7%

اعتدال گرائى در وقف

اول - ديدگاه هاى متفاوت نسبت به دنيا

از روزهاى آغازين ظهور اسلام تا كنون ديدگاه هاى متفاوتى نسبت به دنيا و اموال دنيا، كار و توليد، سرمايه و ابزار كار، خودكفائى و سازندگى وجود داشته است، و هر كدام راه خاص خويش را رفتند و در تداوم آن كوشيدند.

برخى آنقدر به جمع آورى سرمايه دل بستند و به انباشتن سكه هاى طلا و نقره فكر كردند كه همه وجود آنان را مال و سرمايه و زرق و برق طلا و نقره پر كرده بود، و همه ارزش هاى اخلاقى، انسانى خود را فدا كردند و با مسخ ارزش ها از اسلام و ايمان فاصله گرفتند و پس از مرگشان مشكل مهم فرزندان و ورثه ها اين بود كه چگونه با تبر و وسائل ابتدائى آن روز، شمش طلاى به ارث مانده را تقسيم كنند.

در ازدواج و طلاق، در دوست يابى و دشمنى، در اخلاق خانواده، در روابط اجتماعى و سياسى و در همه چيز به پول و سرمايه و سكه هاى زر فكر مى كردند.

اين دسته از افراد در همه جاى تاريخ اسلام، از صف اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تا فرماندهان عبيدالله، در دشت كربلا، بچشم مى خورند كه: همه چيز آن ها پول بود و سرمايه هاى دنيوى؛

طلا بود و ارزش هاى مادى؛

دنيا بود و رفاه زدگى؛

نه به خدا فكر مى كردند؛

و نه به ارزش هاى مادى توجه داشتند؛

پول مى گرفتند و پيامبران آسمانى را ترور مى كردند؛

پول مى گرفتند و در جنايت بنى اميه در روز عاشورا شركت مى كردند.

چنين طرز تفكرى همواره در جريان است كه در تداوم خود پرستى ها تنها به جمع آورى اموال فكر مى كنند تا خود و خانواده و فرزندان خود را در ناز و نعمت قرار دهند، به ديگران نمى انديشند، به ايثار و انفاق اجتماعى فكر نمى كنند، به وقف اموال و رفاه ديگران و آيندگان توجهى ندارند و در تداوم خود نگرى و خودپرستى، همه چيز را براى خود مى خواهند.

قرآن اين دسته از مردم را به عذاب دردناك جهنم بشارت مى دهد و مى فرمايد:

( وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ) «كسانى كه طلا و نقره ذخيره كنند و آن را در راه خدا انفاق ننمايند، آنان را به عذاب دردناك بشارت ده.»(۵۸)

در روزگاران آغازين اسلام، نه رهنمودهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دل هاى خود پرست آنها را عوض كرد، و نه سيره عملى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله آنها را تكان داد، و نه از آيات عذاب الهى ترسيدند، و نه مشكلات جامعه اسلامى و فقر و ندارى تهيدستان و جدانشان بيدار شد.

نه به گرفتارى هاى آن روز فكر كردند و نه به آيندگان و آينده اسلام توجهى نمودند.

امروز نيز اين دسته از مردم، دين و دنيا و خدا و معادشان، اموال دنياست كه در شرائط بحرانى جنگ، و در دوران حساس سازندگى پس از جنگ، فقط به احتكار و انبار وسائل ضرورى مى انديشند.

دسته دوم از مردم درست نقطه مقابل گروه اول عمل مى كنند.

فرهنگى را رواج مى دهند كه جاى شگفتى است، از ترك دنيا سخن مى گويند، كار و تلاش و سازندگى و باز سازى را زير سؤال مى برند، فقر و ندارى را توصيه مى كنند، و از نظر اخلاقى، گدائى و تهيدستى را ارزش مى شناسانند و توجهى به زندگى و رفاه و تهيه وسائل ابتدائى معيشت ندارند.

به آينده خود و خانواده خود و فرزندان خود فكر نمى كنند، طرحى براى خودكفائى و برنامه اى براى توليد ندارند، مى خواهند به همه چيز و همه مظاهر دنيا پشت پا بزنند.

با اينكه زندگى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را مى ديدند، و ازدواج و جنگ و صلح و كار و توليد و سازندگى اصحاب رسول خدا در پيش روى آنان بود، اما نتوانستند راه اعتدال بپيمايند، و درست در چهارچوب زندگى اعلام شده رسول خدا حركت كنند.

اينگونه از تفكرات انحرافى كه از مرتاضين و رهبانيت موجود در مسيحيت به آنها سرايت كرده بود مشكلات ديگرى را براى جامعه اسلامى پديد آورد.

طبيعى است كسى كه به مال دنيا و كار و توليد بى توجه باشد، دست فقراء و تهيدستان جامعه را نيز نمى تواند بگيرد،

آنكس كه در معيشت خود دچار مشكلات جدى باشد، هرگز بدرد جامعه نيز نمى خورد كه قرآن كريم به اين دسته از مردم نيز رهنمود مى دهد تا دست از تفريط بردارند، كه مى فرمايد:

( وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ) «اى انسان سهم و بهره خود از دنيا را فراموش نكن»(۵۹)

روح منحرف و افكار پريشان اين گروه بيماردل را نه رهنمودهاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كارگر افتاد، و نه سيره عملى رهبران معصومعليهم‌السلام چراغ راهشان گرديد.

دنياپرستان خود نگر با كنز اموال بدرد جامعه نمى خورند و دست تهيدستان را نمى گيرند و به انفاق و ايثار نمى انديشند و تارك دنياهاى تنبل و وازده نيز درست همان راه بى تفاوتى و خودنگرى مال پرستان زراندوز را مى روند كه از دستگيرى و انفاق ناتوانند، و قدرت برطرف كردن مشكلات اجتماعى را ندارند.

نه مالى را توليد مى كنند كه ايثار كنند يا وقف نمايند و نه مى توانند در خط توليد و سازندگى قرار گيرند.

وقتى از اين دو گروه مى پرسند: شما هر دو در تداوم خودنگرى، چه راه حلى براى درماندگان و تهيدستان جامعه مى شناسيد؟

چگونه بايد فقر و مشكلات اقتصادى رابرطرف كرد؟

راه مقابله با تبعيضات نژادى و بى عدالتى هاى اقتصادى چيست؟

و نسبت به آينده يتيمان و فقراء و در راه ماندگان و مستضعفان چگونه مى انديشيد؟

هيچگونه پاسخ درستى ارائه نمى دهند.

اين دو گروه در ملاقات هاى اجتماعى، در شعرهاى معروف، در نثرهاى زيبا تنها يكديگر را به باد فحش و ناسزا و انواع اهانت ها گرفته و انتقاد مى كنند و ديگر هيچ!

و هر دو گروه بر أساس حديث معروف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كه فرمود: كسى بشنود انسانى از مسلمانان تقاضاى كمك دارد و او را يار نكند مسلمان نيست.(۶۰)