از امام صادقعليهالسلام درباره چگونگى ولادت فاطمهعليهاالسلام پرسيدند، آن حضرت فرمود:
بعد از آنكه خديجه با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم ازدواج كرد، زنان مكه از او دورى جسته و به خانه او رفت و آمد نمى كردند و از سلام كردن به او خوددارى مى كردند و مانع ارتباط زنان ديگر نيز با خديجهعليهاالسلام مى شدند. خديجه از اين رفتار آنان به وحشت افتاده و بسيار غمگين و افسرده بود، البته نه از ترس جان خودش ، بلكه بيم او از خطرى بود كه جان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم را تهديد مى كرد. اما هنگامى كه به فاطمهعليهاالسلام حامله شد، فاطمهعليهاالسلام در رحم مادر با او سخن مى گفت و او را دعوت به صبر مى كرد و به او آرامش مى داد.
خديجهعليهاالسلام سخن گفتن فاطمهعليهاالسلام را از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم مخفى داشته بود. روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بر خديجه وارد شد، شنيد كه خديجهعليهاالسلام با كسى سخن مى گويد: پرسيد: اى خديجه با چه كسى سخن مى گفتى خديجه عرض كرد: يا رسول الله ! جنينى كه در رحم من است با من سخن مى گويد و مونس تنهايى من شده است رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: اى خديجه ! اكنون اين جبرئيل است كه مرا بشارت مى دهد كه اين طفل دختر است و اصل و ريشه پاك و پاكيزه من مى باشد، خداوند تبارك و تعالى نسل مرا از او قرار مى دهد و بعد از اتمام وحى از سلسله اولاد او پيشوايان و جانشينانى در زمين بر مى گزيند.(١٨)
روزى حضرت خديجه نماز مى خواند، اشتباها خواست در ركعت سوم سلام دهد، فاطمهعليهاالسلام از درون شكم ، وى را ندا داد:
قومى يا اماه ، فانك فى الثالثة
برخيز اى مادر! تو در ركعت سوم مى باشى.(١٩)
هنگامى كه كافران از پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم خواستند كه شكافته شدن ماه را به آنها نشان دهد، زمانى بود كه خديجه به فاطمه زهراءعليهاالسلام حامله بوده و اين موضوع بر همگان مشخص شده بود. (چند روزى بيش به تولدش نمانده بود) كه خديجه با خود مى گفت : زهى تاءسف و اندوه ، چه بسيار زيانكار است آن كسى كه منكر رسالت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم شود و حال آنكه او بهترين فرستاده پروردگار من است در اين هنگام فاطمهعليهاالسلام از درون شكم ، وى را صدا زده و گفت : مادر جان ! محزون مباش و نترس ! همانا خداوند با پدرم مى باشد و ياور اوست.(٢٠)
از حضرت امام محمد باقرعليهالسلام منقول است كه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود كه : چون جبرئيل مرا به معراج برد و برگردانيد، گفتم : اى جبرئيل ! آيا حاجتى دارى ؟ گفت : حاجت من آن است كه خديجه را از جانب خدا و از جانب من سلام برسانى
پس چون حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم سلام جبرئيل را رسانيد، خديجه گفت :
الله السلام ، و منه السلام ، و اليه السلام
خدا را است سلام و از او است سلام و به سوى اوست سلام و بر جبرئيل سلام باد.
