٩٩٢٣ ١- الاشتغال بتهذيب النّفس أصلح. ١ ٣٤٨ سرگرم بودن به پاك كردن و تهذيب نفس شايستهتر از سرگرمى به دنيا است.
٩٩٢٤ ٢- من لم يهذّب نفسه لم ينتفع بالعقل. ٥ ٤١١ كسى كه نفس خود را پاكيزه نكند از عقل خود سود نبرد.
٩٩٢٥ ٣- من لم يهذّب نفسه فضحه سوء العادة. ٥ ٤٥٩ كسى كه نفس خود را پاكيزه نكند بدى عادت او را رسوا گرداند.
٩٩٢٦ ١- الرّاضى عن نفسه مغبون و الواثق بها مفتون. ٢ ٧٦ كسى كه از خود راضى باشد فريب خورده و كسى كه به نفس خود اطمينان داشته باشد دچار فتنه گرديده است.
٩٩٢٧ ٢- الرّجل حيث اختار لنفسه، ان صانها ارتفعت و ان ابتذلها اتّضعت.
٢ ٧٧ آدمى در همان جايى است كه خود را براى نفس خود برگزيند و انتخاب كند كه اگر آن را نگه دارد بلند مرتبه گردد و اگر نگاهش ندارد پست گردد (و به هر صورت عزّت و ذلّت هر كس به دست خود او است).
٩٩٢٨ ٣- ازراء الرّجل على نفسه برهان رزانة عقله و عنوان وفور فضله. ٢ ١٠٩ عيبجويى كردن و عتاب مرد به نفس خويش دليل پابرجايى عقل او و نشانه زيادى فضل او است.
٩٩٢٩ ٤- العاقل يتقاضى نفسه بمايجب عليه، و لا يتقاضى لنفسه بما يجب له. ٢ ١٢٤ عاقل و خردمند بازخواست مىكند از نفس خود آنچه را نسبت به ديگران بر او لازم است، و بازخواست نمىكند نفس خود را در مورد آنچه بر ديگران نسبت به او لازم است.
٩٩٣٠ ٥- الرّاضى عن نفسه مستور عنه عيبه، و لو عرف فضل غيره كساه ما به من النّقص و الخسران. ٢ ١٣٣ كسى كه از خود راضى است عيب او از خودش پوشيده است، و اگر برترى ديگران را بر خود بداند (و توجه پيدا كند) نقصان و زيان خود را بپوشاند.
٩٩٣١ ٦- من رضى عن نفسه اسخط ربّه. ٥ ٢٥٤ كسى كه از خود راضى باشد پروردگارخويش را به خشم آورده است.
٩٩٣٢ ٧- ايّاك أن ترضى عن نفسك فيكثر السّاخط عليك. ٢ ٢٩٠ بپرهيز از اين كه از خود راضى باشى كه مردم خشمناك بر تو بسيار گردد.
٩٩٣٣ ٨- كفى بالمرء جهلا ان يرضى عن نفسه. ٤ ٥٧٨ براى نادانى انسان همين بس كه از خود راضى باشد.
٩٩٣٤ ٩- بالرّضاء عن النّفس تظهر السّوآت و العيوب. ٣ ٢٤٠ به وسيله راضى بودن از خويشتن بديها و عيبها آشكار گردد.
٩٩٣٥ ١٠- رضاك عن نفسك من فساد عقلك. ٤ ٩٢ راضى بودنت از خود از تباهى عقل تو است.
٩٩٣٦ ١١- رضى العبد عن نفسه مقرون بسخط ربّه. ٤ ١٠١ راضى بودن بنده از خود همراه است با خشم پروردگار.
٩٩٣٧ ١٢- رضى المرء عن نفسه برهان سخافة عقله. ٤ ١٠١ رضايت انسان از خود دليل بر سبكى عقل او است.
٩٩٣٨ ١٣- شرّ الامور الرّضاء عن النّفس.
٤ ١٧٣ بدترين چيزها راضى بودن از خود است.
٩٩٣٩ ١٤- من رضى عن نفسه كثر السّاخط عليه. ٥ ٣٠٦ كسى كه از خود راضى باشد ناخرسندان بر او بسيار گردند.
٩٩٤٠ ١٥- من رضى عن نفسه ظهرت عليه المعايب. ٥ ٣٧٤ كسى كه از خود راضى باشد عيبها بر او آشكار گردد.
٩٩٤١ ١٦- هلك من رضى عن نفسه و وثق بما تسوّله له. ٦ ١٩٦ نابود شد كسى كه از خود راضى است و اعتماد كرده بدانچه نفس او برايش آراسته است.
٩٩٤٢ ١٧- الرّاضى بفعل قوم كالدّاخل فيه معهم و لكلّ داخل فى باطل اثمان اثم الرّضاء به و اثم العمل به. ٢ ١٣١ كسى كه از كار مردمى راضى است همانند آن است كه در آن كار با آنها بوده، و براى كسى كه در كار باطل با ديگران باشد دو گناه است: يكى گناه رضايت بدان كار و ديگر گناه عمل بدان.
٩٩٤٣ ١٨- خير الشّيم أرضاها. ٣ ٤٢٦ بهترين خصلتها پسنديدهترين آنهاست.
٩٩٤٤ ١٩- رضى المتعنّت غاية لا تدرك.
٤ ٩١ رضايت انسان ايرادگير و اشكال تراش هدفى است كه كسى بدان نرسد. ٩٩٤٥ ٢٠- من رضي عن نفسه أسخط ربّه. ٥ ٢٥٤ كسى كه از خويش راضى باشد خداى را به خشم آورد.