ابوعبدالله، مالك بن اءنس بن مالك اصبحى حميرى، پيشواى مذهب مالكيه، از مذاهب چهارگانه اهل سنت، در مدينه منوره ديده به جهان گشود و در همين شهر وفات يافت.(۲۳۴)
درباره تاريخ ولادت، وفات و مدت زندگى اش، اتفاق نظرى در ميان تاريخ نگاران و سيره نويسان نيست.
برخى، ولادتش را سال ۹۵ و وفاتش را چهارده ربيع الاول سال ۱۷۹ قمرى و مدت زندگى اش را ۸۴ سال مى دانند؛(۲۳۵) برخى ديگر وفاتش را سال ۱۷۹ قمرى در ۸۵ سالگى مى دانند.(۲۳۶) در اين صورت، بايد سال تولدش ۹۶ قمرى باشد.
اما محمدبن سعد گفته است كه من تاريخ وفات مالك بن اءنس را با مصعب بن عبدالله زبيرى در ميان گذاشتم. او به من گفت: من درگذشت مالك را بهتر از ديگران در خاطر دارم. وى در ماه صفر سال ۱۹۹ قمرى وفات يافت.(۲۳۷)
ولى تمامى نويسندگان زندگى نامه مالك، اتفاق نظر دارند كه وى در مدينه منوره وفات يافت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
عبدالله بن محمدبن ابراهيم عباسى، عامل هارون الرشيد در مدينه بر بدن مالك بن اءنس نماز گذارد.
يكى از ويژگى هاى منحصر به فرد مالك بن اءنس اين بود كه مدت حمل وى در شكم مادرش به مدت سه سال ادامه پيدا كرد.(۲۳۸)
مالك، مراحل رشد و تربيت خود را در مدينه پشت سر گذاشت. وى، آموختن دانش را از ربيعة الراءى، قرائت قرآن را از نافع بن اءبى نعيم و حديث را از زهرى و نافع (مولاى عبدالله بن عمر) آموخت و از اوزاعى نقل حديث كرد.(۲۳۹) وى، فقه را از ليث بن سعد آموخت.(۲۴۰)
مالك، نخستين كسى است كه عمل به راءى را در امت اسلام، بدعت گذاشت. درباره وى گفته شد: هرگاه مى خواست حديثى را روايت كند، وضو مى گرفت و با وقار و هيبت خاصى در صدر مجلس مى نشست و آن گاه نقل حديث مى نمود.
علت اين گونه رفتار را از وى پرسيدند. در پاسخ گفت: دوست دارم گفتار و احاديث پيامبرصلىاللهعليهوآله را با عظمت بيان كنم.
هم چنين درباره ادب وى نسبت به ساحت پيامبرصلىاللهعليهوآله گفته شد: او با اين كه پير و ناتوان شده بود، هيچ گاه در مدينه منوره، سوار بر مركب نمى شد و مى گفت: چون در اين شهر مقدس (مدينه) بدن مقدس رسول اكرمصلىاللهعليهوآله دفن است، سوار شدن بر مركب، روا نيست و من هرگز بر مركبى سوار نمى شوم.
روايت شده است كه وى به خاطر فتوايى كه برخلاف نظر خليفه وقت صادر شده كرده بود، در سال ۱۴۷ قمرى محكوم به هفتاد ضربه تازيانه گرديد.(۲۴۱)
وى از حاكمان و خلفاى وقت، دورى مى جست، ولى كتاب «الموطاء» را كه منبع اصلى فقه مالكيان است، به درخواست منصور دوانقى (دومين خليفه عباسى) تألیف كرد.
تألیفات ديگر وى عبارتند از: الوعظ، المسائل، النّجوم، و تفسير غريب القرآن.(۲۴۲)
در توصيف وى گفته شد: وى، فقيه مدينه بود.