در روايات ديگر نقل شده است كه : هرگاه جبرئيل نازل مى شد و خديجه حاضر نبود او را سلام مى رسانيد.(٢١)
حضرت امام صادقعليهالسلام مى فرمايد:
روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم وارد منزل شد، عايشه را ديد كه مقابل حضرت زهراءعليهاالسلام ايستاده و با او به تندى حرف مى زند و مى گويد: اى دختر خديجه ! تو گمان مى كنى مادرت بهتر از من است ؟ چه فضيلتى بر من دارد؟ او زنى مثل ما بود رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم سخن عايشه را شنيد، وقتى فاطمه چشمش به پدر افتاد، شروع به گريه كرد. پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: فاطمه جان ! چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: عايشه به مادرم توهين كرد. رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم خشمناك شد و فرمود: عايشه ساكت شو! خداوند متعال زنهاى با محبت و بچه دار را مبارك قرار داده است
خديجه براى من فرزندانى مثل طاهر و قاسم و فاطمهعليهاالسلام و رقيه و ام كلثوم و زينب آورده است ، ولى خدا تو را عقيم و نازا قرار داده است.(٢٢)
ابن عباس مى گويد:
سوره كوثر درباره((عاص بن وائل سهمى))نازل شد و اين موقعى بود كه : روزى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم از مسجد بيرون مى آمد و (عاص بن وائل ) در نزديكى بنى سهم با آن حضرت ملاقات و گفتگو كرد. اين در حالى بود كه عده اى از بزرگان قريش در مسجد نشسته بودند. چون عاص داخل مسجد شد، گفتند: با چه كسى صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين ابتر.
اين ماجرا زمانى رخ داد كه عبدالله فرزند رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و خديجه از دنيا رفته بودند.
غم از دست دادن عبدالله و زخم زبان مشركين ، قلب ايشان را آزرده كرد، اما فرشته وحى كه همواره آرامش دهنده قلب رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم بود نازل شد و پيامبر را بشارت داد كه اى محمد! پروردگار مهربان به سوى تو سرچشمه بركات و خيرات را نازل خواهد كرد و دشمن تو را كه بر تو جسارت كرده است خوار و ذليل نموده و ابتر قرار مى دهد. پس پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به شكرانه اين وعده الهى نماز گذارد و پروردگار را بر اين نعمت با بركت ستود.(٢٣)
در جواب آنكه گويد، ابتر است |
گو كه زهرايم ز عالم برتر است |
|
او عطاى رب الارباب من است |
مادر اولاد و انساب من است |
|
نسل زهراء برترين نسلهاست |
ريشه او بهترين اصلهاست |
|
هر كه گويد نسل پيغمبر كجاست |
گو درون نسل پاك مرتضى است |
وقتى كه سوره كوثر بر پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم نازل شد، على بن ابى طالبعليهالسلام به پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم عرض كرد: اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم ! كوثر چيست ؟ حضرت فرمود: نهرى است كه خداوند به من كرامت نموده است
علىعليهالسلام عرض كرد: اين نهر گرانقدر است ، پس براى ما توصيف كن اى رسول خدا؟ حضرت فرمود: آرى اى على ، كوثر نهرى است كه از زير عرش خداى عزوجل جارى است ، آبش از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از كره نرم تر است ، سنگريزه هايش زبرجد و ياقوت و مرجان ، گياهش زعفران ، خاكش مشك خوشبو و پايه هايش به زير عرش خداوند استوار است
١- صحيفه نور، ج ١٦، ص ١٢٥
٢- صحيفه نور، ج ٦، ص ١٨٥
٣- فاطمه زهراءعليهاالسلام شادمانى دل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، ص ٤٣.
٤- اينكه معانى هر يك از اسمها و القاب چيست به بخش((فضائل))، بحث((اسماء و القاب))مراجعه فرماييد.
٥- زندگى حضرت فاطمهعليهاالسلام ، ص ٦
٦- بحار: ج ٤٣، ص ٣٧
٧- بحار: ج ٧١ ص ١٨٤
٨- فاطمه زهرا، شادمانى دل پيامبر، ص ٧٩، به نقل از بحار، ج ٤٣ ص ٤٤
٩- ريحانه خانه وحى ، ص ١٨٣ / به نقل از علل الشرايع ، ص ١٧٩
١٠- چهاده معصوم ، ص ٢٢٧
١١- فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد،ص ٧٠، به نقل از: كتاب نزهة المجالس ج ٢، ص ٢٢٣.
