6%

باب العتق (بنده آزاد كردن)

٦٠١٠ ١- اذا ملكت فاعتق. ٣ ١١٧ هرگاه مالك (برده‏اى) شدى او را آزاد كن.

٦٠١١ ٢- من قام بشرائط العبوديّة أهّل للعتق. ٥ ٣١٤ هركس قيام كند به شرايط بندگى (حق تعالى) شايسته آزادى (از عذاب و دوزخ) گردد.

باب العجب (خودبينى)

٦٠١٢ ١- العجب هلاك. ١ ٢٢ خودبينى نابودى است.

٦٠١٣ ٢- العجب حمق. ١ ٢٥ خودبينى حماقت است.

٦٠١٤ ٣- العجب راس الحماقة. ١ ٩٥ خودبينى اساس حماقت است.

٦٠١٥ ٤- العجب رأس الجهل. ١ ١١٣ خودبينى اساس نادانى است.

٦٠١٦ ٥- العجب عنوان الحماقة. ١ ١٤٨ خودبينى نشانه حماقت است.

٦٠١٧ ٦- الاعجاب يمنع الازدياد. ١ ١٥٧ خودپسندى از فزونى (مرتبه و كمال) جلوگيرى كند. (چون خودبين و خودپسند خود را در حدّ اعلاى كمال مى‏داند) ٦٠١٨ ٧- العجب اضرّ قرين. ١ ١٥٧ خودبينى زيانبارترين همراه و قرين انسان است.

٦٠١٩ ٨- الاعجاب ضدّ الصّواب. ١ ١٧٧ خودپسندى ضدّ درستى و صواب و مخالف آن است.

٦٠٢٠ ٩- العجب يفسد العقل. ١ ١٨٩ خودبينى عقل را تباه سازد.

٦٠٢١ ١٠- العجب يمنع الازدياد. ١ ٢١٣ خودبينى مانع افزونى (كمال) انسانى است.

٦٠٢٢ ١١- العجب بالحسنة يحبطها.

١ ٢٢٥ خودبينى در كار نيك آن را به هدر دهد.

٦٠٢٣ ١٢- العجب آفة الشّرف. ١ ٢٣٣ خودبينى آفت شرافت انسانى است.

٦٠٢٤ ١٣- العجب يظهر النّقيصة. ١ ٢٣٦ خودبينى كمبود داشتن انسان را آشكار سازد.

٦٠٢٥ ١٤- المعجب لا عقل له. ١ ٢٥٠ آدم خودپسند و خودبين عقل ندارد.

٦٠٢٦ ١٥- اعجاب المرء بنفسه حمق.

١ ٣١١ خودبينى حماقت است.

٦٠٢٧ ١٦- الاعجاب ضدّ الصّواب و آفة الالباب. ١ ٣٥٧ خودبينى ضدّ درستى و راستى، و آفت خردها است.

٦٠٢٨ ١٧- اعجاب المرء بنفسه برهان نقصه و عنوان ضعف عقله. ٢ ١٠٩ خودبين بودن انسان دليل كمبود او و نشانه ناتوانى عقل او است.

٦٠٢٩ ١٨- ايّاك و الاعجاب و حبّ الاطراء، فانّ ذلك من اوثق فرص الشّيطان. ٢ ٢٩٨ زنهار به پرهيز از خودبينى و علاقه و محبت به ثناخوانى و ستايش ديگران از تو، كه اين از محكم‏ترين فرصتهاى شيطانى است.

٦٠٣٠ ١٩- ايّاك ان تعجب بنفسك فيظهر عليك النّقص و الشّنأن. ٢ ٢٩٩ بر تو باد كه پرهيز كنى از خودبينى كه با خودبينى كمبود و دشمنى (يعنى دشمنى خدا و خلق خدا) بر تو آشكار گردد.

٦٠٣١ ٢٠- اوحش الوحشة العجب. ٢ ٣٧٢ وحشتناك‏ترين وحشتها خودبينى است.

٦٠٣٢ ٢١- آفة اللّبّ العجب. ٣ ١٠٩ آفت عقل خودبينى است.

