٤٠٣٩ ١- الاسراف يفنى الجزيل. ١ ٩٢ اسراف كارى، مال بسيار را نابود مىكند.
٤٠٤٠ ٢- الاسراف يفنى الكثير. ١ ١٣٩
اسراف، مال زياد را نيست و نابود مىكند.
٤٠٤١ ٣- اقبح البذل السّرف. ٢ ٣٧٢ زشتترين بذل و بخششها، اسرافكارى است.
٤٠٤٢ ٤- ذر الاسراف مقتصدا و اذكر فى اليوم غدا. ٤ ٣٣ اسراف را به صورت ميانه روى در آور، و در امروز زندگى، فردا را نيز به ياد آور.
٤٠٤٣ ٥- سبب الفقر الاسراف. ٤ ١٢٢ سبب فقر و ندارى، اسرافكارى است.
٤٠٤٤ ٦- ذر السّرف فانّ المسرف لا يحمد جوده و لا يرحم فقره. ٤ ٣٤ اسراف را واگذار، زيرا شخص اسرافكار نه جود و بخشش او ستايش شود، و نه هنگام فقر و ندارى مورد مهر ديگران قرار گيرد.
٤٠٤٥ ٧- شين السّخاء السّرف. ٤ ١٩٠ زشتى سخاوت، اسراف است (كه اگر از حدّ گذشت ديگر زيور نيست بلكه زشتى است).
٤٠٤٦ ٨- فدع الاسراف مقتصدا و اذكر فى اليوم غدا، و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدّم الفضل ليوم حاجتك.
٤ ٤٣٦ اسراف را واگذار و ميانه روى كن، و در امروز، فردا را ياد كن، و از مال خويش به مقدار ضرورت نگه دار، و زياده بر آن را براى روز نياز و حاجتت (روز قيامت) از پيش فرست.
٤٠٤٧ ٩- كثرة السّرف تدمّر. ٤ ٥٩٧ اسراف كارى بسيار، نابود مىكند.
٤٠٤٨ ١٠- كفى بالتّبذير سرفا. ٤ ٥٧٢ بيهوده خرج كردن براى اسرافكارى كافى است. ٤٠٤٩ ١١- ليس فى سرف شرف. ٥ ٨٦ در اسرافكارى شرافتى نيست.
٤٠٥٠ ١٢- ما فوق الكفاف اسراف. ٦ ٥٢
بيش از كفاف خرج كردن، اسرافكارى است.
٤٠٥١ ١٣- ويح المسرف ما أبعده عن صلاح نفسه و استدراك امره. ٦ ٢٢٨ واى بر اسرافكار چه چيز او را دور كرده از اصلاح خويش و بازيافت و تدارك كارش.
٤٠٥٢ ١٤- لا غنى مع اسراف. ٦ ٣٦٣ با اسرافكارى توانگرى و بىنيازى نيست.
٤٠٥٣ ١٥- انّ امساك الحافظ اجمل من بذل المضيّع. ٢ ٤٩٣ به راستى كه نگه داشتن خسيس بهتر است از بخشش اسرافكار.