١٢- رنجها و فريادهاى فاطمه ، ترجمه بيت الاحزان ، ص ٨ به نقل از: عوالم العوم ، ص ٢٦.
١٣- ((سپس آدم از پروردگار كلماتى دريافت داشت (و به آنها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت ، چرا كه خداوند توبه پذير و مهربان است .))بقره / ٣٧.
١٤- الدر المنثور.
١٥- محلى ميان مكه و مدينه
١٦- فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت ، ص ٥١.
١٧- فاطمه زهراءعليهاالسلام شادمانى دل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، ص ٨٢.
١٨- روضة الواعظين ، ص ١٤٣.
١٩- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، ص ٤٣٩ به نقل از: احقاق الحق ج ٥، ص ١١٧.
٢٠- فاطمه زهراء از ولايت تا شهادت ، ص ٥٧ به نقل از: روض لفائق : ص ٣١٤.
٢١- تفسير عياشى ، ٢/٢٧٩
٢٢- بحارالانوار، ج ١٦ ص ٣.
٢٣- ريحانه خانه وحى ، ص ١٢٤.
دست به پهلوى اميرالؤ منين علىعليهالسلام زد و فرمود: على جان اين نهر از آن من و تو و دوستان تو پس از من خواهد بود.(٢٤)
امام صادقعليهالسلام مى فرمايد: هنگامى كه وجود مبارك فاطمهعليهاالسلام به زمين رسيد نورى از آن وجود نازنين ساطع گرديد كه پرتو آن به تمام خانه هاى مكه داخل شد، به حدى كه همه مكه را روشن كرد. همزمان با آن در آسمان نيز نور روشنى پديدار گشت كه ملائكه و فرشتگان آسمان پيش از آن نورى به اين زيبايى نديده بودند.
به مباركى تولد فاطمهعليهاالسلام ده فرشته از فرشتگان زيبا روى پروردگار در حالى كه در دست هر كدام تشطى از ظروف بهشتى كه پر بودند از آب كوثر قرار داشت به حضور فاطمهعليهاالسلام شرفياب شدند واز آن آب به ايشان نوشانده و غسلش دادند.
سپس دو جامعه زيباى سفيد، از شير سفيدتر و از مشك و عنبر خوش بوتر، يكى را به بدن نازنين فاطمهعليهاالسلام پيچيدند و جامعه ديگر را مقنعه او قرار دادند.
آنگاه فاطمهعليهاالسلام را دعوت به سخن گفتن كردند. فاطمه شروع به سخن گفتن كرد و گفت : شهادت مى دهم كه پروردگار و آفريننده من ، كسى نيست مگر خداى بزرگ و بى همتا، گواهى مى دهم به اينكه پدرم سيد و سرور برگزيدگان خدا و رسول خدا است و اقرار مى كنم به اينكه همسرم و جانشين رسول خداست و فرزندانم (حسن و حسينعليهماالسلام ) دو سبط رسول خدايند. پس از آن فاطمهعليهاالسلام بر هر يك از آن چهار زنانى كه خديجه را در امر زايمان مساعدت كرده بودند با بردن نام ايشان سلام داد و آنها نيز با شادمانى پاسخ دادند.(٢٥)
فاطمهعليهاالسلام رشد جسمانى خود را آغاز كرد به طورى كه در هر روز به اندازه يك هفته و در هفته به اندازه يك ماه و در يك ماه به اندازه يك سال كودكان ديگر رشد مى كرد.
حضرت علىعليهالسلام فرمود:
در شب تولد نور پاك فاطمه ، زلزله عظيمى در مكه اتفاق افتاد كه سنگهاى بزرگى از كوه ابوقيس جدا شد و بر زمينهاى پست و بلند مى غلطيدند. آن قدر اين زلزله ادامه داشت كه ابوطالب بر بالاى بلندى رفت و به خداوند عرض كرد:
الهى و سيدى اساءلك بالحمدية المحمودية و بالعلوية العالية و بالفاطمية البيضاء الا تفضلت على اءهل التهامة بالرحمة و الراءفه
((اى خدا و آقاى من ! به مقام حمد شده محمدى و مقام بلند علوى و مقام درخشان فاطمى از او درخواست مى كنم كه بر اهل مكه به وسيله رحمت و مهربانيت تفضل و احسان نمايى .))
