پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله ، سه سال به طور پنهان و ده سال به طور آشكار در مكه معظمه، مردم را به دين اسلام دعوت كرد و در اين مدت، تعدادى از اهالى مكه (اعم از آزادگان و بردگان) به او ايمان آورده و دين اسلام را پذيرا شدند. وليكن دعوت پيامبرصلىاللهعليهوآله و مسلمان شدن مردم، بر سران مكه و بزرگان طوايف قريش و ساير سران قبايل اين منطقه از عربستان، گران و سنگين آمد و با ادامه آن، منافع دنيوى و ستم كارانه خويش را بر باد فنا ديدند. بدين جهت از آغاز ظهور پيامبرصلىاللهعليهوآله با او مخالفت و دشمنى ورزيدند.
آنان از هر راه ممكن بر آن حضرت سخت گرفته و براى او مانع تراشى كردند. به ويژه نسبت به مردمى كه مسلمانى اختيار كردند، با شدت تمام رفتار نمودند.
در اين مدت، به دستور پيامبرصلىاللهعليهوآله گروهى از مسلمانان در دو نوبت به كشور حبشه، واقع در شاخ آفريقا (كه امروز، كشورهاى اتيوپى، اريتره، جيبوتى و سومالى در جاى آن قرار دارند) مهاجرت كردند و خود پيامبرصلىاللهعليهوآله به همراه ساير بنى هاشم در شعب ابوطالب به مدت سه سال در انزواى كامل قرار گرفتند و زندگى سخت و مرارت آورى را در اين مكان تجربه كردند.
آن حضرت، پس از رهايى از تبعيدگاه شعب، دو پشتيبان و دو يار فداكار خويش را از دست داد. آن دو عبارت بودند از عمويش ابوطالب كه بيش از چهل سال از او و عقايدش حمايت كرده بود و ديگرى همسرش خديجه بنت خويلد كه به مدت ۲۵ سال با مال و جان خويش، در راه تحقق هدف هاى پيامبرصلىاللهعليهوآله فداكارى كرده بود.
با درگذشت ابوطالب، مشركان قريش جراءت بيشترى پيدا كرده و بر فشارهاى خويش نسبت به رسول خداصلىاللهعليهوآله افزودند.
سرانجام در واپسين روزهاى ماه صفر سال سيزدهم بعثت، چهل نفر از سران قريش در «دارالنّدوه» كه محل اجلاس اعيان و اشراف قريش بود، جلسه اى تشكيل داده و تصميم گرفتند كه رسول خداصلىاللهعليهوآله را به طور ناجوانمردانه به قتل آورند.
آنان كه از افكار شيطانى و انديشه هاى ابليسى برخوردار بودند، قرار گذاشتند كه از هر طايفه، يك نفر به صورت گروهى در تاريكى شب به خانه رسول خداصلىاللهعليهوآله هجوم آورده و با شمشيرها و يا ابزارهاى ديگر خويش آن حضرت را در رختخوابش به قتل آورند. تا از اين راه، پيامبرصلىاللهعليهوآله را از ميان برداشته باشند و بنى هاشم را توان مقابله و تقاص با تمام قبايل توطئه گر نباشد.
آنان در اين تصميم خود، ابولهب، عموى پيامبرصلىاللهعليهوآله را كه با آن حضرت از آغاز دشمنى مى كرد، با خود همراه كردند تا نماينده اى از بنى هاشم نيز در جمع خود داشته باشند.
جوانان فريب خورده قريش با هماهنگى كامل، در شب اول ربيع الاول به خانه رسول خداصلىاللهعليهوآله هجوم آورده و آن را از آغاز، در محاصره كامل خويش گرفتند.
آنان قصد داشتند كه در ابتداى شب، مقصود خويش را عملى كنند، ولى ابولهب، آنان را مانع گرديد و گفت: تا طلوع فجر صادق اجازه نمى دهم، داخل خانه محمّدصلىاللهعليهوآله گرديد.
