١- على بن ابى طالب فرمود : من قصد تزويج فاطمهعليهالسلام را نمودم كه دختر محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم بود ولى جرأ ت نداشتم آن را به پيغمبر اظهار كنم ولى شب و روز اين انديشه در نهادم بود تا خدمت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم رسيدم و فرمود اى على عرضكردم لبيك يا رسول اللّه فرمود ميل زن گرفتن دارى ؟ گفتم رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم داناتر است و با خود گفتم ميخواهد يكى از زنان قريش را بمن دهد و نگران بودم كه فاطمه از دستم برود بناگاه فرستاده رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم آمد و گفت پيغمبر را اجابت كن و بشتاب كه نديديم رسول خدا مثل امروز شاد باشد گويد شتابانه آمدم و آن حضرت در حجره ام سلمه بود چون چشمش بمن افتاد خوشحال شد و خنديد تا سفيدى دندانهايش را چون برق نگريستم ، فرمود اى على مژده گير كه خدا آنچه را من در دل داشتم از تزويج تو كفايت كرد عرضكردم چگونه ، فرمود جبرئيل آمد و سنبل و قرنفل بهشتى همراه آورده بود و به من داد بوئيدم و گفتم براى چه آوردى ؟ گفت خداى تبارك و تعالى بفرشتگان بهشت و ديگر بهشتيان دستور داد كه بهشت را بيارايند با هر چه دارد از درخت و ميوه و كاخ و به يادش دستور داد تا انواع عطر و بوى خوش وزيد و به حوريانش دستور داد سوره طه و طواسين و يس و حمعسق بخوانند و منادى از عرش جار كشيد كه امروز روز وليمه على بن ابى طالب است حالا همه گواه باشيد كه من فاطمه دختر محمد را به على بن ابى طالب تزويج كردم و آنها را براى هم پسنديدم سپس خدا ابر سفيدى فرستاد از لؤ لؤ و زبرجد و ياقوت بهشت بر همه باريد و از سنبل و قرنفل بهشت نثار كرد و اين از نثار فرشته ها است سپس خدا فرشته اى از بهشت را بنام راحيل كه سخنرانتر فرشتگان است دستور داد تا خطبه اى خواند كه اهل آسمانها و زمين مانند آن را نشنيده بودند. سپس جارچى حق ندا كرد اى فرشتگانم و ساكنان بهشتم بر على بن ابى طالب تبريك گوئيد كه دوست محمد است و بر فاطمه دختر محمد كه من آنها را مبارك كردم حالا من محبوبترين زنان را نزد خود به محبوبترين مردان نزد خودم پس از پيغمبران و رسولان بزنى دادم ، راحيل عرضكرد خدايا بيش از آنچه ما ديديم چه بركتى به آنها دادى ، فرمود از آن جمله است كه آنها را بر محبت خود يك دل كردم و بر خلق خود حجت نمودم به عزت و جلال خودم سوگند كه من از آنها خلقى برآورم و نژادى پرورم كه در زمين خزانه داران و معادن علم من باشند و داعيان دينم و به آنها بر خلق خود حجت آورم پس از پيغمبران و رسولان مژده گير اى على كه خداى عز و جل بتو كرامتى داده كه به احدى مانندش نداده من دخترم فاطمه را طبق تزويج خدا بتو تزويج كردم و همان را پسنديدم كه خدا پسنديد اهل خود را برگير كه تو به او از من شايسته ترى جبرئيل بمن خبر داد كه بهشت بشما دو تن مشتاق است و اگر خدا حجت خود را از شما مقدر نكرده بود هر آينه بهشت و اهلش را بوجود شما مفتخر ميكرد چه خوب برادرى هستى و چه خوب دامادى هستى و چه خوب رفيق و صاحبى و رضاى خدايت بس است على گويد گفتم مقام من به آنجا رسيده كه در بهشت ياد شوم و خدا در محضر فرشتگان مرا زن دهد؟ فرمود چون خدا دوست خود را گرامى دارد به او لطفى كند كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده اى على خدا آن را برايت نگهدارد، على گفت خدايا بمن توفيق ده كه شكر اين نعمتى كه عطا كردى انجام دهم رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود آمين