به اين ترتيب ابوطالب در پيشگاه خداوند به ساحت مقدس پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم و على و فاطمهعليهماالسلام توسل جست و از بركت نام ايشان همان لحظه زمين مكه آرام شد.(٢٦)
پس از آن مردم آن كلمات را حفظ كرده و در شدايد و بلاها مى خواندند ولى جهت آن را نمى دانستند.
طبرى در((ذخائى العقبى))از خديجهعليهاالسلام نقل مى كند كه فرمود:
زمانى كه لحظه تولد فرزندم نزديك شد به سراغ قابله هاى قريش فرستادم ، تا مرا در امر زايمان مساعدت كنند، ولى چون همسر محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم بودم از آمدن امتناع ورزيدند. در همين هنگام چهار زن بر من وارد شدند كه جمال ، زيبايى و نورانيت آنان قابل توصيف نيست !
يكى از آنان گفت : من مادر تو حوا هستم دومى گفت : من آسيه دختر مزاحم هستم سومى خود را كلثم يا كلثوم خواهر موسى معرفى كرده و چهارمى گفت : من مريم دختر عمران ، مادر عيسى هستم ، آمده ايم تا در امر زايمان ، تو را كمك كنيم
پس از آنكه فاطمهعليهاالسلام به دنيا آمد نور جمالش فضا را روشن و منور ساخت و بر آنان با ذكر نامشان سلام كرد و درهمان لحظه تولد به يگانگى خداوند، رسالت پدرش ، امامت شوهر و فرزندانش شهادت داد.(٢٧)
در مفاتيح الجناح شيخ عباس قمى (رحمة الله عليه ) آمده است كه :
سال پنجم يا دوم از بعثت ولادت و با سعادت حضرت فاطمه زهراءعليهاالسلام واقع شده و در آن روز چند عمل مناسب است
اول : روزه
دوم : خيرات و صدقات بر مؤ منين
سوم : زيارت آن حضرت كه چنين است :
يا ممتحنة امتحنك الله الذى خلقك قبل ان يخلقك ، فوجدك لما امتحنك صابرة ، و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون ، و صابرون لكل ما اتانا به ابوك ، و اتى به وصيه ، فانا نسئلك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتكو مستحب است در ادامه بگويد:اسلام عليك يا بنت رسول الله ، السلام عليك يا بنت نبى الله
((اى آنكه خدايى كه تو را خلق كرد پيش از خلقت بيازمود و در آن آزمايش بر هر گونه بلا و مصيبت تو را شكيبا و بردبار گردانيد و ما چنين پنداريم كه دوستان شما هستيم و مقام بزرگى شما را تصديق مى كنيم و بر هر دستور و تعليمات الهى كه پدر شما و وصيش كه درود حق بر او باد براى ما آورد صبور و مطيع خواهيم بود پس ما در خواست مى كنيم هرگاه كه مصدق و مؤ من به شما هستيم كه ما را به واسطه اين تصديق به رسول و وصيش خدا به شما ملحق فرمايد تا به ما مژده رسد كه به واسطه دوستى شما ما را از گناهان پاك سازد.))
از امام باقر العلومعليهالسلام روايت كرده اند كه :
زمانى كه فاطمه زهراءعليهاالسلام پا به جهان نهاد خداى متعالى فرشته اى را امر فرمود تا اين نام (فاطمه ) را بر زبان رسول مكرم جارى نمايد، سپس خداوند خطاب به فاطمهعليهاالسلام فرمود: من شير را به وسيله علم در وجود تو قطع كردم(٢٨) و تو را از ناپاكى باز داشتم امام باقرعليهالسلام در ادامه مى فرمايند: والله خداى تبارك و تعالى اين بانو را از علم مملو ساخت و او را از ناپاكيهاى زنان در ميثاق ذر (كه خداوند از همه خلايق پيمان پاك گرفت )(٢٩) پاك و پاكيزه تر قرار داد.
