5%

اعتراض دوم

«اِنَّ الْمَسْأَلَةَ بِحَقِّ الْمَخْلُوقِ لاَتجُوزُ لاَِنَّهُ لا حَقَّ لِلْمَخْلُوقِ عَلىَ الْخالِقِ»(١٤)

«سؤال و درخواست از خدا، به حق مخلوق جايز نيست؛ زيرا مخلوق در ذمّه خالق حقى ندارد.»

پاسـخ :

چنين استدلالى جز اجتهاد در برابر نص صريح، چيز ديگرى نيست، اگر به راستى مخلوق بر خالق جهان حقى ندارد، پس چرا در احاديث گذشته حضرت آدم و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدا را بر چنين حقوقى قسم دادند و از خداوند به خاطر همين حقوق، سؤالهايى نمودند؟ گذشته از اين، آيات قرآن را چگونه توجيه كنيم؟ زيرا قرآن در مواردى بندگان خود را داراى حقوقى بر خدا معرفى كرده است. و همچنين احاديث اسلامى.

آيات

( وَكانَ حَقّاً عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ ) (١٥)

( يارى كردن افراد مؤمن، حق آنها بر ماست.»

( وَعْداً عَلَيْهِ حقّاً فِى التَّوراةِ وَاْلإِنْجِيلِ )(١٦)

( وعهده حق الهى است كه در تورات و انجيل آمده است.»

( كَذلِكَ حَقّاً عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ )(١٧)

«نجات دادن افراد مؤمن حق آنها بر ماست.)

( اِنَّما التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ لِلَّذِينَ يَعْلَمُونَ السُّوءَ بِجَهالَة ) (١٨)

«براستى بر خداست پذيرش و قبول توبه كسانى كه بدى را از سر نادانى انجام مى دهند و بدون تأخير توبه مى كنند.»

آيا صحيح است كه خودسرانه به خاطر يك رشته پندار بى اساس، اين همه آيات را تأويل كنيم؟

احاديث

١ ـ «حَقٌّ عَلىَ اللهِ عَوْنُ مَنْ نَكَحَ اِلْتِماسَ الْعِفافِ مِمّا حَرَّمَ اللهُ»(١٩)

«بر خدا است كمك به كسى كه به خاطر حفظ عفت خويش از محرمات، ازدواج كند.»

٢ ـ قالَ رسولُ اللهِ : «ثَلاثَةٌ حَقٌ عَلىَ اللهِ عَونُهُم : الغازى فِي سَبِيلِ اللهِ،وَالْمُكاتَبُ الَّذى يُريدُ الأَداءَ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ التَّعَفُّفَ» (٢٠)

«سه گروهند كه بر خدا است آنان را يارى كند؛ مجاهد در راه خدا، برده اى كه با مولاى خود قرار بسته است كه با دادن مبلغى آزاد شود و جوانى كه مى خواهد از طريق ازدواج، عفت خود را حفظ كند.»

٣ ـ «أَتَدْرىِ ما حَقُّ الْعِبادِ عَلىَ اللهِ....»(٢١)

«آيا حق بندگان را كه بر پروردگار است، مى دانى؟»

آرى، ناگفته پيداست كه هيچ فردى ذاتاً بر خدا حقى ندارد، هر چند قرنها خدا را پرستش كند و در برابر او خاضع و خاشع گردد؛ زيرا بنده خدا هر چه دارد از ناحيه خداست و چيزى از خود در راه خدا صرف نكرده است كه با لذات مستحق پاداش باشد.

بنابر اين، مقصود از «حق» در اين موارد، همان پاداش و حسنات الهى و مقام و منزلت هايى است كه حضرت حق روى عنايات خاص خود، به آنان لطف كرده و آنها را بر عهده گرفته است و بر عهده خدا بودنِ چنين حقى، نشانه عظمت و بزرگى اوست.

هيچ بنده اى بر خدا حقى ندارد مگر اين كه خدا از روى لطف و مرحمت، آن حق را بر خود روا بدارد و مخلوق را طلبكار و خود را بدهكار جلوه دهد.

اين مسأله كه مخلوق بر ذمه خدا حقى دارد، شبيه وام خواهى خداى غنى از بنده فقير است(٢٢) و اين از روى لطف و كرامتى است، كه وعده داده و با كمال لطف، خود را بدهكار بندگان صالح نموده است و آنان را صاحبان حق و خود را متعهد و بدهكار قلمداد كرده است.

٢ ـ سوگند به غير خدا

سوگند به غير خدا، از جمله مسائلى است كه وهابى ها روى آن حساسيت خاصى دارند. يكى از نويسندگان اين گروه، بنام صنعانى در كتاب «تطهير الاعتقاد» آن را مايه شرك دانسته است.(٢٣) مؤلف «الهدية السنيه» نيز سوگند به غير خدا را شرك كوچك خوانده است.(٢٤) وامّا ما، به فضل الهى، در محيط دور از تعصب، مسأله را مورد بررسى قرار داده و كتاب خدا و سنت هاى صحيح پيامبر و پيشوايان معصوم را چراغ راه قرار مى دهيم.