5%

نظريه وهّابى ها

آنان مى گويند : اگر كسى از يكى از اولياى خدا؛ اعم از زنده يا مرده، درخواست كند كه بيمار او را شفا بخشد و يا گمشده اش را بازگرداند و يا قرض او را ادا كند و... اين درخواست ملازم با آن است كه وى درباره مسؤول و درخواست شونده، به سلطه و نيرويى معتقد است كه بر نظام طبيعى و قوانين جارى در جهان خلقت حاكم است و اعتقاد به چنين سلطه و قدرتى در غير خدا، عين اعتقاد به الوهيت مسؤول است و درخواست حاجت با اين قيد، شرك خواهد بود.

آدم تشنه در بيابان، اگر از خادم خود آب طلب كند، وى از نظام حاكم بر قوانين طبيعت پيروى كرده و چنين درخواستى شرك نخواهد بود، ولى اگر از امام و نبى كه در دل خاك نهفته است و يا در جاى ديگرى زندگى مى كند، آب بطلبد، چنين درخواستى ملازم با اعتقاد به سلطه غيبى او است، كه مى تواند بدون اسباب و علل مادى، به سائل آب برساند و چنين اعتقادى، عين اعتقاد به الوهيت طرف خواهد بود.

ابو اعلاى مودودى از كسانى است كه به اين مطلب تصريح كرده، آنجا كه مى گويد :

«علت اين كه انسان خدا را مى خواند و به او استغاثه مى كند، اين است كه فكر مى كند او داراى سلطه حاكم بر قوانين طبيعت و حاكم بر نيروهايى است كه از حدود و نفوذ قوانين مادى بيرون، مى باشد.(٣٦)

نظريه ما

اساس اشتباه اين است كه آنان تصوّر كرده اند اعتقاد به سلطه غيبى، در افراد ـ مطلقاً ـ مايه شرك و دوگانه پرستى است، ديگر نخواسته يا نتوانسته اند ميان اعتقاد به سلطه متكى به سلطه خدا، و سلطه مستقل و جدا از خدا، فرق بگذارند. آنچه مايه شرك است دومى است.

قرآن با صراحت تمام از افرادى نام مى برد كه همگى داراى سلطه غيبى بوده و اراده آنان حاكم بر قوانين طبيعت بوده است و ما در اينجا، به نام گروهى از اولياى الهى كه از نظر قرآن داراى چنين قدرتى بوده اند اشاره مى كنيم :

١ ـ سلطه غيبى يوسف

يوسف به برادران خود گفت :

( اِذْهَبُوا بِقَمِيصِى هذا فَألْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبي يَأْتِ بَصيراً فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلقيهُ عَلى وجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً ) (٣٧)

«اين پيراهنم را ببريد و بر رخسار پدرم بيفكنيد، ديدگان او باز و بينا مى شود. وقتى بشير آمد و پيراهن را بر رخسار او افكند، ديدگان او باز و بينا شد.»

ظاهر آيه اين است كه ديدگان يعقوب در سايه اراده و خواست قدرت اكتسابى يوسف بينا گرديد و هرگز اين كار، فعل مستقيم خدا نبود بلكه كار خدا بود از طريق «تسبيب» والاّ جهت نداشت كه به برادران خود دستور دهد پيراهن او را بر رخسار پدر بيفكنند بلكه كافى بود كه دعا كند و اين كار جز تصرف ولىّ خدا در جزئى از جهان به اذن پروردگار چيزى نيست و فاعل آن، داراى سلطه غيبى است كه خداوند در مورد مخصوصى در اختيار او نهاده است.

٢ ـ سلطه غيبى موسى

موسى از جانب خدا مأمور مى شود كه عصاى خود را بر كوه بزند تا دوازده چشمه به تعداد قبايل فرزندان اسرائيل از آن بيرون آيد، چنانكه مى فرمايد :

( اِضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْه اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً ) (٣٨)

«به موسى گفتيم با عصاى خود بر سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن باز شود.»

در جاى ديگر مأمور مى شود كه عصاى خود را بر دريا بزند تا هر قسمتى از آب مانند كوهى شود كه بنى اسرائيل از آن عبور كنند، آنجا كه مى فرمايد :

( فَأَوْحَيْنا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكان كُلُّ فِرْق كَالطَّودِ الْعَظيمِ .) (٣٩)

«به موسى وحى كرديم كه با عصاى خود بر دريا بزند، او عصاى خود را بر بخشى از آب زد، هر بخشى از آب به صورت كوهى درآمد.»

در اين جا نمى توان، اراده و خواست موسى و كوبيدن عصايش بر دريا را، در پيدايش چشمه ها و پديد آمدن كوهها بى دخالت دانست.