از امام صادقعليهالسلام روايت است كه رسول خداعليهاالسلام فرمود:
اى مردم آيا مى دانيد چرا فاطمهعليهاالسلام آفريده شده است ؟ عرض كردند: خدا و رسول او بهتر مى دانند پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود:
خلقت فاطمة حوراء انسية لا انسية
((فاطمه يك بانوى بهشتى انسانى است اما انسان نيست)).
. سپس فرمود: آن زمان كه من به معراج رفتم جبرئيل سيبى از بهشت از طرف پروردگار براى من هديه آورد. جبرئيل آن سيب را به سينه خود چسبانيد به طورى كه عرق سيب و عروق جبرئيل يكى شده بود. آنگاه بر من سلام كرد و من جواب دادم جبرئيل گفت : خداوند اين سيب را از بهشت براى تو هديه فرستاده ، آن را بخور.
پس من آن را شكافتم ، ناگهان نور درخشانى از آن درخشيد كه من از آن در شگفت شدم جبرئيل گفت : بخور((اين نور منصوره ، فاطمه مى باشد، گفتم : منصوره چه كسى است .؟ جبرئيل گفت : بانويى است كه از صلب تو خارج مى گردد. نام او در آسمان منصور و در زمين فاطمه است(٣٠) ))
هنگامى كه خواهران حضرت فاطمهعليهاالسلام ازداواج كردند و به خانه شوهر رفته بودند، فاطمه به دامن مادرش (كه هنوز زنده بود) چسبيده و گفت : مادر! من دوست نمى دارم به خانه ديگر بروم ، من هيچ گاه از شما جدا نمى شوم
خديجهعليهاالسلام با لبخندى سرشار از ستايش پاسخ داد: اين را همه مى گويند، ما نيز مى گفتيم بگذار وقتش برسد! اما فاطمهعليهاالسلام در حالى كه مادر ساكت بود با اصرار گفت نه ، من هرگز پدر را رها نخواهم كرد هيچ كس نمى تواند مرا از او جدا كند.(٣١)
يكسال از عمر نازنين دردانه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم سپرى شده بود كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم و اصحاب او، به دليل فشارهاى روحى و شكنجه هاى كفار بر مسلمانان و تصميم سران كفار بر قتل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم ، تصميم بر ترك مكه گرفته و به دره اى بيرون از مكه در محلى كه به آن((شعب ابى طالب))مى گفتند، حركت كردند. فاطمهعليهاالسلام رشد و نماى خود را در تنگناى شعب سپرى نمود. او مى ديد كه خويشان ابوطالب و دوستداران پدر و روزها پيرامون او و شبها تا صبح از خيمه پدر حراست مى نمودند. وقتى كه كودكان هم سن او در ناز و نوازش و رفاه بودند، او بر روى ريگهاى داغ بيابان مكه راه مى رفت و در سختى و رنج بزرگ مى شد. هنگامى كه او را از شير مادر گرفتند، نه تنها غذا مخصوصى برايش نبود، بكله خوراك معمولى هم يافت نمى شد.
فاطمهعليهاالسلام پايان دوران شيرخوارگى ، راه رفتن ، سخن گفتن ، و آداب ابتدايى زندگى را به همراه پدر و مادر و ديگران مسلمانان به مدت سه سال دشوارترين شرايط در شعب ابى طالب گذارند.
