيبرى بر حضرت صلّى الله عليه و آله بود، او با آن ايشان را پوشاند و فرمود: من دشمن كسى هستم كه با شما بستيزد و با كسى كه با شما صلح و سلام در پيش گيرد صلح و سلام در پيش خواهم گرفت. ٢ / ١٣ عبدالله بن جعفر ٢٠ ـ اسماعيل بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب به نقل از پدرش: چون پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله جبرئيل را ديد كه فرو مى آيد فرمود: به سوى من بخوانيد، به سوى من بخوانيد. صفيه عرض كرد: چه كسى را يا رسول الله؟ فرمود: اهل بيت من: على، فاطمه، حسن و حسين را. آنها را آوردند. پيامبرصلّى الله عليه و آله عباى خود را بر آنها افكند و سپس دو دست خود را بلند كرد و گفت: خدايا! اينان خاندان من هستند، پس بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و خداوند اين آيه را نازل كرد: اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكم تَطْهيراً.
٢١ ـ اسماعيل بن عبدالله بن جعفر طيّار به نقل از پدرش: چون پيامبرصلّى الله عليه و آله جبرئيل را
ديد كه از آسمان فرو مى آيد، گفت: «چه كسى براى من فرا مى خواند؟ چه كسى براى من فرا مى خواند؟». زينب عرض كرد: من اى رسول خدا. پيامبر فرمود: «على، فاطمه، حسن و حسين را نزد من فرا بخوان». پيامبر، حسن را در دست راست وحسين را در دست چپ وعلى وفاطمه را در برابر آنها نشاند و سپس با كساى خيبرى آنها را پوشاند و فرمود: «خدايا! هر پيامبرى خاندانى دارد و اينان خاندان من هستند». پس خداوند متعال اين آيه اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ را نازل فرمود. زينب گفت: آيا من با شما زير كسا بيايم؟ پيامبر فرمود: «در جاى خود باش. تو به خواست خدا بر خير و نيكى هستى». ٢ / ١٤ عبدالله بن عبّاس ٢٢ ـ عمرو بن ميمون: من نزد ابن عبّاس نشسته بودم كه نُه گروه نزد او آمدند و گفتند: اى ابن عبّاس! يا با ما مى آيى، يا از ميان اين جماعت با ما خلوت مى كنى. ابن عبّاس گفت: با شما مى آيم. او در آن روز سالم بود و هنوز كور نشده بود.
آنها سخن آغازيدند و ما نمى دانستيم چه مى گويند. پس ديديم كه او مى آيد، در حالى كه لباسش را مى تكاند و مى گويد: واى و صد واى، از كسى بدگويى مى كنند كه بيش از ده فضيلت دارد كه هيچ كس جز او ندارد؛ آنها طعن كسى مى كنند كه پيامبرصلّى الله عليه و آله درباره او گفته: «مردى را خواهم فرستاد كه خداوند هرگز او را شرمنده نكند؛ خدا و رسولش را دوست دارد» ـ تا آنكه گفت:ـ و پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله جامه خود را بر گرفت و بر على، فاطمه، حسن و حسين نهاد و فرمود: «اِنَّما يريد الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تطهيراً».
٢٣ ـ عمرو بن ميمون به نقل از ابن عبّاس: پيامبرخدا صلّى الله عليه و آله حسن وحسين وعلى وفاطمه را فرا خواند و جامه اى بر آنها گستراند. سپس فرمود: «خدايا! اينان اهل بيت و
كسان من هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!».
٢٤ ـ سعيد بن جبير به نقل از ابن عبّاس: پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «... خدايا! هر كس از انبيا و پيامبران تو، گنجينه واهل بيتى داشته اند. على، فاطمه، حسن و حسين نيز اهل بيت و گنجينه من هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!».
٢٥ ـ سعيد بن مسيّب به نقل از ابن عبّاس: روزى پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله نشسته بود و على، فاطمه، حسن و حسين نزد او بودند. پس پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «خدايا! تو مى دانى كه اينها اهل بيت من هستند. هر كه آنها را دوست مى دارد، دوست بدار و هر كه از آنها نفرت دارد، از ايشان نفرت بدار و همراهى كن هر كه را با آنها همراهى كند و دشمن بدار هر كه ايشان را دشمن مى دارد و يارى رسان هر كه را بِديشان يارى رساند و آنها را از هر پليدى پاك گردان و از هر گناهى معصومشان بدار و به روح قدسى از پيش خود تأييدشان كن...». سپس دستش را به سوى آسمان برد و گفت: «خدايا! تو را گواه مى گيرم كه هر كس ايشان را دوست داشته باشد، دوست دارم و نفرت كسى را كه نفرت آنها را در دل داشته باشد، در دل دارم و با كسى كه با آنها صلح وسلام داشته باشد صلح و سلام دارم و با كسى كه با آنها بستيزد، مى ستيزم و دشمن كسى هستم كه با آنها دشمنى ورزد و يار كسى هستم كه به آنها يارى رساند».