عبدالرحمن بن مهدى، روايت كرد: ما راءيت رجلا احسن عقلا من مالك بن اءنس.(۲۴۳)
هم چنين در مورد ديگر گفت: و لم اءر احدا اعقل من مالك بن اءنس.(۲۴۴)
هم چنين وى گفت: سفيان ثورى، در علم حديث پيشوا بود، ولى در سنت، پيشوايى نداشت. اوزاعى، در سنت، پيشوا بود، ولى در حديث پيشوايى نداشت. امّا مالك بن اءنس، هم در حديث بود و هم در سنّت، مقام پيشوايى داشت.(۲۴۵)
مالك بن اءنس، رابطه خوبى با امام جعفرصادقعليهالسلام ، پيشواى شيعيان و محبان اهل بيتعليهمالسلام داشت و از آن حضرت، روايات فراوانى نقل كرد.
وى درباره امام جعفرصادقعليهالسلام گفت: ما راءت عَين، و لا سمعت اُذن، و لا خطر على قلب بشر، اءفضل من جعفرالصّادق فضلا و علما و عبادةً و ورعا.(۲۴۶)
يعنى: هيچ چشمى نديد، گوشى نشنيد و بر قلب بشرى خطور نكرد كه از جهت فضل، علم، عبادت و وارستگى، كسى به پايه جعفر صادقعليهالسلام برسد.
مالك بن اءنس درباره رابطه اش با امام جعفرصادقعليهالسلام گفت: من به ديدار جعفربن محمدعليهالسلام مى رفتم. آن حضرت هرگاه مرا مى ديد، بالشى برايم قرار مى داد و براى من ارزش و احترامى قائل مى شد و مى فرمود: اى مالك! من تو را دوست دارم. من از اين گفته اش بسيار خوشحال مى شدم و خداى سبحان را سپاس مى گفتم.
آن حضرت، شخصيتى است كه از يكى از سه حالت خالى نيست: يا روزه مى داشت، يا مشغول نماز بود و يا ذكر الهى را زمزمه مى كرد. او از بزرگ عبادت كنندگان و از اءكابر زاهدانى است كه از خداى عزّوجل، خشيت و خوف دارند. وى، احاديث زيادى بيان مى فرمود، خوش مجالست و بسيار فائده رسان بود. هنگامى كه مى خواست روايتى از پيامبرصلىاللهعليهوآله نقل كند و نام جدش را بر زبان جارى كند، رنگش سبز و زرد مى شد، به طورى كه او را انسان نمى شناخت.
يك سال با آن حضرت به سفر حج رفتم. هنگامى كه در ميقات محرم شديم و همگان، تلبيه مى گفتند، صداى آن حضرت در گلويش گير كرده بود و نمى توانست تلبيه گويد و حالت خاصى به وى دست داده بود. به وى گفتم: اى پسر رسول خداصلىاللهعليهوآله ! تو نيز بايد تلبيه گويى. آن حضرت فرمود: اى ابى عامر! چگونه بر خود جراءت كنم و بگويم: لبيك اللّهم لبيك، در حالى كه مى ترسم خداى سبحان به من بگويد: لا لبيك و لا سعديك.(۲۴۷)
در جاى ديگر، مالك بن اءنس از امام جعفرصادقعليهالسلام و آن حضرت از پدر و جدش و آن ها از امام علىعليهالسلام روايت كرده اند: قال رسول اللّهصلىاللهعليهوآله : اذا كان يوم القيامة نصب الصراط على شفير جهنم، فلا يجاوز إ لّا من كان معه برائة بولاية على بن اءبى طالبعليهالسلام (۲۴۸) .
يعنى: هنگامى كه قيامت برپا شود، بر لبه جهنم پلى نصب مى شود و هيچ كس نمى تواند از آن عبور كند، مگر آن كسى كه برات ولايت على بن ابى طالبعليهالسلام را داشته باشد.
جاى بسى شگفتى است كه افرادى مانند مالك بن اءنس، داراى چنين اعتقادى مى باشند و رابطه آن چنانى با امام معصومعليهمالسلام دارند، ولى در عمل، راه ديگرى برمى گزينند و با پشتيبانى حاكمان و خلفاى وقت، بساط مستقلى براى خويش پهن مى كنند!