اگر از آنچه گفتيم چشم پوشى كرده و مثلا پذيرفتيم كه اين دو حديث صحيح اند، حديث «عليكم بسنتى...» و «كتاب الله و سنتى»، اين فرض اهل سنت را نجات نداده و گرفتارى آنها را حل نمى كند، بلكه از همه جهات مذهب اهل بيتعليهمالسلام (تشيع) را تاءييد و استوار مى كند، دليل اين مطلب چنين است:
حديث اول: «بر شما باد سنت من و سنت خلفاء راشيدين هدايتگر بعد از من»(٦٠)
پس از اين ديگر كسى نمى تواند بر حديث «و سينه الخفاء...» استدلال كند مبنى بر اينكه منظور از آن خلفاى چهار گانه اند، آنهم با بودن اين روايت هاى متواتر كه بالغ بر بيست راه هستند و همگى شهادت مى دهند كه خلفا دوازده خليفه اند، و نمى توانيم تفسيرى در واقعيت هاى گذشته براى آن بيابيم جز در ائمه دوازده گانه مذهب اهل بيتعليهمالسلام .
بنابراين شيعه تنها فرقه اى است كه توانسته است معانى اين روايت ها را مشخص كند، آنهم با ولايت امام علىعليهالسلام و پس از ايشان حسن و حسين و سپس نه امام از فرزندان حسين، پس تعداد آنها مى شود دوازده امام.
با وجود اينكه كلمه قريش در اين روايتها اطلاق دارد و دقيقا مشخص نشده است ولى اگر روايتها و قرائن ديگر را ضميمه كنيم معلوم مى گردد كه مراد از آن، اهل بيتعليهمالسلام است آنهم به دليل وجود روايتهاى زيادى مبنى بر امامت اهل بيتعليهمالسلام ، كه در بحث هاى آينده آنها را مطرح خواهيم كرد.
در اين باره اين روايت كافى است: اين تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى، كتاب الله و عترتى اهل بيتعليهمالسلام (من در ميان شما چيزى را باقى مى گذارم كه اگر به آن تمسك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم اهل بيتعليهمالسلام
حال كه قيام دين همانگونه كه روايت هاى گذشته دلالت داشت وابسته به ولايت خليفه است، و در عين حال روايتهايى هست كه تأكيد بر تلازم ميان اهل بيتعليهمالسلام و كتاب خدا، پس اين بهترين دليل است بر اينكه منظور از (دوازده خليفه) همان ائمه اهل بيتعليهمالسلام است.
اما جمله «كلهم من قريش» همه آنها از قريش اند در واقع تغيير و تحريف حديث است و منظور از جعل آن خدشه وارد كردن بر دلالت آشكار حديث به لزوم پيروى از اهل بيتعليهمالسلام است، زيرا عبارت آن «كلهم من بنى هاشم» همه آنها از بنى هاشم اند مى باشد ولى دستهاى حقد و خيانت، فضائل اهل بيتعليهمالسلام را دنبال كرده تا آنچه را بتواند بپوشاند و آنچه قابل تحريف باشد(٦٢ ) همچنين قندوزى روايت هاى واضح ترى را نيز نقل كرده است، مثلا از عبايه بن ربعى از جابر روايت مى كند كه گفته است: رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: انا سيد النبيين و على سيد الوصيين و ان بعدى اثنا عشر اولهم على و آخرهم القائم المهدى، من سرور انبيا و على سرور اوصيا است، و اوصياى من پس از خود دوازده نفراند، اول آنها على و آخرين آنها مهدى قائم است.(٦٤) ، «بگو من پاداشى از شما نمى خواهم مگر اظهار محبت به نزديكان من» و حديث كسا را مراعات ننمودند، بنابراين راهى جز حمل اين حديث بر دوازده امام از اهل بيتعليهمالسلام پيامبر و عترت ايشانعليهالسلام نيست،زيرا آنها از تمام اهل زمان خود از نظر علم، جلالت شاءن، ورع، تقوى، سلامت در نسب، فضيلت در حسب و كرامت نزد خدا برترند و علم آنها به نقل از پدران خود متصل به جد بزرگوارشانصلىاللهعليهوآلهوسلم است)(٦٦).
به بيانى دقيق تر، از قول ابن حجر مى توان گفت: كه تمسك به سنت امكان پذير نيست مگر از راه حافظان آن كه خود اهل بيتعليهمالسلام اند، و اهل هر بيت به آنچه در آن است آگاهترند، همچنان كه روايات اين مطلب را تأكيد و تاريخ بر آن شهادت مى دهد. بنابراين تأكيد رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم مربوط است به تمسك به اهل بيتعليهمالسلام است، نه آنگونه به سنت ملازم بر اينكه تأكيد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم واقع است، نه آنگونه كه ابن حجر گفت مبنى بر اينكه تأكيد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم واقع است بر تمسك به سنت، زيرا روايتها وارده در مورد ضرورت تمسك به اهل بيتعليهمالسلام به حد تواتر رسيده است و علاوه بر آن مى دانيم كه سنت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم چقدر دستخوش آتش سوزى، كتمان و مخفى كارى و تزوير و تحريف گشته است و لذا اهل بيتعليهمالسلام تنها راه رسيدن به قرآن و سنت اند، همانگونه كه رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: «پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و از آنها عقب نمانيد كه هلاك مى شويد و به آنها چيزى ياد ندهيد كه آنها اعلم از شما هستند»، طبق روايت طبرانى، و بر اين اساس هيچ چاره اى جز وجوب تمسك به اهل بيتعليهمالسلام نيست.