همگى تا طلوع فجر، لحظه شمارى مى كردند و از روزنه هاى اتاق، بستر آن حضرت را زير نظر داشتند.
از سوى ديگر جبرئيل امين، اين خبر را به پيامبرصلىاللهعليهوآله رسانيد و او را از سوى خداوند متعال، مأمور كرد كه به سوى يثرب (مدينه) هجرت كند.
اما بيرون رفتن آن حضرت از خانه و خالى گذاشتن رختخواب، دشمن را حساس مى كرد و در امر هجرت، مشكلى به وجود مى آورد. پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله براى اجراى فرمان الهى، به پسرعمويش على بن ابى طالبعليهالسلام كه از ياران نزديك و فداكار آن حضرت بود، پيشنهاد كرد كه در جاى او بخوابد و با فريب مشركان، مسئله سرنوشت ساز هجرت را مهيا سازد.
علىعليهالسلام كه خطر مرگ را در جلوى چشمان خويش مجسم مى كرد، به آن حضرت عرض كرد: اى رسول خدا، اگر من در جاى تو بخوابم، تو از دست مشركان رهايى خواهى يافت؟
پيامبرصلىاللهعليهوآله فرمود: بلى، من رهايى مى يابم.
علىعليهالسلام در اين هنگام خوشنود شد و اعلام آمادگى كرد و به رختخواب پيامبرصلىاللهعليهوآله رفت و در آن جا به راحتى آرميد.
پذيرش پيشنهاد پيامبرصلىاللهعليهوآله از سوى على بن ابى طالبعليهالسلام ، نشاط تازه اى در رسول خداصلىاللهعليهوآله به وجود آورد و او را در پى گيرى هدف هايش مصمم تر نمود.
خداوند متعال در فضيلت امام على بن ابى طالبعليهالسلام ، اين آيه را نازل فرمود: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرضاةِاللّهِ، وَاللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ(۱۸۰)
پيامبرصلىاللهعليهوآله از ميان مهاجمان و محاصره كنندگان قريش، بدون متوجه شدن كسى از آنان، از خانه خويش خارج گرديد.
آن حضرت به سوى كوه هاى اطراف مكه رفت و در «غارثور» پناه گرفت و در بين راه به ابوبكربن ابى قحافه رسيد و وى را نيز به همراه خود به غار برد.
مهاجمان در هنگام بامداد، به طور گروهى داخل اتاق رسول خداصلىاللهعليهوآله شده و به سوى رختخوابش هجوم آوردند.
ناگهان امام علىعليهالسلام از ميان رختخواب برخاست و بر آنان بانگ زد: واى بر شما، چه كار مى كنيد؟
مهاجمان كه ناباورانه، علىعليهالسلام را در رختخواب پيامبرصلىاللهعليهوآله مى ديدند، از او پرسيدند: پس محمدصلىاللهعليهوآله كجا است؟
علىعليهالسلام پاسخ داد: او را به من نسپرده بوديد تا از من بخواهيد.
ميان آنان و علىعليهالسلام سخنانى ردوبدل شد و چون چيزى دستگيرشان نگرديد، با خشم تمام از خانه پيامبرصلىاللهعليهوآله بيرون رفته و در پى آن حضرت به راه افتادند.(۱۸۱)
پيامبرصلىاللهعليهوآله سه روز در غار ثور پنهان بود و در روز چهارم به سوى مدينه هجرت كرد و در روز دوشنبه، دوازدهم ربيع الاول وارد مدينه شد و مورد استقبال باشكوه اهالى اين شهر قرار گرفت.(۱۸۲)
وقوع ليلة المبيت و آغاز هجرت پيامبرصلىاللهعليهوآله را برخى از مورخان، در شب آخر ماه صفر دانسته،(۱۸۳) و برخى ديگر در شب اول ماه ربيع الاول ذكر كرده اند.
ولى به نظر مى آيد كه تشكيل جلسه دارالندوه در واپسين روزهاى ماه صفر، و ليلة المبيت در نخستين شب ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت واقع شده باشد.