هنوز گرد و غبار مشكلات و سختيهاى دوران شعب از رخسار رسول خدا و فاطمهعليهاالسلام زايل نشده بود كه خديجه در سن شصت و پنج سالگى به سختى بيمار شد. خديجه از اين بيمارى بر نخاست و فاطمه را كه پنج سال بيش نداشت با پدر گراميش تنها گذاشت آن سال به جهت فوت ابوطالب و خديجه سال غم و اندوه نام گرفت
خديجه همسر گرامى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به وسيله فاطمهعليهاالسلام از پيامبر خواهش كرد تا همان عبايى را كه در حين نزول وحى به سر مى كشيد كفن او قرار دهد. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نيز عبا را براى خديجه داد، در همين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت : يا رسول الله ! سلام بر تو و خديجه باد، خدايت مى فرمايد: خديجه هر چه مال داشت در راه ما داد، تو عباد خود را نگه دار، من كفن خديجه را از بهشت آوردم و آن كفن رحمت و مغفرت است.(٣٢)
خديجه كبرى ، ملكه عرب ، در نجابت و جلالت شهرتى به سزا داشت در جود و بخشش و كرم افضل بانوان عرب بود. خديجه بهترين مونس و انيس پيغمبر، قويترين مددكار روزهاى سختى او بود. از بذل مال دريغ نكرد و با آن قدرت مالى و شهرت مقامى كه داشت از هر لحاظ خود را در اختيار پيامبر و آرمانهاى او گذاشت به اين جهت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم بسيار او را دوست مى داشت و جبرئيل در اكثر مواقع كه نازل مى شد به خديجه سلام مى رساند.
در سال دهم بعثت زمانى كه هنوز بيش از يك سال از رهايى پيغمبر و يارانش از محاصره شعب نگذشته بود كه خديجه و ابوطالب به فاصله كمى از يكديگر از دنيا رفتند. خديجه از دنيا رفت در حالى كه فاطمهعليهاالسلام پنج ساله بود و در اين سن ، تحمل درد يتيمى براى فاطمهعليهاالسلام بسيار سخت بود.
چون خديجه از دنيا رفت ، پيامبر خدا به همراهى اصحاب ، او را با احترام بسيار تشیيع كرده و براى خاكسپارى به قبرستان((حجون))آوردند. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم خود به درون قبر رفت و خديجهعليهاالسلام را كه يادگار سالهاى رنج و مجاهدت او بود به خاك سپرد.
امام صادقعليهالسلام مى فرمايد: وقتى كه خديجه از دنيا فاطمهعليهاالسلام كودك خردسالى بيش نبود او از نبود مادر اظهار دلتنگى مى نمود و از همگان سراغ مادر را مى گرفت سراغ پدر رفت و دامان پدر را گرفته ، به دور او گشت و گفت :((يا ابتاه اءين امى ؛ اى پدر جان ، مادرم كجاست))؟ پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم نتوانست جواب او را بدهد، قدرى ساكت شد، در همين لحظات فرشته وحى نازل شد و از طرف پروردگار جل و علا براى فاطمه پيام آورد كه :
ان ربك ياءمرك ان تقراء على فاطمة السلام
اى رسول خدا! پروردگارت فرمان مى دهد كه بر فاطمهعليهاالسلام سلام برسانى
و به او بگوئى كه :
ان امك فى بيت من قصب كعابه من ذهب و عمده من ياقوت احمر، بين آسية امراة فرعون و مريم بنت عمران
مادرت در كاخى از مرواريد كه اطاقهايش از طلا و ستونهايش از ياقوت سرخ است جاى دارد. او در كنار آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران دو زن از زنان برگزيده عالم ميهمان نعمتهاى پروردگار است
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم پيغام پروردگار را به فاطمهعليهاالسلام ابلاغ كرد. فاطمه كه درياى معرفت و دانش و بينش بود با شنيدن پيغام پروردگار آرام گرفت و گفت :
ان الله هو السلام و منه السلام و اليه السلام
پروردگار من خود سر منشاء و آغاز سلام است ، سلام مخصوص اوست و به او باز مى گردد.
