5%

باب الخوف (ترس، بيم)

٢٥٦٦ ١- الخوف امان. ١ ٢٧ ترس ايمنى است (يعنى ترس از خدا ايمنى است از عقاب و عذاب روز جزا).

٢٥٦٧ ٢- الخوف استظهار. ١ ٥٠ ترس، پشت گرمى است.

٢٥٦٨ ٣- الهيبة خيبة. ١ ٤٩ هيبت داشتن (كه سبب ترس مردم از كسى شود) مقرون به نوميدى است.

٢٥٦٩ ٤- الهيبة مقرونه بالخيبة. ١ ٩٥ هيبت مردم از كسى همراه با محروميت و نوميد او (از مردم) است.

٢٥٧٠ ٥- الخوف جلباب العارفين.

١ ١٧٥ ترس از خداى سبحان جامه و پيراهن عارفان است.

٢٥٧١ ٦- الوجل شعار المؤمنين. ١ ١٧٦ بيم و هراس، جامه زيرين مؤمنان است.

٢٥٧٢ ٧- الخائف لا عيش له. ١ ٢٥١ آدم ترسو زندگى ندارد (يا جايى كه انسان در ترس و بيم به سر برد زندگى ندارد).

٢٥٧٣ ٨- الخوف سجن النّفس عن الذّنوب و رادعها عن المعاصى.

٢ ١٠٦ ترس، زندان جان انسان از گناهان و باز دارنده از نافرمانيهاست.

٢٥٧٤ ٩- الخوف من اللَّه فى الدّنيا يؤمن الخوف فى الآخرة منه. ٢ ١٥٣ ترس از خدا در دنيا امان دهد انسان را از ترس از خداوند در آخرت.

٢٥٧٥ ١٠- ارهب تحذر. ٢ ١٧٠ از خدا بترس تا ديگران نيز از تو واهمه‏

داشته باشند.

٢٥٧٦ ١١- اعلمكم أخوفكم. ٢ ٣٦٩ داناترين و عالم‏ترين شما كسى است كه ترسش (از خداى تعالى) بيشتر باشد.

٢٥٧٧ ١٢- انّ المؤمنين خائفون. ٢ ٤٩٦ به راستى كه مؤمنان ترسانند.

٢٥٧٨ ١٣- انّ المؤمنين وجلون. ٢ ٤٩٦ به راستى كه مؤمنان بيمناكند.

٢٥٧٩ ١٤- اكثر النّاس معرفة لنفسه اخوفهم لربّه. ٢ ٤٢٤ كسى كه در ميان مردم از ديگران نسبت به خود معرفت و شناسايى‏اش بيشتر است كه ترس او از پروردگارش بيشتر باشد.

٢٥٨٠ ١٥- أعظم النّاس علما، اشدّهم خوفا للَّه سبحانه. ٢ ٤٢٨ بزرگترين مردم در علم و دانش كسى است كه ترسش از خداى سبحان سخت‏تر باشد.

٢٥٨١ ١٦- ارهب تحذر و لا تهزل فتحتقر. ٢ ١٨١ از خدا بترس تا از گناهان اجتناب كنى.

و شوخى نكن كه كوچك و حقيرت شمارند.

٢٥٨٢ ١٧- انّما السّعيد من خاف العقاب فامن، و رجا الثّواب فاحسن، و اشتاق الى الجنّة فادّلج. ٣ ٩١ به راستى كه نيكبخت كسى است كه بترسد از عقاب الهى و همين سبب ايمنى او گردد، و به ثواب و پاداش خداوند اميد داشته باشد و سبب احسان و نيكى او گردد، و به بهشت اشتياق داشته و شب خيز گردد.

٢٥٨٣ ١٨- اذا خفت الخالق فررت اليه.

٣ ١٢٧ هنگامى كه از آفريدگار بترسى به سويش گريزان شوى.

٢٥٨٤ ١٩- اذا خفت المخلوق فررت منه.

٣ ١٢٧ هنگامى كه از مخلوق خدا و مردم به‏

ترسى از آنها گريزان شوى.

٢٥٨٥ ٢٠- إذا خفت صعوبة أمر فاصعب له يذلّ لك، و خادع الزّمان عن احداثه تهن عليك. ٣ ١٦٤ هر گاه از سختى كارى بيم داشته باشى تو هم در برابر آن سخت و محكم شو تا آن كار بر تو آسان گردد، و در برابر حوادث روزگار چاره آن كن تا بر تو سهل گردد.

٢٥٨٦ ٢١- ثمرة الخوف الامن. ٣ ٣٢٣ ميوه ترس، امنيّت است.

٢٥٨٧ ٢٢- حلاوة الامن تنكّدها مرارة الخوف و الحذر. ٣ ٣٩٨ شيرينى امنيت را تلخى ترس و بيم ناگوار و سخت سازد.

