7%

۲۰ صفر سال ۶۱ هجرى قمرى

اربعين شهادت امام حسينعليه‌السلام و زيارت قبر آن حضرت از سوى جابر بن عبدالله انصارى

با اين كه روز چهلم شهادت اباعبدالحسينعليه‌السلام و يارانش در كربلا، به حساب رياضى بايد نوزدهم ماه صفر باشد، همان طورى كه شيخ ‌بهايى در توضيح المقاصد به آن اشاره كرده است، ولى علما و تاريخ ‌نگاران شيعه، چهلم شهادت آن حضرت را، روز بيستم صفر دانسته اند.(۱۳۲)

شايد گفتارشان بدين جهت باشد كه آنان روز عاشورا را به حساب نياورده و آغاز چهلم را از روز يازدهم ماه محرّم شمرده اند.

به هر تقدير، بيستم صفر روز اربعين شهادت امام حسينعليه‌السلام و يارانش است. اين روز، روز زيارت امام حسينعليه‌السلام است و براى آن، زيارت هاى ويژه اى از امامان معصومعليهم‌السلام نقل شده است. براى استفاده از اين زيارت ها به كتب ادعيه، از جمله كتاب شريف مفاتيح الجنان شيخ عباس قمى رجوع نماييد.

در اين روز جابربن عبدالله انصارى وارد كربلا گرديد و قبر مطهر امام حسينعليه‌السلام را زيارت كرد. او نخستين زايرى بود كه با معرفت، موفق به زيارت قبر آن حضرت گرديد.

جابر بن عبداللّه، از اهالى مدينه طيبه و از صحابه معروف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و از دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام بود.

وى، پس از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از جبهه حق طلب اميرمؤمنانعليه‌السلام و فاطمه زهرا عليها السّلام هوادارى مى كرد و در ايام خلافت اميرمؤمنانعليه‌السلام از نزديكان آن حضرت بود. پس از شهادت اميرمؤمنانعليه‌السلام از ياران امام حسن مجتبىعليه‌السلام ، امام حسينعليه‌السلام و امام زين العابدينعليه‌السلام بود.

وى، عمرى دراز پيدا كرد و تا ايام جوانى امام محمدباقرعليه‌السلام را درك نمود و سلام پيامبراسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را به امام محمدباقرعليه‌السلام ابلاغ كرد.

روايت شد كه جابربن عبدالله، روزها در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى نشست و مى گفت: «يا باقِرَ، يا باقِرَالْعِلْمِ. «! مردم مدينه مى گفتند: او هذيان مى گويد. وى مى گفت: به خدا سوگند، من بيهوده و پريشان سخن نمى گويم. من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه به من فرمود: اى جابر! تو زنده مى مانى با ببينى مردى از اهل بيت مرا كه نام او، نام من و رخسارش، رخسار من است. بشكافد دانش را شكافتنى، هرگاه وى را ديدى، سلام مرا به او برسان.

اين فرمايش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه مرا واداشت اين سخن را بگويم.(۱۳۳)

جابربن عبدالله در اواخر عمر، نابينا شد و در سال ۷۸ قمرى در سن بالاى نودسالگى در مدينه بدرود حيات گفت. او آخرين صحابه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه در اين شهر وفات يافته است.(۱۳۴)

پس از شهادت اباعبدالله الحسينعليه‌السلام در كربلا و اسارت خاندانش به دست ستمگران حكومت ننگين يزيد و انتشار اين گونه رويدادها در شهرهاى گوناگون اسلامى، مسلمانان، به ويژه دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام بسيار ناراحت شده و برخى از آنان، از خود حساسيت نشان دادند و صداى اعتراض خود را بلند كردند.

نمونه بارز آن، اعتراض عبدالله بن عفيف در مسجد كوفه نسبت به گفتار سخيف عبيدالله بن زياد (حاكم كوفه و بصره) درباره شهادت امام حسينعليه‌السلام است، كه سرانجام خود وى نيز به دست دژخيمان عبيدالله در كوفه به شهادت رسيد.

جابربن عبدالله انصارى كه در هنگام شهادت امام حسينعليه‌السلام ، به احتمال زياد در مدينه حضور داشت و از قيام و شهادت آن حضرت بى اطلاع بود، پس از آگاهى از جنايت سپاهيان يزيد و شهادت امام حسينعليه‌السلام و ياران وفادارش در كربلا، عازم كوفه گرديد تا از اين رويداد بزرگ، به خوبى آگاه شود.

وى، پس از اطلاع كامل از نحوه شهادت و به دست آوردن نشانى محل شهادت امام حسينعليه‌السلام ، عازم سرزمين كربلا گرديد و نخستين كسى بود كه توفيق زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام را به دست آورد و پايه گذار سنت حسنه زيارت مرقد پيشواى شهيدان، حضرت امام حسينعليه‌السلام گرديد.