سپس سر را به دامان پدر گذارد و رضايت خود را بر رضايت پروردگار اعلام كرد.(٣٣)
ابن مسعود روايت كرده كه : روزى پيغمبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم نزديك خانه كعبه نماز مى خواند و ابوجهل و جمعى از مشركان ديگر در كنارى نشسته بودند ابوجهل رو به اطرافيان خود كرده و گفت : كيست كه اكنون برخيزد و شكنبه اى از شتران فلان قبيله را كه ديروز نحر كرده اند بياورد و همين كه محمد به سجده رفت بر سرو گردن او بيفكند؟
يكى از مشركين كه در آنجا حضور داشت انجام اين كار را به عهده گرفت و اين كار را انجام داد. ابوجهل و اطرافيان او در حالى كه نظاره گر صحنه بودند مى خنديدند و به صورت تمسخر به يكديگر نگاه كردند. پيامبر همچنان در سجده بود تا آنكه شخصى خود را به منزل پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رسانيد و فاطمهعليهاالسلام را از ماجرا با خبر كرد، فاطمهعليهاالسلام كه در آن زمان دختر كوچكى بود به سرعت خود را به مسجد رسانده و آن شكنبه را از روى پدر برداشت و سپس رو به ابوجهل و اطرافيان او كرده و به سختى آنان را دشنام داد.(٣٤)
چون آيه شريفه
النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم و ازواجه امهاتهم ؛(٣٥)
نازل شد، بر حسب اين آيه زنان رسول خدا كنيه((ام المؤ منين))يافته و بدان مفتخر شدند.
حضرت زهراءعليهاالسلام نزد پدر آمد و تقاضاى افتخارى كرد، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم او را در آغوش گرفت و نوازش كرد و فرمود: اگر زنان من مادر مؤ منين هستند تو مادر منى.(٣٦)
شدت علاقه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم به فاطمهعليهاالسلام به حدى بود كه او را((ام ابيها؛ مادر پدر خود))به معنى مادر پدرش خطاب مى فرماد. امام صادقعليهالسلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلومعليهالسلام روايت كرده است كه فرمود:
ان فاطمةعليهاالسلام كانت تكنى ام ابيها
همانا فاطمهعليهاالسلام به((ام ابيها كنيه گرفت .))(٣٧)
اين كنيه مستقيما توسط شخص پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم خطاب به فاطمه به كار مى رفته است
فاطمهعليهاالسلام ثمره شجره طيبه نبوت و نتيجه خلقت و حاصل عمر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در همه حال غمخوار پدر بود. وقتى كه مشركين مكه پيامبر را آزار و اذيت مى كردند و گرد و خاك و شكمبه حيوانات بر روى پيامبر مى ريختند، اين فاطمه بود كه غبار غم از چهره پدر مى شست و با محبتهاى خود نسبت به پدر مكنى به كنيه((ام ابيها))شد، يعنى دخترى كه مثل مادر است براى پدرش !
مى دانيم كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم در جريان هجرت و پيش از حركت و خروج از مكه ، اميرالمؤ منين علىعليهالسلام را ماءمور كرد تا در بستر او بخوابد و به سفارشهايش عمل نمايد و به همراه زنانى كه باقى مانده بودند به آن جناب ملحق شوند. زنانى كه در هجرت علىعليهالسلام از مدينه به مكه همراه او بودند عبارت از:
حضرت فاطمهعليهاالسلام فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر حمزه و فاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب
حضرت علىعليهالسلام در راه هجرت به مدينه وقتى به منطقه اى به نام((ضجنان))رسيد، با هشت نفر از شجاعان قريش كه آنها را تعقيب مى كردند برخورد نمود، به آنها حمله ور شد و متفرقشان كرد. در برخى از كتب سيره آمده است كه((حويرث بن نقيد بن عبد قصى))، يكى از سوار كارانى بود كه قريش او را به تعقيب حضرت علىعليهالسلام و همراهانش فرستاده بود، وى بر شترى كه حضرت زهراءعليهاالسلام و يكى از بانوان ديگر به نام فاطمه بر آن سوار بودند، حمله كرده و حضرت زهراءعليهاالسلام را بر زمين انداخت ، حضرت كه بر اثر صدمات روحى وارد شده پيش از هجرت ، به ويژه پس از رحلت مادر بزرگوارش بسيار ضعيف گشته بود، از اين ضربه صدمه ديد.))