٢- رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بالاى منبر فرمود : اى على خداى عز و جل حب مساكين و مستضعفين را بتو داده در زمين تو به برادرى آنها خشنودى و آنها به امامت تو خشنودند خوشا بر كسى كه تو را دوست دارد و تصديق كند و بدا بر كسى كه تو را دشمن دارد و دروغ شمارد، اى على تو عالم اين امتى هر كه دوستت دارد كاميابست و هر كه دشمنت دارد هلاكست ، اى على من شهر علمم و تو در آنى آيا به شهر در آيند جز از درش اى على دوستانت هر توبه كار حفيظ و هر ژنده پوش است كه اگر بخدا سوگند خورد خدايش سوگند روا كند، اى على دوستت هر پاك زكى است كه كوشا است و بخاطر تو دوستى و دشمنى كند در ميان خلق حقير است و پيش خدا مقام بزرگى دارد، اى على دوستانت در فردوس همسايه خدايند و بر آنچه از دنيا واگذاردند تاسف ندارند، اى على من دوست دوستان توام و دشمن دشمنانت ، اى على هر كه دوستت دارد دوستم دارد و هر كه دشمنت دارد دشمنم دارد، اى على دوستانت لب تشنه و ژوليده اند، اى على برادرانت در سه جا شادند هنگام جان دادن كه من بالين آنهايم و تو هنگام سؤ ال و جواب در قبر وقت سان بزرگ و در صراط كه از خلق بازپرسى كنند و نتوانند جواب دهند، اى على نبرد با تو نبرد بامنست و سازش با تو سازش با من و نبرد با من جنگ با خداست هر كه با تو بسازد با من ساخته و هر كه با من بسازد با خدا ساخته ، اى على مژده ده به برادرانت كه خداى عز و جل آنها را پسنديده براى آنكه تو را پيشرو آنها پسنديده و آنها تو را به ولايت پسنديدند، اى على تو امير مؤمنان و پيشواى دست و رو سفيدانى ، اى على شيعيانت نجيبانند، اگر تو و شيعه هايت نبوديد دين خدا برپا نبود و اگر از شماها در زمين نبود خدا قطره اى از آسمان نميفرستاد، اى على تو در بهشت گنجى دارى و تو ذو القرنين امتى و شيعه ات به حزب اللّه معروفند، اى على تو و شيعيانت دادگستريد و بهترين خلق ، اى على من اول كسم كه زنده شود و از قبر برآيم و تو همراه منى و سپس ديگرانند اى على تو و شيعيانت بر سر حوض باشيد و هر كه را خواهيد آب دهيد و هر كه را نخواهيد دريغ داريد، شمائيد در روز هراس بزرگتر در سايه عرش و مردم در هراسند و شما بيهراس ، مردم در اندوهند شما بيغم در باره شما اين آيه نازل شده است (انبياء- ١٠١) براستى آنها كه سابقه خوبى از طرف ما دارند هم آنان از دوزخ بدورند- در باره شما نازل شده است كه (پس از آيه سابق) اندوهناك نكند آنان را هراس بزرگتر و فرشتگان با آنها بر خورند كه اينست روزى كه به شما وعده داده ميشد اى على تو و شيعيانت در موقف خواسته شويد و شما در بهشت نعمت يابيد، اى على فرشته ها و خازنان مشتاق شمايند و حاملان عرش و فرشته هاى مقرب بخصوص براى شما دعا كنند و براى دوستانتان از خدا خواهش كنند و به هر كدام شما آئيد شاد شوند چنانچه خاندان مسافرى كه سفرش طول كشيده با بدان او شاد شوند، اى على شيعيانت در نهان از خدا ترسند و در عيان خير او خواهند، اى على شيعيانت در درجات رقابت كنند زيرا بخدا رسند و گناهى ندارند، اى على اعمال شيعيانت هر جمعه بمن عرضه شود و بكارهاى نيكشان شاد شوم و براى كردار بدشان آمرزش خواهم ، اى على ذكر تو در تورات است و ذكر خير شيعه ات پيش از آنكه خلق شوند در انجيل اهل كتاب به تو از ايليا خبر دهند با اينكه تو خودت انجيل و تورات را ميدانى آنان ايليا را بزرگ شمارند او را و شيعه او را نشناسند و در كتب خود آنها را شناخته اند اى على نام شيعه ات در آسمان بزرگتر است و بيش از زمين آنها را بخوبى نام برند بايد بدان شاد باشند و بكوشش بيفزايند، اى على ارواح شيعه ات در خواب و در مرگ به آسمان بالا رود و فرشته ها همان نظر بدان كنند كه مردم به ماه نو از شوقى كه به آنها دارند و از مقامى كه نزد خدا برايشان ميدانند اى على به ياران خود كه عارف بتواند بگو از كارهاى بدى كه دشمنان از آن كناره گيرند منزه باشند زيرا روز و شبى نباشد مگر آنكه رحمت خداى تبارك و تعالى آنها را فراگيرد و بايد از چركى بر كنار باشند اى على خشم خدا سخت است بر آنكه دشمنشان دارد و از تو بيزار است و از آنها و عوض از تو و آنها گرفته و به دشمنت ميل كرده و تو را وانهاده و شيعيانت را و گمراهى