در اين جا ماجراى زيارت جابر را از كتاب بشارة المصطفى، به نقل از كتاب منتهى الا مال شيخ ‌عباس قمى بيان مى كنيم:

عطيّة بن سعدبن جناده عوفى كوفى كه از روات اماميه است و اهل سنت در رجال، تصريح كرده اند به صدق او در حديث، گفت: ما بيرون رفتيم با جابربن عبدالله انصارى به جهت زيارت قبر حضرت حسين عليه السلام. پس زمانى كه به كربلا وارد شديم، جابر نزديك فرات رفت و غسل كرد، پس جامه را لنگ خود كرد و جامه ديگر را بر دوش افكند. پس گشود بسته اى را كه در آن سُعد بود و به پاشيد از آن بر بدن خود. پس به جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذكر خدا، تا نزديك قبر رسيد. مرا گفت تا دست مرا به قبر گذار. من دست وى را به قبر گذاشتم. چون دستش به قبر رسيد بى هوش بر روى قبر افتاد. پس آبى بر وى پاشيدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: يا حسين! پس گفت: حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ؛ آيا دوست، جواب نمى دهد دوست خود را؟ پس گفت: كجا توانى جواب دهى و حال آن كه در گذشته از جاى خود رگ هاى گردن تو و آويخته شده بر پشت و شانه تو، و جدايى افتاده بين سر و تن تو. پس شهادت مى دهم كه تو مى باشى فرزند خيرالنّبيين و پسر سيّدالمؤمنين و فرزند هم سوگند تقوى و سليل هدى و خامس اصحاب كساء و پسر سيّدالنقباء و فرزند فاطمه سيّده زن ها، و چگونه چنين نباشى و حال آن كه پرورش داده تو را پنجه سيّدالمرسلين و پروريده شدى در كنار متقين و شير خوردى از پستان ايمان و بريده شدى از شير با سلام و پاكيزه بودى در حيات و ممات. همانا دل هاى مؤمنين خوش نيست به جهت فراق تو و حال آن كه شكى ندارد در نيكويى حال تو. پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او. و همانا شهادت مى دهم كه تو گذشتى بر آن چه گذشت بر آن برادر تو يحيى بن زكريّا. پس جابر برگردانيد چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام كرد، بدين طريق:

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ اَيَّتُهَا الْاَرْواحُ الَّتى حَلَّتْ بِفِناءِ قَبْرِ الْحُسَينِعليه‌السلام وَ اَناخَتْ بِرَحْلِهِ، اَشْهَدُ اَنَّكُمُ اَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكوةَ وَ اَمَرْتُمْ بِالمَعْروُفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدينَ وَ عَبَدْتُمُ اللّهَ حَتّى آتيكُمُ الْيَقينُ.

پس گفت: سوگند به آن كه برانگيخت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را به نبوت حقه كه ما شركت [داريم ] شما را در آن چه داخل شديد در آن.

عطيّه گفت: به جابر گفتم: چگونه ما با ايشان شركت كرديم و حال آن كه فرود نيامديم ما وادى اى را، و بالا نرفتيم كوهى را و شمشيرى نزديم؟ و اما اين گروه، پس جدايى افتاده مابين سر و بدنشان، و اولادشان يتيم و زنانشان بيوه گشته اند.

جابر گفت: اى عطيه! شنيدم از حبيب خود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كه مى فرمود: هر كه دوست دارد گروهى را، با ايشان محشور شود و هر كه دوست داشته باشد عمل قومى را، شريك شود در عمل ايشان. پس قسم به خداوندى كه محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را براستى برانگيخته كه نيّت من و اصحابم بر آن چيزى است كه گذشته بر او حضرت حسينعليه‌السلام و ياورانش.(۱۳۵)

به اين ترتيب، جابر بن عبدالله انصارى نه تنها خود موفق به زيارت اباعبداللّه الحسينعليه‌السلام گرديد، بلكه با رفتار و گفتار خود، زيارت امام حسينعليه‌السلام و ساير شهيدان كربلا را در ميان دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام رواج داد.

از آن پس، شيعيان و دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام از كوفه، بصره، مدينه و ساير مناطق اسلامى به سوى كربلا روان شده و اين صحراى دورافتاده و خشك را به زيارت گاهى مقدس درآوردند و زيارت امام حسينعليه‌السلام را به عنوان يك فرهنگ جهادى و دينى در ميان تمامى مسلمانان جهان مطرح كردند.

ورود خاندان امام حسينعليه‌السلام به كربلا

مسئله ديگرى كه لازم است در اين جا به آن اشاره كنيم، اين است: آيا خاندان امام حسينعليه‌السلام و بازماندگان واقعه كربلا پس از دوران اسارت، در برگشت از شام به مدينه، وارد كربلا شدند و ورود آنان مطابق با روز اربعين شهادت امام حسينعليه‌السلام بود؟

در اين باره، تاريخ ‌نگاران و سيره نويسان، ديدگاه واحدى ندارند. برخى معتقدند كه آنان در هنگام رفتن از كوفه به شام، در حال اسيرى وارد كربلا شدند و اربعين آن حضرت را با سوگوارى خود گرامى داشتند.