٢٥٨٨ ٢٣- خف اللَّه يؤمنك و لا تأمنه فيعذّبك. ٣ ٤٦٣ از خدا بترس تا تو را ايمن سازد، و از او ايمن مباش كه تو را عذاب كند. ٢٥٨٩ ٢٤- أعلم النّاس باللَّه سبحانه أخوفهم منه. ٢ ٤٢٣ عالم‏ترين مردم نسبت به خداوند كسى است كه ترسش از خدا بيشتر باشد.

٢٥٩٠ ٢٥- خوف اللَّه يجلب لمستشعره الامان. ٣ ٤٦٣ ترس از خدا براى كسى كه آن را شعار خود قرار داده ايمنى (از عذاب خدا) آورد.

٢٥٩١ ٢٦- خف اللَّه خوف من شغل بالفكر قلبه، فانّ الخوف مظنّة الامن و سجن النّفس عن المعاصى. ٣ ٤٤٦ از خدا بترس آن چنان ترسى كه دلت به فكر (خدا) سرگرم باشد، زيرا ترس جاى گمان امنيت و زندان كردن نفس از گناهان است.

٢٥٩٢ ٢٧- خف ربّك خوفا يشغلك عن رجائه، و ارجه رجاء من لا يأمن خوفه. ٣ ٤٤٥ بترس از پروردگار خود ترس كسى كه سرگرم سازد او را از اميد به او، و اميدوار باش به او اميد كسى كه از ترس او ايمن‏

نيست. ٢٥٩٣ ٢٨- خير الاعمال اعتدال الرّجاء و الخوف. ٣ ٤٤٥ بهترين عملها اعتدال و ميانه روى در اميد و ترس، (و خوف و رجا) است.

٢٥٩٤ ٢٩- خف تأمن و لا تأمن فتخف.

٣ ٤٤٥ بترس از خدا تا ايمن گردى، و ايمن مباش تا بترسى.

٢٥٩٥ ٣٠- خف ربّك و ارج رحمته، يؤمنك ممّا تخاف و ينلك ما رجوت.

٣ ٤٤٤ بترس از پروردگار خود و به رحمتش اميد داشته باش تا ايمنت گرداند از آنچه مى‏ترسى و عطا كند به تو آنچه را اميد دارى.

٢٥٩٦ ٣١- ربّ خوف يعود بالامان. ٤ ٦٦ چه بسا ترسى كه به امنيت و ايمنى باز گردد (مانند ترس از خدا و عذاب الهى).

٢٥٩٧ ٣٢- ربّ مخوف لا تحذره. ٤ ٧٠ چه بسا چيزهاى ترسناكى كه تو از آن پرهيز نكنى.

٢٥٩٨ ٣٣- شرّ النّاس من يتّقيه النّاس مخافة شرّه. ٤ ١٧٨ بدترين مردم كسى است كه مردم از ترس شرّ و بدى او از وى بترسند.

٢٥٩٩ ٣٤- طوبى لمن الزم نفسه مخافة ربّه و أطاعه فى السّرّ و الجهر. ٤ ٢٣٩ خوشا به حال كسى كه ترس پروردگار خود را ملازم خويش گرداند، و در پنهان و آشكار از او اطاعت كند.

٢٦٠٠ ٣٥- طوبى لمن استشعر الوجل و كذّب الامل و تجنّب الزّلل. ٤ ٢٤٧ خوشا به حال كسى كه ترس را شعار خود قرار دهد. و آرزو را دروغ پندارد، و از لغزش دورى كند.

٢٦٠١ ٣٦- طوبى لمن خاف اللَّه فأمن.

٤ ٢٤٨ خوشا به حال كسى كه از خدا بترسد و امان يابد.

٢٦٠٢ ٣٧- عجبت لمن عرف اللَّه كيف لا يشتدّ خوفه. ٤ ٣٣٨ در شگفتم از كسى كه خدا را شناخته چگونه ترسش سخت نباشد.

٢٦٠٣ ٣٨- غاية العلم الخوف من اللَّه سبحانه. ٤ ٣٧٥ حدّ نهايى علم، ترس از خداى سبحان است.

٢٦٠٤ ٣٩- لكلّ داخل دهشة و ذهول.

٥ ١٠ هر واردى را دهشت و غفلتى است. ٢٦٠٥ ٤٠- كلّ عالم خائف. ٤ ٥٢٤ هر عالمى بيمناك است. (يعنى از نشانه‏هاى علم، ترس از خداست).

٢٦٠٦ ٤١- قرنت الهيبة بالخيبة. ٤ ٤٩٣ هيبت و ترس با نوميدى همراه است. ٢٦٠٧ ٤٢- كم من خائف وفد به خوفه على قرارة الامن. ٤ ٥٥٤ چه بسا ترسناكى كه ترسش او را به جايگاه امنى در آورد.

٢٦٠٨ ٤٣- كما ترجو خف. ٤ ٦٢٣ همان گونه كه اميد دارى بترس.

٢٦٠٩ ٤٤- من كثرت مخافته قلّت آفته.

٥ ٢١٤ كسى كه ترسش زياد باشد آفتش اندك است.

٢٦١٠ ٤٥- من امن مكر اللَّه بطل أمانه.