3%

باب التعريض (گوشه و كنايه زدن)

٦٢٨٠ ١- التّعريض للعاقل اشدّ عتابه.

١ ٣٠٣ گوشه و كنايه زدن براى شخص عاقل سخت‏ترين عقاب و سرزنش او است.

٦٢٨١ ٢- اذا لوّحت للعاقل فقد اوجعته عتابا. ٣ ١٦٢

هر گاه كنايه و گوشه به انسان عاقل بزنى، سرزنش دردآورى به او كرده‏اى.

٦٢٨٢ ٣- تلويح زلّة العاقل له من امضّ عتابه. ٣ ٢٨٥ كنايه گويى و گوشه زدن در لغزش شخص عاقل، از رنج‏آورترين سرزنشهاى او است.

باب المعرفة (شناخت)

٦٢٨٣ ١- المعرفة نور القلب. ١ ١٤٤ شناخت و معرفت، روشنى و نور دل است.

٦٢٨٤ ٢- المعرفة الفوز بالقدس. ١ ١٤٥ شناخت و معرفت پيروزى و رسيدن به پاكى است.

٦٢٨٥ ٣- لا تستعظمنّ أحدا حتّى تستكشف معرفته. ٦ ٢٧١ هيچكس را بزرگ مشمار تا شناخت او را كشف كنى.

٦٢٨٦ ٤- من مات على فراشه و هو على معرفة حقّ ربّه و رسوله و حقّ أهل بيته، مات شهيدا و وقع أجره على اللّه سبحانه، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قامت نيّته مقام اصلاته سيفه، فانّ لكلّ شي‏ء أجلا لا يعدوه.

٥ ٤٣٥ كسى كه در بستر خود بميرد در حالى كه حق شناخت پروردگار خود و پيامبر و خاندان او را دارا باشد، شهيد مرده و پاداش او بر خداى سبحان است، و سزاوار پاداش چيزى از عمل شايسته خويش است كه در انديشه خود داشته است، و همان انديشه او جايگزين شمشير كشيدن او (و شهادت او در ركاب پيامبر و خاندان او) است، و به راستى كه هر چيزى را زمانى و وقتى است كه از آن زمان نگذرد (و در وقت خود انجام شود). ٦٢٨٧ ٥- المعرفة برهان الفضل. ١ ٢٠٨ شناخت، دليل برترى و فضيلت است.

٦٢٨٨ ٦- الكيّس من عرف نفسه و أخلص اعماله. ١ ٢٩٧ انسان زيرك كسى است كه خود را بشناسد و كارهاى خود را پاك و خالص گرداند.

٦٢٨٩ ٧- العالم من عرف قدره. ١ ٣٢٤ عالم و دانشمند كسى است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد.

٦٢٩٠ ٨- المعرفة دهش و الخلوّ منها غطش. ٢ ١٠ شناخت و معرفت خداى تعالى حسرت و سرگردانى است (و به جايى نمى‏رسد) و خالى بودن و نداشتن آن نيز شب كورى و ناتوانى بصيرت است. ٦٢٩١ ٩- المعرفة بالنّفس انفع المعرفتين. ٢ ٢٥ شناخت خويش سودمندترين بخش از دو بخش شناخت است (يعنى اين يك شناخت، و شناختهاى ديگر نيز همگى شناخت ديگر، و اين شناخت سودمندتر از همه آنهاست).

٦٢٩٢ ١٠- العارف من عرف نفسه فاعتقها، و نزّهها عن كلّ ما يبعّدها و يوبقها. ٢ ٤٨ عارف حقيقى كسى است كه نقص خود را بشناسد، و از هر چه كه آن را دور گرداند و به هلاكت اندازد پاك گرداند.

٦٢٩٣ ١١- العارف وجهه مستبشر متبسّم و قلبه وجل محزون. ٢ ١٠٥ انسان عارف چهره‏اش باز و خندان ولى دلش ترسان و اندوهگين است.

٦٢٩٤ ١٢- اخوفكم اعرفكم. ٢ ٣٧٠ هر كس بيشتر از (خدا) بترسد شناخت و معرفتش بيشتر است.