٦٠٣٣ ٢٢- اذا زاد عجبك بما انت فيه من سلطانك فحدثت لك ابهّة او مخيلة فانظر الى عظم ملك اللَّه و قدرته ممّا

تقدر عليه من نفسك، فانّ ذلك يليّن من جماحك و يكفّ عن غربك و يفى‏ء اليك بما عزب عنك من عقلك. ٣ ١٩٠ هرگاه خودبينى تو، به خاطر داشتن قدرت و توانايى زياد شود، و سبب آن شود تا تكبر و نخوتى در تو پديد آيد، در آن حال به عظمت پادشاهى خداى تعالى و قدرت او از آنچه تو قدرت آن را بر خويشتن ندارى، بنگر كه اين كار سركشى تو را فرو نشاند و از تندروى تو را باز دارد، و آنچه را كه از عقل تو دور شده به تو بازگرداند.

٦٠٣٤ ٢٣- ثمرة العجب البغضاء. ٣ ٣٢٥ ميوه خودبينى، خشم و دشمنى مردم است.

٦٠٣٥ ٢٤- سيّئة تسوؤك خير من حسنة تعجبك. ٤ ١٤١ گناهى كه تو را بدحال و پشيمان كند، بهتر است از كار نيكى كه تو را به خودبينى وادارد.

٦٠٣٦ ٢٥- شرّ النّاس من يرى انّه خيرهم.

٤ ١٦٨ بدترين مردم كسى است كه خود را بهترين مردم ببيند.

٦٠٣٧ ٢٦- كفى بالمرء رذيلة ان يعجب بنفسه. ٤ ٥٧٦ در پستى انسان همين بس كه خودبين باشد.

٦٠٣٨ ٢٧- ليس لمعجب رأى. ٥ ٧٩ آدم خودبين رأى و انديشه ندارد.

٦٠٣٩ ٢٨- من اعجب بنفسه سخر به.

٥ ١٧٩ كسى كه خودبين باشد مورد تمسخر و ريشخند ديگران قرار گيرد.

٦٠٤٠ ٢٩- من اعجب برأيه ذلّ. ٥ ٢٠١ كسى كه خودرأى باشد خوار گردد.

٦٠٤١ ٣٠- من اعجبته آرائه غلبته اعداؤه. ٥ ٢٤٠ كسى كه به شگفت اندازد او را رأى او و خود رأى باشد، دشمنانش بر او چيره شوند.

٦٠٤٢ ٣١- من اعجب بفعله اصيب بعقله.

٥ ٢٨٣ كسى كه عملش او را به خودبينى وادارد به عقل او آسيب رسد.

٦٠٤٣ ٣٢- من كثر اعجابه قلّ صوابه.

٥ ٢٨٤ كسى كه خودبينى او بسيار شود، درستى و صحّت كار او كم شود.

٦٠٤٤ ٣٣- من اعجب برأيه ملكه العجز.

٥ ٢٥٣ كسى كه خود رأى شود ناتوانى بر او مسلّط گردد.

٦٠٤٥ ٣٤- من اعجب بعمله احبط اجره.

٥ ٣١٠ كسى كه عملش او را به عجب و خودبينى اندازد، اجر و پاداش خود را از ميان ببرد.

٦٠٤٦ ٣٥- ما اضرّ المحاسن كالعجب.

٦ ٥٣ چيزى مانند خودبينى به نيكوييها زيان نرساند.

٦٠٤٧ ٣٦- ما لابن آدم و العجب اوّله نطفة مذرة، و آخره جيفة قذرة، و هو بين ذلك يحمل العذرة. ٦ ٩٨ پسر آدم را با خودبينى چه كار آغازش نطفه‏اى است فاسد، و پايانش مردارى است گنديده و نجس، و در اين ميان نيز حامل عذره (يعنى فضله و نجاست درون خويش) است ٦٠٤٨ ٣٧- لا وحشة أوحش من العجب.

٦ ٣٨٠ هيچ وحشتى از خودبينى وحشتناك‏تر نيست.

٦٠٤٩ ٣٨- من أعجب بحسن حالته قصّر عن حسن حيلته. ٥ ٣٥٦ كسى كه نيكوئى حال و وضع او سبب خودبينى او گردد، از چاره‏جويى نيكو (در كار خويش) كوتاهى كند.

٦٠٥٠ ٣٩- ايّاك أن تستكبر من معصية غيرك ما تستصغره من نفسك، او تستكثر من طاعتك ما تستقلّه من غيرك. ٢ ٣٠٠ بپرهيز از اين كه از ديگران بزرگ بشمارى گناهى را كه از خودت كوچك مى‏شمارى، و يا بزرگ بشمارى فرمانبردارى و طاعتى را از خودت كه همان را از ديگران اندك به شمار آورى.