٢٦ ـ ابن عبّاس ـ در حديث ازدواج فاطمه وعلى عليهما السّلام ـ : پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آنها را در آغوش گرفت و فرمود: «خدايا! اين دو از من هستند و من از اين دو. خدايا! همان گونه كه هر گونه پليدى را از من دور كردى و پاكم گرداندى، اين دو را نيز پاك گردان!». ٢ / ١٥ عمر بن ابى سلمه ٢٧ ـ عطاء بن ابى رباح از عمر بن ابى سلمه ـ ناپسرى پيامبرصلّى الله عليه و آله : اين آيه: اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُمْ تطهيراً، در خانه امّ سلمه
نازل شد و پيامبرصلّى الله عليه و آله فاطمه، حسن و حسين را فرا خواند و آنها را با عبايى پوشاند و على را هم كه پشت سر او بود، زير عبايى قرار داد و سپس فرمود: «خدايا! اينان اهل بيت من هستند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!». امّ سلمه گفت: اى پيامبر خدا! آيا من هم با آنها هستم. پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «تو در جايگاه خود قرار دارى و به سوى خير و نيكى هستى». ٢ / ١٦ عمر بن خطّاب ٢٨ ـ عيسى بن عبدالله بن مالك از قول عمر بن خطّاب: از پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «اى مردم! من جلودار شما هستم و شما در كنار حوض (كوثر) بر من وارد مى شويد، حوضى كه گستره آن از صنعاست تا بُصرى و به شمار ستارگان، جام سيمين در آن هست و هنگامى كه شما بر من وارد مى شويد، من از ثقلين از شما پرسش خواهم كرد. پس بنگريد كه چگونه در اين دو جانشين من خواهيد بود. ريسمان بزرگ تر، كتاب خداست كه يك سوى آن به دست خدا و سوى ديگر آن در دست شماست. پس بدان چنگ در زنيد و دگرگون نشويد و عترت من همان اهل بيت من هستند و خداوند لطيف خبير، مرا آگاه كرده است كه اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض كوثر بر من وارد آيند». من عرض كردم: يا رسول الله! عترت تو كيان اند؟ فرمود: «اهل بيت من از فرزندان على و فاطمه و نُه تن از پشت حسين كه امامانى نيك هستند و ايشان عترت من اند كه از گوشت و خون من هستند». ٢ / ١٧
واثلة بن اسقع ٢٩ ـ ابو عمّار به نقل از واثلة بن اسقع: نزد على آمدم؛ ولى او را نيافتم. فاطمه به من گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله او را فرا خوانده، او نزد ايشان رفته است. على به همراه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله آمدند و داخل شدند و من هم داخل شدم. پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله حسن
و حسين را خواند و هر يك از آن دو را بر ران خويش نشاند و فاطمه و همسرش را به دامانش نزديك كرد و جامه اى بر آنها پيچاند و فرمود: «اِنَّما يُريد اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكم تطهيراً». سپس فرمود: «اينان اهل بيت من هستند. خدايا! اهل بيت من سزاوارترند».
٣٠ ـ ابو عمّار شدّاد: بر واثلة بن اسقع وارد شدم، در حالى كه جماعتى نزد او بودند. آنها على را ياد كردند و بدو دشنام دادند و من هم با آنها بدو دشنام دادم. چون آن عدّه برخاستند، واثله به من گفت: چرا به اين مرد ناسزا گفتى؟ گفتم: ديدم اين عدّه به او دشنام مى دهند؛ من نيز با آنها به او دشنام دادم. او گفت: آيا تو را از آنچه از پيامبرصلّى الله عليه و آله ديدم، آگاه نكنم؟ گفتم: چنين كن. گفت: نزد فاطمه رفتم تا على را جويا شوم. فاطمه گفت: نزد پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رفته است. من منتظر ماندم تا پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به همراه على و حسن و حسين، در حالى كه دست حسن و حسين را گرفته بود، داخل شد. پيامبرصلّى الله عليه و آله على و فاطمه را در برابر خود نشاند و حسن و حسين را بر رانش نشاند و سپس جامه اش [يا گفت عبايش] را بر آنها پيچاند و سپس اين آيه را تلاوت كرد: «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ اهلَ الْبَيْتِ ». پس از آن فرمود: «خدايا! اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من سزاوارترند».
٣١ ـ شدّاد بن عبدالله: از واثلة بن اسقع هنگامى كه سر حسين بن على را آوردند و مردى از اهالى شام، واثله او را ديد، شنيدم كه خشمگين شد و گفت: به خدا سوگند، من همچنان تا به هميشه على، حسن، حسين و فاطمه را پس از شنيدن سخنانى كه پيامبرصلّى الله عليه و آله در حقّ ايشان در خانه امّ سلمه گفت، دوست مى دارم. واثله گفت: روزى در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله رسيدم. در اين هنگام حسن عليه السّلام رسيد و پيامبرصلّى الله عليه و آله او را بر ران راستش نشاند و بوسيدش. سپس حسين آمد و او را بر ران چپش نشاند و او را نيز بوسيد. در پى آنها فاطمه آمد و پيامبر او را در برابر خود نشاند. پيامبرصلّى الله عليه و آله پس از آن، على را خواند
و على نيز بيامد و پيامبرصلّى الله عليه و آله كسايى خيبرى بر آنها افكند ـ انگار كه هم اينك آن را مى بينم ـ و سپس فرمود: اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ ويُطَهِّرَكُمْ تطهيراً. من به واثله گفتم: «رجس» چيست؟ گفت: شكّ و ترديد در وجود خداوند.
٣٢ ـ ابو عمّار شدّاد به نقل از واثلة بن اسقع: پيامبرصلّى الله عليه و آله على را در سمت راست و فاطمه را در سمت چپ و حسن و حسين را در برابر خود نشاند و جامه اى بر آنها پوشاند و فرمود: خدايا! اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من به سوى تو آمده اند نه به سوى آتش.
٣٣ ـ ابو ازهر به نقل از واثلة بن اسقع: هنگامى كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله على، فاطمه، حسن و حسين را زير جامه خود گرد آورد فرمود: خدايا! درود، رحمت، آمرزش و خشنودى خود را بر ابراهيم و خاندان ابراهيم قرار دادى، بار خدايا! اينان از من و من از اينان هستم، پس درود، رحمت، آمرزش و خشنودى خود را بر من و ايشان قرار ده.