اگر سخن بگويد حماقت و نادانى اش او را رسوا خواهد كرد. اگر سكوت كند نارسايى و عجزش ظاهر مى گردد. اگر به كارى دست بزند آن را خراب مى كند. اگر رازى به وى سپرده شود افشا مى نمايد. نه دانش خودش او را بى نياز مى كند و نه از دانش ديگران بهره مند مى گردد. اندرزگوى خود را اطاعت نمى كند، و رفيق خود را راحت نمى گذارد. مادرش مرگ او را دوست دارد تا در عزايش گريه كند و زنش آرزوى جدايى وى را در مغز مى پرورد. همسايه اش تمنا دارد كه منزل او دور باشد، و همنشينش از ترس مجالست با او، در تنهايى و سكوت به سر مى برد، موقعى كه احمق در مجلس ديگران شركت مى كند، اگر حضار محضر از او بزرگ تر باشند، همه آن ها را عاجز مى كند و اگر از وى كوچك تر باشند، با رفتار و گفتار احمقانه خود آنان را گمراه مى نمايد.
بيمارى درمان ناپذير نقص غير قابل جبران
بدبختانه بيمارى حماقت از امراض علاج ناپذير و غير قابل درمان است تربيت هاى علمى و عملى در دوران كودكى و جوانى ، هر قدر نيرومند و اساسى باشند، نمى توانند نارسايى طبيعى مغز يك انسان احمق را بر طرف كنند و نقايص فطرى اش را جبران نمايند، زيرا اساس عقل طبيعى هر انسان در رحم مادر پى ريزى مى شود، و آن وضع مخصوص ، تا پايان عمر باقى و برقرار است تربيت مى تواند عقل طبيعى را پرورش دهد و استعدادهاى نهفته اش را به فعليت بياورد. مغز يك انسان احمق اساسا استعداد فروغ و درخشندگى كامل ندارد تا به وسيله تربيت آشكار گردد.