٦٢٩٥ ١٣- ثمرة العلم معرفة اللّه. ٣ ٣٢٢ ميوه علم و دانش، معرفت خداست.

٦٢٩٦ ١٤- ثمرة المعرفة العزوف عن دار الفناء. ٣ ٣٣٣ ميوه معرفت كناره‏گيرى از سراى فانى است.

٦٢٩٧ ١٥- ربّ معرفة ادّت الى تضليل.

٤ ٧٥ بسا معرفت و شناختى كه به گمراهى منجر شود.

٦٢٩٨ ١٦- عرف اللّه سبحانه بفسخ العزائم و حلّ العقود و كشف الضّرّ و البليّة عمّن اخلص له النّيّة. ٤ ٣٥٧ خداى سبحان شناخته شده به فسخ (و به هم خوردن) تصميمها و باز شدن گره‏ها، و گشوده شدن سختيها و بلاها از كسى كه نيّت خود را به درگاه او پاك و خالص گرداند.

٦٢٩٩ ١٧- غاية المعرفة ان يعرف المرء نفسه. ٤ ٣٧٢ نهايت معرفت و شناخت آن است كه آدمى خود را بشناسد.

٦٣٠٠ ١٨- كلّ عارف مهموم. ٤ ٥٢٤ هر عارفى مهموم و غمگين است.

٦٣٠١ ١٩- كلّ عارف عائف. ٤ ٥٢٤ هر عارفى ناخوش دارد (دنيا و ماديات آن را).

٦٣٠٢ ٢٠- لقاء اهل المعرفة عمارة القلوب و مستفاد الحكمة. ٥ ١٣١ ديدار اهل معرفت آبادانى دلها و سبب فايده بردن حكمت و فرزانگى است.

٦٣٠٣ ٢١- من عرف اللّه توحّد. ٥ ١٧٢ كسى كه خدا را بشناسد تنهايى گيرد (و از مردم و اجتماعات بگريزد).

٦٣٠٤ ٢٢- من عرف كفّ. ٥ ١٣٥ هر كس معرفت و شناخت داشته باشد (از كارهاى ناپسند) باز ايستد.

٦٣٠٥ ٢٣- من عرف اللّه كملت معرفته.

٥ ٢٠٦ كسى كه خدا را بشناسد معرفتش كامل گردد.

٦٣٠٦ ٢٤- من لم يعرف الخير من الشّرّ فهو من البهائم. ٥ ٣٦٢ كسى كه خوبى را از بدى نشناسد او از بهائم و چهارپايان است.

٦٣٠٧ ٢٥- من عرف اللّه سبحانه لم يشق ابدا. ٥ ٤٠٦ كسى كه خداى سبحان را بشناسد هرگز بدبخت نشود.

٦٣٠٨ ٢٦- من صحّت معرفته انصرفت عن العالم الفانى نفسه و همّته. ٥ ٤٥٣ كسى كه شناخت و معرفتش درست باشد همّت و اندوهش را از جهان فانى بازگرداند.

٦٣٠٩ ٢٧- معرفة اللّه سبحانه اعلى المعارف. ٦ ١٤٨ شناخت و معرفت خداوند والاترين و برترين شناختهاست.

٦٣١٠ ٢٨- معرفة النّفس انفع المعارف.

٦ ١٤٨ شناخت نفس سودمندترين شناختها است.

٦٣١١ ٢٩- نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفة النّفس. ٦ ١٧٢ به بزرگترين پيروزى و رستگارى نائل گشته كسى كه به شناخت نفس دست يابد.

٦٣١٢ ٣٠- لا تزهدنّ فى شي‏ء حتّى تعرفه. ٦ ٢٦٣ زهد و بى‏رغبتى مكن در چيزى تا آن را بشناسى.

٦٣١٣ ٣١- يسير المعرفة يوجب الزّهد فى الدّنيا. ٦ ٤٥٦ اندكى از معرفت و شناخت موجب زهد و بى‏رغبتى در دنيا شود.

٦٣١٤ ٣٢- هب ما انكرت لما عرفت و ما جهلت لما علمت. ٦ ٢١٢ آنچه را نشناخته‏اى بدانچه شناخته‏اى ببخش و آنچه ندانسته‏اى بدانچه دانسته‏اى.