را اختيار كرده و تو به جنگ تو برخواسته و شيعه تو و دشمن داشته ما خاندان را و دشمن دوستان و ياران و دلدادگان تو است، اى على از من بهآنها سلام برسان، آنان كه ببينم و آنها كه مرا نبينند و بهآنها اعلام كن كه برادران منند و من بهآنها مشتاقم و علم مرا به اهل قرون آينده برسانند و به رشته خدا بچسبند و بدان خود نگهدارند و در كار كوشش كنند كه از هدايت بگمراهى بيرونشان نكنم به آنها خبر ده كه خدا از آنها راضى است و نزد فرشتهها بهآنها بنازد و هر شب جمعه نظر رحمت به آنها دارد و بفرشتهها دستور دهد برايشان آمرزش خواهند، اى على روگردان مباش از يارى مردمى كه بهآنها خبر رسد يا بشنوند كه من تو را دوست دارم و تو را بخاطر من دوست دارند و خدا را بدان ديندارى كنند و دوستى پاك از دل بتو ارزانى دارند و تو را بر پدران و برادران و فرزندان مقدم شمارند و براه تو روند و تحمل بديها كنند بخاطر ما و جز يارى ما و جانبازى در راه ما با آزار و بدشنيدن نخواهند با سختيها كه كشند بهآنها مهربان باش و بدانها قناعت كن زيرا خداى عز و جل به علم خود آنها را از ميان خلقش براى ما برگزيده و از گل ما آنها را آفريده و سر ما را بدانها سپرده و معرفت حق ما را در دل آنها جاى داده و سينهشان را بدان گشاده و آنها را متمسك به رشته ما ساخته مقدم ندارند بر ما مخالفان ما را با زيانى كه در دنيا برند، خدا آنها را تأييد كند و براه حق برد بدان بچسبيد كه مردم در كورى گمراهيند و در هوسهاى خود سرگردانند و از حجت و آنچه از خدا آمده كورانند و شام و بام در خشم خدايند و شيعه تو بر راه حق باشند و راستى و به مخالفان خود انس نگيرند و دنيا از آنها نيست و آنها از دنيا نيستند آنها چراغهاى شب تارند.
٣- ابى سعيد خدرى گويد: از رسول خدا راجع ب آيه (سوره نمل ٤١) گفت آنكه نزد او علم كتاب بود، پرسيدم ، فرمود او وصى برادرم سليمان بن داود بود گفتم يا رسول اللّه در گفتار ديگر خداى عز و جل (سوره رعد ٤٤) بگو بس است بخدا گواه ميان من و شما و كسى كه نزد او است علم كتاب فرمود مقصود از آن برادرم على بن ابى طالب است
٤- ابن عباس گفت : يك شب نماز عشاء را با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم خوانديم و چون سلام داد بما رو كرده و فرمود امشب با سپيده دم اخترى از آسمان در خانه يكى از شماها سقوط كند و هر كه باشد او وصى و خليفه و امام بعد از من است ، نزديك سپيده دم هر كدام در خانه خود نشستند و انتظار سقوط اختر را داشتيم و كسى كه بيشتر در آن طمع داشت پدرم عباس بود و چون سپيده دميد آن اختر از جا كند و در خانه على بن ابى طالب سقوط كرد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به علىعليهالسلام فرمود اى على بدان كه مرا به نبوت مبعوث كرده وصيت و خلافت و امامت پس از من براى تو لازم شد، منافقان كه عبد اللّه بن ابى و يارانش بودند گفتند محمد در محبت عموزاده اش گمراه شده و در باره او از روى وحى سخن نميكند و خداى تبارك و تعالى نازل كرد قسم به ستاره وقتى كه فرود شد خداى عز و جل ميفرمايد قسم به خالق نجم وقتى فرود آيد كه گمراه نشده صاحب شما يعنى در محبت على بن ابى طالب و از راه به در نرفته و سخن نگويد بدلخواه يعنى در باره او، نيست آن جز وحى كه نازل شود.
٥- در روايت ديگر: طلوع اختر را مقارن طلوع خورشيد ياد كرده است در روايت ديگر در اين موضوع ربيعه سعدى گويد از ابن عباس پرسيدم از گفته خداى عز و جل( وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ) گفت مقصود اختريست كه با سپيده دم فرو افتاد و در خانه على بن ابى طالب سقوط كرد و پدرم عباس ميخواست آن ستاره در خانه او سقوط كند تا وصيت و خلافت و امامت از او باشد ولى خدا نخواست براى غير على بن ابى طالب باشد و اين فضل خداست كه بهر كه خواهد دهد و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين