5%

باب الاسراف (ولخرجى، زياده‏روى در خرج)

٤٠٣٩ ١- الاسراف يفنى الجزيل. ١ ٩٢ اسراف كارى، مال بسيار را نابود مى‏كند.

٤٠٤٠ ٢- الاسراف يفنى الكثير. ١ ١٣٩

اسراف، مال زياد را نيست و نابود مى‏كند.

٤٠٤١ ٣- اقبح البذل السّرف. ٢ ٣٧٢ زشت‏ترين بذل و بخششها، اسرافكارى است.

٤٠٤٢ ٤- ذر الاسراف مقتصدا و اذكر فى اليوم غدا. ٤ ٣٣ اسراف را به صورت ميانه روى در آور، و در امروز زندگى، فردا را نيز به ياد آور.

٤٠٤٣ ٥- سبب الفقر الاسراف. ٤ ١٢٢ سبب فقر و ندارى، اسرافكارى است.

٤٠٤٤ ٦- ذر السّرف فانّ المسرف لا يحمد جوده و لا يرحم فقره. ٤ ٣٤ اسراف را واگذار، زيرا شخص اسرافكار نه جود و بخشش او ستايش شود، و نه هنگام فقر و ندارى مورد مهر ديگران قرار گيرد.

٤٠٤٥ ٧- شين السّخاء السّرف. ٤ ١٩٠ زشتى سخاوت، اسراف است (كه اگر از حدّ گذشت ديگر زيور نيست بلكه زشتى است).

٤٠٤٦ ٨- فدع الاسراف مقتصدا و اذكر فى اليوم غدا، و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدّم الفضل ليوم حاجتك.

٤ ٤٣٦ اسراف را واگذار و ميانه روى كن، و در امروز، فردا را ياد كن، و از مال خويش به مقدار ضرورت نگه دار، و زياده بر آن را براى روز نياز و حاجتت (روز قيامت) از پيش فرست.

٤٠٤٧ ٩- كثرة السّرف تدمّر. ٤ ٥٩٧ اسراف كارى بسيار، نابود مى‏كند.

٤٠٤٨ ١٠- كفى بالتّبذير سرفا. ٤ ٥٧٢ بيهوده خرج كردن براى اسرافكارى كافى است. ٤٠٤٩ ١١- ليس فى سرف شرف. ٥ ٨٦ در اسرافكارى شرافتى نيست.

٤٠٥٠ ١٢- ما فوق الكفاف اسراف. ٦ ٥٢

بيش از كفاف خرج كردن، اسرافكارى است.

٤٠٥١ ١٣- ويح المسرف ما أبعده عن صلاح نفسه و استدراك امره. ٦ ٢٢٨ واى بر اسرافكار چه چيز او را دور كرده از اصلاح خويش و بازيافت و تدارك كارش.

٤٠٥٢ ١٤- لا غنى مع اسراف. ٦ ٣٦٣ با اسرافكارى توانگرى و بى‏نيازى نيست.

٤٠٥٣ ١٥- انّ امساك الحافظ اجمل من بذل المضيّع. ٢ ٤٩٣ به راستى كه نگه داشتن خسيس بهتر است از بخشش اسرافكار.