حضرت علىعليهالسلام و همراهان او، يك شبانه روز در((ضجنان))ماندند كه در اين توقف ، عده اى ديگر از مسلمانان از جمله((ام ايمن))كنيز حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم به آنها ملحق شدند. در آن شب ، در پيشگاه پروردگار نماز به جاى آورده و تا صبح مشغول راز و نياز و ذكر و دعا با خالق كردگار شده و پس از برپايى نماز صبح به جماعت ، حركت خود را آغاز نمودند. اين گروه از مهاجرين ، منزل به منزل همين مراسم عبادت و راز و نياز و نماز جماعت را انجام مى دادند تا اينكه وارد مدينه شدند. پيش از رسيدن آنان به مدينه آيه :
الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا غذاب النار... فاستجاب لهم ربهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى (٣٨)
در شاءن آنان نازل شد كه مراد از مرد در آيه شريفه حضرت علىعليهالسلام و زن حضرت فاطمهعليهاالسلام مى باشد(٣٩) .
در سال دهم بعثت ابوطالب و خديجه ، در فاصله كوتاهى يكى پس از ديگرى از دنيا رفتند، اين دو حادثه ناگوار به قدرى در روح بزرگ پيغمبر تاءثير كرد كه آن سال را((سال غم و اندوه))ناميد. دشمنان رسالت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم وقتى كه مشاهده كردند مدافع او، يعنى ابوطالب از دنيا رفته است ، شروع به آزار و اذيت او پرداختند.
روزى يكى از مشركين مكه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم را در كوچه ملاقات كرد، مقدارى خاكروبه و آشغال بر سر و صورت آن جناب پاشيد، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم چيزى نگفت و با همين حال وارد خانه شد. فاطمهعليهاالسلام به استقبال پدر شتافت ، آب آورد و با چشم گريان سر و صورت پدر را شست پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم ! گريه نكن ، مطمئن باش كه خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ مى دارد و پيروز مى گرداند.(٤٠)
انس بن مالك مى گويد:
فاطمهعليهاالسلام مانند شب چهارده بود يا مانند خورشيدى كه ابر گردا گرد او را گرفته باشد و از ابر بيرون آيد. سفيد چهره اى كه ، سفيدى وى آميخته با سرخى بود، با موئى بسيار سياه و شبيه ترين مردم به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مادر انس فاطمه را اينگونه توصيف مى كند:
فاطمهعليهاالسلام همچون ماه شب چهارده بود، همچون خورشيدى كه پشت ابر به زيبايى نور افشانى مى كند، يا همچون لحظه اى كه ماه با تمام شكوه از پشت ابر بيرون مى آيد. فاطمه سپيد رو و وجيه ، همواره تبسم دلنشين و نمكين بر لب داشت و هنگام تبسم دندانهاى سپيد و مرتب و زيبايش بسان دانه هاى مرواريد كه در رشته اى رديف شده باشند نمايان مى گشت
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در اين باره فرمود: او را همچون خود ندانيد، فاطمه حوريه اى است در لباس انسان من هر زمان مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم فاطمه زهراءعليهاالسلام گل است.(٤١)
همچنين نقل كرده اند كه : امام حسينعليهالسلام در جريان خواستگارى حسن مثنى فرزند امام حسنعليهالسلام از دختر امام حسينعليهالسلام (فاطمه يا سكينه )، در جواب فرمود: من فاطمه را براى تو اختيار مى كنم ، زيرا شباهت بيشترى به مادرم فاطمهعليهاالسلام دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم دارد. او در ديانت تمام شب را بيدار بوده و روز را روزه مى گيرد و شكل و جمال شبيه حورالعين است.(٤٢)