در اين جا مناسب است اين واقعه تاريخى و سرنوشت ساز را از زبان يك مورخ و سيره نگار اهل سنت، بشنويم تا با ديدگاه آنان نيز آشنا گرديم.
يعقوبى، تاريخ نگار و كاتب عصر عباسيان درباره «ليلة المبيت» گفت: قريش براى كشتن رسول خداصلىاللهعليهوآله هم دست شدند و گفتند: اكنون كه ابوطالب وفات يافته است، كسى نيست كه محمدصلىاللهعليهوآله را يارى دهد. بدين جهت تصميم گرفتند كه از هر قبيله اى، جوانى مجهز گردد و به اتفاق هم بر او يورش برند و با شمشيرهاى خود او را از ميان بردارند، تا براى بنى هاشم توان مبارزه با تمام قبايل قريش نباشد.
چون اين خبر (از طريق وحى) به آن حضرت رسيد، در آغاز شب از خانه خود خارج گرديد و ابوبكر با او بود.
خداوند سبحان در آن شب به جبرئيل و ميكائيل (دو تن از فرشتگان و مقربان الهى) فرمود: همانا براى يكى از شما، مرگ را تقدير كردم، كدامتان حاضريد پيش قدم گرديد و جانتان را نثار ديگرى كنيد؟
جبرئيل و ميكائيل، هر دو، زندگى و باقى ماندن در دنيا را اختيار كردند!
خداوند سبحان به آنان فرمود: شما كجا و على بن ابى طالب كجا! در حالى كه ميان على و محمد، برادرى برقرار كردم و عمر يكى از آن دو را از ديگرى بيشتر قرار دادم، در عين حال (در آن جايى كه لازم بود يكى از آن دو، از بين برود) علىعليهالسلام مرگ را برگزيد و در خوابگاه پيامبرصلىاللهعليهوآله قرار گرفت تا جان رسول خداصلىاللهعليهوآله را حفظ كند.
شما اى فرشتگان من، به زمين هبوط كنيد و على را از دشمنانش محافظت كنيد.
جبرئيل و ميكائيل به زمين فرود آمدند و در خانه پيامبرصلىاللهعليهوآله ، يكى در بالاى سر و ديگرى در پايين پاى علىعليهالسلام قرار گرفتند و او را از شر دشمنانش محافظت مى كردند و سنگ هايى كه به سوى او پرتاب مى شد، از او دور مى كردند. در آن هنگام جبرئيل به على گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب، كيست مانند تو كه خداوند متعال در ميان فرشتگان هفت آسمان، به او مباهات كند!
به هر تقدير، پيامبرصلىاللهعليهوآله ، علىعليهالسلام را در رختخواب خود خوابانيد، تا امانت هاى او را به صاحبان آنها برگرداند و خود آن حضرت به سوى غار رهسپار گرديد و در آن جا پنهان شد.
سرانجام قريش بر رختخواب پيامبرصلىاللهعليهوآله هجوم آوردند تا او را از دم تيغ و شمشير بگذرانند، ولى به هنگام ورود به خانه پيامبرصلىاللهعليهوآله در كمال ناباورى، علىعليهالسلام را در رختخواب او يافتند. از او پرسيدند: پسرعمويت كجاست؟ علىعليهالسلام به آنان فرمود: اين شما بوديد كه به او مى گفتيد كه از ما خارج شو، او هم شما را ترك كرد و از ميان شما رفت.
قريش در پى پيامبرصلىاللهعليهوآله به راه افتادند، ولى بر او دست نيافتند. خداوند متعال چشمان آنان را براى پيدا كردن مكان پيامبرصلىاللهعليهوآله نابينا كرد. آنان حتى به غارى كه پيامبرصلىاللهعليهوآله در آن پناه گرفته بود، نيز رسيدند ولى چون ديدند كه كبوترى بر ورودى آن لانه كرده است، از آن جا منصرف شدند و با خود گفتند: در غار كسى نيست. پيامبرصلىاللهعليهوآله از آن پس به سوى مدينه هجرت نمود...(۱۸۴)