امام علىعليهالسلام با توجه به خطرات برون مرزى، و درون مرزى،با ايثارگرى و خداگرائى سكوت كرد، چون أساس دين در خطر جدى بود.
در خطبه ۳ مى فرمايد:
«با خود انديشيدم كه با نيروى محدود به غاصبان حمله كنم و يا وضع موجود را تحمل نمايم؟ سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه صبر و شكيبائى مناسبتر است،و لذا صبر كردم، اما مانند آن انسانى كه ريگ و غبار در چشم دارد، و استخوان در گلو، كه بسيار دردآور است!»(۱۳۰)
(نمونه ها:)
الف - قال على عليهالسلام :
«و ايم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و ان يعود الكفر و يبور الدّين لكنّا على غير ما كنّا لهم عليه ...»(۱۳۱)
«سوگند به خدا اگر از اختلاف مسلمانان و بازگشت آنان به كفر و الحاد، و از فرسودگى دين نمى ترسيدم، ما روش مبارزاتى مان با غاصبان غير از اين راه بود كه موجود است.»
در اين حديث ترس از اختلاف امت، و ضعف و بى ايمانى آنان و خطر نابودى دين را مانع قيام مسلحانه معرفى مى كند.
ب - قال علىٌّ عليهالسلام :
«فلمّا مضى صلىاللهعليهوآله تنازع المسلمون الْأمْر منْ بعْده...فخشيت انْ لمْ انصر الْإسْلام و اهْله ارى فيه ثلْماً اوْ هدْماً، الْمصيبة به علىَّ اعْظم منْ فوْت و لايتكم الَّتى انَّما هى متاع ايّام قلائل ...»(۱۳۲)
«چون رسول خداصلىاللهعليهوآله از دنيا رفت، مسلمانان ايمانشان ضعيف شد، در مورد خلافت به نزاع برخاستند، سوگند به خدا گمان نمى كردم كسى در آن طمع كند، و مرا از حقم دور نمايد، ديدم گروهى از اسلام (مرتد) شده برگشتند!!
و مى خواستند دين محمدصلىاللهعليهوآله را از بين ببرند!!
لذا ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان موجود را يارى ننمايم، در آن رخنه و خرابى پديد آيد، كه مصيبت آن به مراتب از مصيبت غصب خلافتم بيشتر باشد، و آن زمامدارى چند روز دنيا است!!»
ج - قال علىٌّ عليهالسلام :
«بايع النّاس لاِبى بكرٍ و انا و اللّهِ اولى بالْأمْرِ مِنْه و احق بِهِ مِنْه، فسمِعْت وا طعت مخافة ان يرجع النّاس كفّاراً يضرب بعضهم رقاب بعضٍ بالسَّيف ...»(۱۳۳)
مولاى متقيان در حديث مفصلى كه بخشى از آن را آورده ايم، در مورد فلسفه عدم قيام مسلحانه اش مى فرمايند:
«مردم وقتى با ابابكر بيعت كردند كه من از او شايسته تر، و براى خلافت سزاوارتر بودم، ولى كنار آمدنم براى اين بود كه ترسيدم مردم از دين برگردند، و با شمشير گردن همديگر را بزنند!!»
در اين فراز نيز ترس از اختلاف و خونريزى و بازگشت به كفر، مانع قيام حاد اميرالمؤمنينعليهالسلام گرديده است.
د - قال علىٌّ عليهالسلام :
«اتحسبين ان تزول هذه الدَّعوة من الدُّنيا ؟»
آنگاه كه صورت همسر خود را نيلى ديد، و ستمكارى دشمن از اندازه فزون ديد، دست به شمشير برد و فرمود: همسرم، مى توانم حق تو را بگيرم.
كه بانگ اذان بلند شد:
اشهد انَّ محمَّداً رسول اللَّهصلىاللهعليهوآله
حضرت اميرالمؤمنين علىعليهالسلام خطاب به حضرت زهرا (س) فرمود:
آيا دوست دارى كه نام رسول خداصلىاللهعليهوآله بماند؟ يا انتقام تو را بگيرم؟
حضرت زهرا (س) فرمود: نه، دين اسلام و نام رسول خدا بماند.
امام علىعليهالسلام ادامه داد:
«فهو ما اقول لك »(۱۳۴)
پس راه همان است كه من توضيح دادم.
با داشتن قدرت دفاعى در سركوبى دشمن، و تنبيه متجاوزان به حريم عترت، براى حفظ أساس اسلام سكوت مى كند، و به انتقام جوئى روى نمى آورد.