برخى ديگر مى گويند: آنان پس از بازگشت از شام، وارد كربلا شده و با جابربن عبدالله انصارى، همزمان در روز اربعين، قبر امام حسينعليه‌السلام را زيارت كردند. برخى ديگر تنها به حضور جابر در روز اربعين اشاره كرده و از آمدن خاندان امام حسينعليه‌السلام سخنى به ميان نياورده اند.

برخى ديگر نيز گفته اند: خاندان امام حسينعليه‌السلام ، نه در اربعين سال اول، بلكه در اربعين سال بعد به كربلا رفته و قبر آن حضرت را زيارت كردند.

چون ما در صدد تفصيل ماجرا نيستيم، اشاره اى به ادله و نشانه هاى گفتار فوق نمى كنيم و تنها برداشت شخصى خويش را با توجه به مطالعه منابع گوناگون اسلامى و جمع بندى آنان بيان مى كنيم.

به نظر مى آيد كه خاندان اباعبدالله الحسينعليه‌السلام پس از آزادى و بازگشت از شام، در ميان راه تغيير مسير داده و به جاى رفتن به مدينه، به سوى كربلا روان شدند. آنان هنگامى وارد سرزمين كربلا شدند، كه جابر بن عبدالله انصارى و عده اى از دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام در آن جا به سوگوارى مشغول بودند.

ملحق شدن خاندان امام حسينعليه‌السلام به ساير سوگواران، حالت ويژه اى در سرزمين كربلا به وجود آورد و زيارت امام حسينعليه‌السلام به طور آشكار و لعن و نفرين كردن بر قاتلان آن حضرت، صحراى كربلا را طنين انداز كرد و سد شيطانى يزيد و عبيدالله بن زياد در دشمنى با خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را شكست و سيل ابراز محبت و دوستى به اهل بيتعليهم‌السلام به ويژه نسبت به امام حسينعليه‌السلام در ميان مسلمانان به راه افتاد و دشمنان را به رسوايى كشانيد.

اين گفتار به اين معنا نيست كه جابربن عبدالله و خاندان امام حسينعليه‌السلام ، همزمان در روز اربعين وارد كربلا شده باشند. بلكه مسلّم اين است كه جابربن عبدالله انصارى در روز اربعين در كربلا حضور داشت، ولى خاندان امام حسينعليه‌السلام پس از اربعين، در روزهاى ديگر و شايد ماه ديگر، غير از ماه صفر وارد كربلا شده اند، امّا ورودشان مصادف بود با حضور جابربن عبدالله انصارى.

به اين جهت، معروف شده است كه اين دو گروه، همزمان وارد كربلا شده اند. سيدبن طاووس در «اللهوف على قتلى الطفوف» در اين باره گفت:

قالَ الرّاوى: لَمّا رَجَعَ نِساءُ الْحُسَيْنِ (عليه‌السلام ) وَ عَيالِهِ مِنَ الشّامِ وَ بَلَغُوا اِلَى الْعِراق، قالُوا لِلدّليلِ: مُرَّ بِنا عَلى طَريقِ كربَلاء. فَوَصَلُوا اِلى مَوْضِعِ الْمَصْرعِ فَوَجَدُوا جابِر بنِ عبداللّه الا نصارى (ره) وَ جَماعَةً مِنْ بَنى هاشِمِ وَ رِجالا مِنْ آلَ الرَّسولِصلى‌الله‌عليه‌وآله قَد وَرَدُو الزِيارَةِ قَبرِ الْحُسَينعليه‌السلام ، فَوافُوا فى وَقتٍ واحِدٍ وَ تَلاقوُا بِالبُكاءِ وَ الْحُزنِ وَ اللَّطْم وَ اَقامُوا الْماتِمَ الْمُقْرِحَةُ لِلْاءكبادِ، وَ اجْتَمَعَ اِلَيْهِم نِساءُ ذلِكَ السَّوادِ فَاقاَموُا عَلى ذلِك اءيّاما.(۱۳۶)

از اين گفته به روشنى دانسته مى شود كه حضور جابربن عبدالله انصارى در كربلا، موجب گرديد كه ساير دوستداران اهل بيتعليهم‌السلام ، اعمّ از بنى هاشم و وابستگان به بيت رسالت و امامت، و اهالى كوفه و بصره، به طور گروهى و انفرادى وارد كربلا شدند و به سوگوارى پرداختند. بدين جهت حضور آنان، روزها بلكه ماه ها به طول انجاميد و در همان ايام، كاروان امام حسينعليه‌السلام نيز به آنان ملحق شد.

امّا اگر گفته شود كه خاندان امام حسينعليه‌السلام در روز اربعين شهادت امام حسينعليه‌السلام در برگشت از شام، به كربلا رسيدند، اين گفتار نمى تواند با ايّام درازمدت اسارت آنان در كوفه و شام و طى راه طولانى رفت و برگشت مابين دو سرزمين در مدت كوتاه چهل روز، سازگارى داشته باشد.